برای دانستن اینکه معاویه که بود و چگونه قدرت یافت و به حکومت رسید باید دودمان و ساختارهای قبیلهای عربستان باستان را بشناسیم زیرا ادعای خلافت او ریشه در این ساختارها دارد.
دودمان معاویه
ارتقاء او به قدرت بهعنوان نماینده طایفه اموی زمانی شروع شد که آنها کیفرخواست کشته شدن حامیشان عثمان را مطالبه نمودند و مردان همین طایفه او را به خلافت رساندند تا پیروزی این سلسله در سال 750 میلادی به پایان رسید. به همان اندازه که این بیان روشنگری میکند تاریک نیز به نظر میرسد زیرا خانواده و طوایف عربستان قدیم (همچنان که امروزه نیز اینگونهاند) موجودیت پیچیدهای داشتند و روابطشان با یکدیگر باز پیچیدهتر بود و اکنون نیز چنین هستند.
در دوران جوانی معاویه در عربستان، جامعه همچنان در شکل دو دودمان متمایز سازمان یافته بود و افراد هر دو دودمان هویت خودشان را از نسلی منتسب به نیای مشترک تعیین میکردند که معمولا (اما نه همیشه) از جنس مذکر بود.
اگر چه این دودمانها همواره از طریق مسیری مردانه دنبال میشد دودمانهای بههم مرتبط دقیقا میان دودمانی بزرگتر حل شده بودند و ادعای جد مشترک دورتری را داشتند و این دودمانهای بزرگتر خودشان در دودمانهای بزرگتری ادغام شده بودند و حتی ادعای جد مشترک دورتری را داشتند که تقریبا در زمانی خیلی دور میزیست که کسی او را نمی شناخت.
بنابراین فرد میتوانست ارتباطش با گروهها یا حتی صدها مورد دیگر را مدعی شود. گفتگویی مختصر میان دو مرد در رابطه با اجداد خودشان سریعا مشخص مینمود که آنها وابسته یکدیگر، رقباء هم، دشمنان خونی بوده و یا ارتباطی به هم نبایستی داشته باشند. تمایز قایل شدن میان سطوح مختلف این دودمانها نظیر خانواده، طایفه، یا قبیله و عشیره امری عادی است اما این عبارات تعریفی روشن و یا معانی ثابتی ندارند و برای این موضوع واژههای استفاده شده توسط شجره نویسان قرون وسطی یا مردان قبایل عرب نیز معنای روشنی نمی دهند.
همانگونه که مورخ بزرگ ابن خلدون (وفات 1406 میلادی) مدتها پیش خاطرنشان کرد نسبت کمتر بهواسطه خون و بیشتر از راه امتیاز سیاسی تعریف شده بود. عضو یک دودمان خاص بودن تا میزان زیادی به هنر به یادداشتن یا فراموش کردن این واقعیت وابسته بود.
فقط اندکی از معتبرترین و بزرگترین دودمانها دوام آورده و باقی مانده بودند. دودمانهای کوچکتر پیوسته با یکدیگر آمیخته شده، محو شده و یا مجددا احیا شدند و با تغییرات قابل پیشبینی با نام اجداد که بعد از آنها با اسم ایشان نامیده میشدند .بنابراین نسبت و تبار مقولاتی بودند که بدانوسیله طوایف اعراب باستان (و مشابه آنها در دوران جدید)خودشان را به واحدهای سیاسی و اجتماعی تقسیم کردند.
تعمیم و کلیتی از این نوع میتواند محتمل به نظر برسد اما بسیار انتزاعی است. رویهمرفته وقایع دوران معاویه و انگیزهها و اهدافی که او را به پیش برد در نسلشناسیاش به روشنی علامتگذاری میشود. نسلشناسی کلید فهم بسیاری چیزهاست که او انجام داد و اینکه چرا چنین کرد. ما میتوانیم با پیگیری دنباله اجداد قبیلهای معاویه تا نسل پنجم با جد اعلایش –عبد شمس-شروع کنیم که بنیانگذار بزرگترین دودمان است که به لحاظ سیاسی قلمداد شده بود و معاویه به او مربوط میشود. پایینترین و منسجمترین سطح بیواسطه خانواده قرار داشت-که شامل پسران یک پدر و همسرانشان و فرزندان میشدند.
در رابطه با معاویه، رییس خانواده که «ابوسفیان صخر» و مهمترین فرزندانش دو پسر به نامهای یزید و معاویه و دخترش امحبیبه بود. آنها و فرزندانشان با عنوان «بنیحرب» شناخته میشوند (که نام پدر ابوسفیان بود) یا به «سفیانیها» معروفند.
یزید فرزندی از خود به جا نگذاشت اما معاویه صاحب چندین فرزند بود که یکی از آنها یزید است که او را بهعنوان خلیفه به قدرت رساند. با وجود انقلابات سیاسی و تحولات زمانه، سفیانیها در جامعه سوریه به مدت 200 سال صاحب موقعیت و جایگاه شدند و این اسم (السفیانی) ارائهگر نشان آخرالزمانی در باور عمومی مسلمانان است.
در این زمینه: دوران زندگی معاویه
برگرفته از کتاب معاویه از عربستان تا امپراتوری