نظریه های توطئه
کاهش نظریههای توطئه به معنای نادیده گرفتن فساد دولت نیست، بلکه برای افزایش ظرفیت افراد برای تشخیص ادعاهای توطئهگرایانه کاربرد دارد. افزایش عقلانیت و ارائه بحثهای عقلانی به کاهش میل به نظریههای توطئه غیرعقلانی کمک خواهد کرد. تلاش برای تحریک تفکر تحلیلی (مثلاً آموزش) به کاهش باورهای توطئه میانجامد.
ارائه بحثهای عقلانی به همگان در تشخیص قابل قبول بودن یا نبودن نظریههای توطئه یاری میرساند. اغلب نظریههای توطئه در ابتدا غیرقابل پیگیری به نظر میآیند چون بحثهای غیرعقلانی مطرح میکنند. گاهی هم ریشه در ادعاهای علمی دارند.
مثلاً نظریه «فولاد مذاب» حادثه یازده سپتامبر براساس این دیدگاه است که فولاد در دمای ایجاد شده توسط سوخت هواپیما ذوب نمیشود. پس از نظر علمی غیرممکن است که آتش برخاسته، ناشی از برخورد هواپیما با برجهای دوقلو بوده ولی در عوض میتواند ناشی از دلایل دیگر مثل فروپاشی کنترل شده باشد. این بحثها، نظریههای توطئه را برای طیف وسیعی از مخاطبان جذاب میکند.
اگر آن آتش عظیم ناشی از سوخت هواپیما نبود، پس فروپاشی برجهای دوقلو را چطور میتوان توضیح داد؟ برای کاهش نظریههای توطئه به مردم باید آگاهی بدهیم که کدام علم از این مسائل صحبت میکند. از نظر علمی، نظریه فولاد مذاب ناقص بوده و نصف واقعیت را مطرح میکند.
این نظریه، توضیح نداده که فولاد در حد فروریختن ساختمان ذوب نمیشود. فقط تا حد معینی نرم شده و باعث تخریب ساختمان خواهد شد. در آن روز آتشبار، ساختمان فولادی برجهای دوقلو بر اثر آتش برخاسته نرم شده و تحمل وزن سنگین طبقات بالا را غیرممکن کرد.
به گمان من، گذشته از عقلانیت، مداخلههای طراحی شده برای کاهش نظریههای توطئه، به ویژه وقتی دلیل باورهای توطئه یعنی ترس و ناامنی را هدف قرار دهند، مؤثر هستند. چون ترس و ناامنی در شرایط عدم کنترل افزایش یافته، پس احتمال کنترل زندگی را به مردم دادن، نظریه توطئه را کاهش میدهد. به عبارت دیگر مردم دوست دارند کمتر مشکوک شوند، به سرنوشت خود تأثیر بگذارند و در تصمیمگیریها حرفی برای گفتن داشته باشند.
رهبران جامعه میتوانند با شیوههای متفاوتی حکومت کنند. آنها در میزان شرکت دادن مردم در تصمیمگیریها با هم فرق دارند. من همراه روانشناس سازمانی «رینوت دی ویرس» این سؤال را بررسی کردیم که چطور شیوههای متعدد رهبری، باورهای توطئه سازمانی را پیشبینی میکنند، یعنی باورهای کارمندان در مورد اینکه مدیران مخفیانه برای پیشبرد اهداف شیطانی خود، توطئهچینی میکنند.
ما به چهار روش رهبری پرداختیم. تفاوت آنها در سازنده یا غیرسازنده بودن است.
شیوههای رهبری غیرسازنده، رهبری مستبدانه و رهبری آسانگیر بودند. رهبری مستبدانه یعنی رهبر اقتدارگرا که در برابر پیروان خود خشن بوده و به آسانی انتقادها را نمیپذیرد. رهبری آسانگیر یعنی رهبری که تا زمان لزوم، در امور مردم دخالت نمیکند.
شیوههای رهبری سازنده هم عبارت است از رهبری کاریزماتیک و رهبری مشارکتی. رهبران کاریزماتیک به پیروان خود حس ارزشمندی میدهد. و افراد میتوانند اهداف خود را دنبال کنند. اما رهبران مشارکتی، پیروان خود را مستقیماً در پروسههای تصمیمگیری مشارکت داده و در مورد تصمیمات تأثیرگذار نظر آنها را میپرسند.
تحقیقات نشان میدهد که شیوههای رهبری غیرسازنده، باورهای توطئه را میان کارمندان افزایش داده، چون ناامنی شغلی را تجربه میکنند. رهبران مستبد به فکر رفاه و منافع پیروان خود نبوده و به آنها حس ناامنی میدهند. رهبران آسانگیر هم چون در دسترس نیستند مردم حس ناامنی دارند. پس شیوههای رهبری غیرسازنده، نظریههای توطئه را کاهش نمیدهند.
در شیوه رهبری کاریزماتیک باورهای توطئه وجود ندارند، چون تأثیر مثبت و انگیزه تلاش جمعی را در مردم میپروراند. شیوه رهبری مشارکتی، احتمالاً باور به نظریههای توطئه را کاهش دهد، چون این رهبران، عقاید پیروان را جدی گرفته و آنها را در پروسههای تصمیمگیری دخیل میکنند. اگر مردم در تصمیمگیری مشارکت کنند، نسبت به پیچیدگی تصمیمگیریها هم حس خوبی داشته و تصمیمات ناپسند را به راحتی میپذیرند، به شرط آنکه رویه تصمیمگیری را عادلانه بدانند.
رهبرانی که تلاش برای شنیدن صدای مردم میکنند به پیروان خود احساس ارزشمندی و قدرت میدهند. رهبران مشارکتی از اصول «عدالت رویهای» در تصمیمگیری استفاده میکنند. این حوزه از تحقیق، بیانگر این است که اگر مردم رویهها را عادلانه بدانند، تصمیمات بعدی را آسانتر میپذیرند، حتی اگر مخالف باشند. آنها خود را ارزشمند دانسته و به صاحبان قدرت اعتماد بیشتری میکنند. عدالت رویهای کیفیت رهبری را افزایش داده و ابزار قدرتمندی برای کاهش نظریههای توطئه است.
شرکت دادن مردم در پروسههای تصمیمگیری، از راههای ممکن برای گسترش عدالت در رویههای تصمیمگیری است. اما عدالت رویهای، نمودهای دیگری هم دارد که به نظر من در کاهش نظریههای توطئه مؤثرند مثلاً شفافیت و مسئولیتپذیری.
خیلی از نظریههای توطئه از باور به پنهانکاری صاحبان قدرت ریشه میگیرند. شفافیت و مسئولیتپذیری رهبران، این افکار مشکوک را کاهش میدهند. چون در مورد مصائب و مشکلات، به مردم دیدگاهها و دلایل اقدامات خود را توضیح میدهند. مردم هم با صداقت و منتقدانه سیاست را ارزیابی کرده و رهبران را از طریق روشهای سازمنده، مسئول اقدامات خود میدانند، نه روشهای غیرسازنده نظریههای توطئه. برای کاهش نظریههای توطئه، فرد میتواند مداخلههای افزاینده عقلانیت را با مداخلههای کاهنده ترس و ناامنی ترکیب کند.
من به ویژه طرفدار ترکیب از تحلیل نظریههای توطئه از طریق بحثهای عقلانی با ارزیابی کامل از مدارک در دسترس هستم. همچنین مداخله عدالت رویهای که مردم را توانمند و به عنوان بخشی از پروسههای تصمیمگیری مهم قرار میدهد.
هرچند این مداخلهها احتمالاً بخشی از مردم را که معتقد به اداره امور دنیا توسط توطئهچینی شیطان هستند را قانع نمیکند. ولی برای اکثریتی که به باورهای توطئهگرایانه و غیرتوطئهگرایانه وقایع اجتماعی تأثیرگذار معتقدند، راضیکننده است.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب روانشناسی نظریه های توطئه