سارتر نظریهای ماهرانه را دربارهی”روانکاوی اگزیستانسیالیستی” مطرح کرده است. او نظریهی خود را با انکار مفهوم الگوهای شخصیتی ثابت و حتی “گرایشات ارثی” آغاز کرد.
روان درمانی
او همچنین در برابر مفهوم فرویدی “ناخودآگاه” مقاومت ورزید. در عوض او نقش رواندرمانگر را یاری رسانی به بیمار برای کشف “انتخابی بنیادین” میداند. انتخابی که بر مبنای آن، زندگیای به طور کامل شکل گرفته و یا به بیراهه رفته است.
با این همه، هیچ کس نمیتواند به تنهایی انتخاب خود را صورت دهد: تنها در آینهی حضور دیگری است که ما میتوانیم انتخاب خود را مشاهده کنیم. هستی ما همان انتخاب ما است: برای شناختن و تغییر دادن این انتخاب، ما نیازمند حضور دیگری هستیم.
آر.دی. لینگ با استفاده از بینش روانکاوانهی سارتر، روش درمانی “روانپزشکی اگزیستانسیالیستی” را ابداع کرد. محور رواندرمانی لینگ، مفهومی تحت عنوان “خویشبودگی” است، مفهومی که به معنای توانایی ورود به خویشتن منحصر به فردی است که هر فرد دارا است.
لینگ در تلاش بود تا “خویشبودگی” را در کسانی که این توانایی در درونشان سرکوب شده، یا آسیب دیده و یا به کلی درهم شکسته، ترمیم و تقویت کند.
این بدان معنا است که رواندرمانگر باید به جهان شگفت دیگران ورود کند و از دریچهی نگاه افراد ظاهرا گمگشتهای که در دنیایی مخروبه سکنی گزیدهاند، نگاه کند. مفهوم رواندرمانی یک امکان مثبتاندیشانه در جهانهای بعضا یأسآور اگزیستانسیالیستی است.
در این زمینه: اصالت چیست
برگرفته از کتاب فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم