زندگی روزمره در ساموآ
از هنگام سپیدهدم و گاهی حتی با وجود ماه در آسمان آغاز میشود. مردانی که خسته از کار در شب پرسه میزنند، یکدیگر را با صدای بلند خطاب میکنند. به هنگام صبح، خورشید به سقفهای نرم و قهوهای رنگ خانهها و بر درختان نارگیل باریک و بلند نزدیک دریای ساکت و پر آرامش تابیده، عاشقان فراری و پنهان شده میان جنگل، زیر درخت یا زیر سایههای قایقهای به گل نشسته را بیدار میکند.
سروصدای آواز بچهها که بیخیال به این طرف و آن طرف میروند، به گوش میرسد. صدای نوزادانی که کمی زودتر از مادرشان بیدار شدهاند و از آنها شیر میخواهند، در خانهها میپیچد. کودکان پرانرژی زیراندازهای خوابشان را جمع کرده، بیهوا به سمت دریا میروند تا صورت خوابآلودشان را با آب بشویند.
پسرها به دنبال سایر همبازیهایشان که از گردش ماهیگیری صبح زود جا ماندهاند، میروند و دود سفید آتش در اطراف دهکده مشخص است. تمامی اهالی دهکده که به صورت شلختهای خوابیدهاند، بلند میشوند، چشمهایشان را مالیده، تلوتلوخوران راهی ساحل میشوند: «سلام-سلام».
دخترها به عاشقانی که خسته از تعقیب و گریز پدرِ دختری که شب قبل دزدکی به خانهاش رفته بودند، میخندند. پسرها به خاطر تمسخر رقیبشان در به دست آوردن یک دختر در ساحل با هم گلاویز میشوند. از آن طرف دهکده صدای زوزهی باد میآید. نامهرسان فریادزنان باخبر مرگ یکی از بستگان در دهکدهی دیگر وارد میشود.
نقش زنان در ساموآ
زنان ساموآ با پوشش نصفهنیمهی خود و در حالی که نوزاد در حال شیرخوردن از سینه یا آرمیده به کول آنهاست، در حالیکه در میانه راه داستان لوزا را (که میخواهد از خانه پدرش رفته و در خانه عمویش زندگی کند) برای مدتی نیمه تمام میگذارند تا از هویت متوفا آگاه شوند، به راه میافتند.
اقوام فقیر درخواستهایشان را در گوش اقوام ثروتمند بیان میکنند، مردان برنامه میچینند که با هم به شکار یا ماهیگیری بروند، یک زن از یکی از زنان اقوام درخواست کمی رنگ زرد میکند و صدای جمع شدن جوانان در دهکده به گوش میرسد. آنها از سراسر دهکده جمع شدهاند تا کار روزمرهی زراعتشان را آغاز کنند.
مردان مسنتر به کارهای شخصی خودشان در زیر سقف بلند خانه مشغول میشوند و روال روزانه را آغاز میکنند. بچههای کوچک آنقدر گرسنهاند که توان ماندن تا حاضر شدن صبحانه را ندارند و درخواست میکنند که کمی گوشفیل بهشان بدهند تا فعلاً سیر شوند.
بانوان لباسها را برای شستشو جمعآوری کرده، به سمت دریا میبرند تا بشویند یا در یک گوشه انبار میکنند تا کار بافتنیهای روزانه تمام شود و بعد این کار را انجام دهند. دختران بزرگتر به صخرهها میروند تا ماهیگیری را آغاز کنند یا در دهکده مانده، کار بافتن یک پردهی حصیری جدید را شروع میکنند.
در خانههایی که کف آنها به وسیلهی جاروهای دسته بلند کاملاً از سنگریزهها پاک پاک شده است، زنان باردار و پرستارانشان نشسته، با هم صحبت میکنند. مردان مسن در کنجی خلوت نشسته، از بذرهای درخت نخل ریسمان درست کرده، زیر لب قصههای قدیمی را زمزمه میکنند. نجارها شروع به ساختن خانه میکنند و در این حین صاحبخانه میکوشد تا او را پرانرژی و با روحیه نگه دارد.
خانوادههایی که امروز غذا میپزند، به سختی کار میکنند، تارو، سیبزمینی و موز برایشان از دهکده آماده شده، بچهها به این طرف و آن طرف رفته، هیزم جمع میکنند و از دریا آب میآورند یا شکم خوکی را که باید کباب شود، با برگ پر میکنند.
همچنان که خورشید در آسمان بالاتر میرود، سایههای سقفهای مخروطی شکل بیشتر میشود، شنهای لب ساحل داغتر میشوند و گلهای بامیه رو به پلاسیدگی میروند و بچهها کوچکترها را از داخل آب فرا میخوانند «از تو آفتاب بیا بیرون». آنهایی که از دهکده بیرون رفته بودند، شامل زنهایی که با یک دسته عروس دریایی که به سیخ کشیده شدهاند یا سبدی پر از حلزون و مردانی که کیسههای پر از نارگیل به دوش دارند، دوباره به دهکده بازمیگردند.
زنها و بچهها صبحانه خود را به محض برداشتن از اجاق میخورند و اگر امروز روز پختوپز آنها باشد، حتی مردان جوانی را که در حال کار کردن هستند، صدا میزنند تا برای پختوپز عصر کمکشان کنند.
نقش کودکان در ساموآ
حالا اواسط ظهر است، شن پای بچهها را میسوزاند و آنها را مجبور میکند که توپهای بافته شده از جنس برگ درختان نخل و فرفرههای ساخته شده از شکوفههای گل پلومریا را در وسط آفتاب رها کرده، به سرعت به سمت سایهی خانهها بگریزند.
زنهایی که مجبورند به بیرون بروند، چند برگ درخت موز را به عنوان سایهبان با خودشان حمل کرده، دور سرشان پارچههای خیس میبندند و با چهرهای که از شدت تابش نور خورشید درهم میرود، به راه میافتند. بقیه افرادی که در دهکده میمانند، ملحفه را به دور خود پیچیده، دوباره میخوابند.
فقط چند تا از بچههای کنجکاو ممکن است برای شنا کردن زیر سایه صخرههای بزرگ به بیرون از دهکده بروند یا تعدادی از زنها که کار بافندگی را آغاز میکنند و گروهی از زنان به یاری کارهای یک زن در خانه میروند. دهکده غرق در سکوت و آرامش است و هر صدایی بلند و ناخوشایند به نظر میرسد. زبان از وصف زیبایی دهکده قاصر است و خورشید کمکم روی دریا را میپوشاند.
بار دیگر با صدایی که احتمالاً مربوط به یک قایق باشد، مردم دهکده از خواب برمیخیزند. مردان ماهیگیر قایقهایشان را به ساحل میرسانند و خسته از کار و گرما، در حالیکه لیمویی را بر سر خود گذاشتهاند تا التیام گرمای خورشید باشد، به دهکده میرسند.
ماهیهایی که پوستشان میدرخشد، بر روی زمین پخش یا به صورت کپهای از ماهی در جلوی خانه قرار داده میشوند تا زنها بر روی آنها آب بریزند و آنها را از نحسی و نجسی بزدایند. مردان ماهیگیر جوان، با ناراحتی «ماهیهای حرام» را برای فرستادن نزد رئیس جدا میکنند، سپس با اشتیاق سبدی را که کف آن با برگ پوشانده شده است، پر از ماهی کرده، برای معشوقههایشان میفرستند.
مردان با وضعی آشفته و خسته از سمت جنگل برمیگردند و آنهایی که در خانه ماندهاند با صدای بلندی به آنها سلام میدهند. بعد این مردها در خانهی مخصوص مهمان، دور هم جمع شده، کاوای عصرگاهی مینوشند. صدای دست زدن آرام و لحن بلند و رسای حرف زدن معاون سخنگو در سکوت دهکده میپیچد.
دختران برای بافتن گردنبند، شروع به جمعآوری گل میکنند. بچهها سرحال از چرت بعدازظهر و فارغ از پایبندی به هر نوع وظیفهای، آمادهی بازی در سایهی ایجاد شده در بعدازظهر میشوند.
سرانجام، خورشید بسان شعلههایی از نوک قله تا خط افق دریا، پایین آمده، آخرین نفرات از نوبت استحمام در دریا باز میگردند، بچهها دوان دوان به سمت خانه میروند، تاریکی کمکم آسمان را فرا میگیرد، چراغها خانهها را روشن میکنند و اعضای هر خانه برای وعدهی شام دور هم جمع میشوند.
یک خواستگار با شرمساری و کمرویی درخواست خود را بیان میکند، بچهها از بازی کردن پرسروصدایشان احضار میشوند؛ زیرا ممکن است مهمان ارزشمندی در خانه باشد که باید با احترام با او رفتار شود، البته از بعد از مراسم دعای عصرگاهی.
در جلوی یکی از خانهها در انتهای دهکده، پدری از اینکه صاحب یک پسر شده است، فریاد سر میدهد. در بعضی از خانهها غیبت یک نفر احساس میشود و در برخی دیگر یک فراری کوچک پناهگاه یافته است! دوباره سکوت بر دهکده حکمفرما میشود. در ابتدا رئیس خانه و پس از آن زنان و کودکان و در آخر از همه، پسران صبور، شام خود را میخورند.
بعد از شام بچهها و مسنترها، آمادهی خوابیدن میشوند. اگر افراد جوان مهمان داشته باشند، ایوان خانه در اختیار آنها قرار میگیرد. روزها زمانی برای گردهمایی و جلسات، مردان مسن و کار مردان جوانتر است و شبها زمان کارهای سبکتر و کماهمیتتر.
دو مرد از اقوام، یا یک رئیس و مشاورش کنار هم نشسته، درمورد اتفاقات روز بحث کرده، برای فردا برنامه میچینند. از بیرون دهکده، جارچی با خبر برنامههای فردا، نظیر حفر گودال برای درختکاری یا سید ماهیگیری وارد میشود.
با پدیدار شدن نور ماه، زنها در دستههای دو و سه نفره در دهکده رفت و آمد میکنند و بچهها به شکار خرچنگ ساحلی مشغول شده، یا در بین درختان دنبال هم میدوند. نصف اهالی دهکده مشعل به دست و با نوری که در میان امواج طرح جزر و مد به خود میگیرد، به دنبال شکارند. بعضی از جوانان در قالب یک گروه برای استقبال از گروهی از زنان میهمان برای آنها میرقصند.
برگرفته از کتاب بلوغ در ساموآ
نوشتهی مارگارت مید/ ترجمهی معین طالبی