برتراند راسل و غرایز انسانی زندگی از نگاه برتراند راسل برای انسان قرن بیست و یکم - نشر پیله

برتراند راسل و غرایز انسانی

چیزی که من اعتقاد دارم
Rate this post

انسان به طور غریزی علاقه به نابودی دارد

در طول جنگ جهانی اول راسل فهمید که استعداد خارق العاده ای برای سخنرانی و تشویق مخاطبان دارد. وی عمیقا با جنگ مخالف بود و به عنوان عضوی از اتحادیه کنترل دموکراتیک در اوایل جنگ و بعداً به عنوان رهبر سازمان خلع سلاح هسته ای، بی وقفه کار کرد تا جنگ به پایان برسد.

او همچنین ایالات متحده را متقاعد نمود که بی طرف بماند، از فرمان شکنان وجدانی که پرونده معافیت داشتند در مقابل سوءاستفاده در دادگاه‌ها و از بدرفتاری در زندان یا ارتش، در صورت پایان یافتن در آنجا حمایت می کرد. این فعالیت ها موجب استاد شدن راسل در کالج ترینیتی کمبریج شد، اما او را نیز وارد دنیایی جدید کرد.

راسل علاوه بر برگزاری جلسات بی شمار با هدف خاتمه دادن به جنگ و نجات فرمان شکنان وجدانی، یک سری سخنرانی های بسیار موفقی را در زمینه اصول نوسازی  اجتماعی ارائه داد.

این تا حدی پیش رفت که او برای خودش، فلسفه سیاسی واحدی داشت و در کتاب کوتاهی از سخنرانی هایش آن را ذکر کرد. آنچه که  در کتاب چیزی که من اعتقاد دارم به طور خلاصه آمده در “اصول نوسازی اجتماعی” به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته است. اما سه اصل مهم وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود.

دیدگاه راسل در مورد رفتار انسان ریشه در سنت تجربی دارد که میل به انجام عمل را برانگیخته و نقش عقل در اینجا راهنمایی ما برای رسیدن به آنچه است که می خواهیم و نه اینکه دنبال چه باشیم. یا همانطور که هیوم به وضوح و زیبایی راسل می گوید، عقل برده احساسات است و باید اینگونه باشد.

این استدلالی برای “عمل کردن از روی انگیزها و بدون فکر قبلی ” در معنای عام نیست. راسل اعتقاد داشت که باید عمیقا فکر کنیم که چه چیزی می خواهیم و او می خواست بیشتر و بیشتر از لحاظ علمی به ما بگوید که در مورد آنچه باید در زندگی مان انجام دهیم بسیار تامل کنیم. به عبارت دیگر، آن استدلالی برای تلاش به منظور درک آنچه بود که واقعاً می خواهیم انجام دهیم.

نظرات راسل درباره اساس خواسته های ما فراتر از این می رود. او به خوبی با کارهای ریورس آشنایی داشت، روانپزشک درمان کننده زیگفرید ساسون و افراد دیگری که از اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک و امثال آن رنج می بردند و اولین فرد در انگلیس بود که از نظریات فروید استفاده کرد.

ریورس اعتقاد داشت فروید در بینش‌هایش اغراق می کند، اما در این شکی نداشت که همه ما بیش از آن چیزی که فکر می کنیم مدیون انگیزه های پنهان فروید هستیم. راسل نیز چنین نظری داشت.

چیزی که من اعتقاد دارم

به ویژه راسل بیشتر اعتقاد داشت که انسان به طور غریزی علاقه به نابودی دارد چیزی که فروید آن را  “آرزوی مرگ” می نامد. برای او مثل روز روشن بود که جنگ بین کشورها غیر ضروری است، اما کاملاً  احمقانه به نظر می رسید اگر او باور نداشت که هیچ چیزی به  غیر از اشتیاق به ویرانی و تمایل رزمندگان برای تحمیل رنج به دیگران به قیمت رنج خودشان، دلیل جنگ نخواهد بود.

با این حال باور به هیچ، بی معنی انگاری است و می تواند صلح جویی راسل را بیهوده جلوه دهد. اگر ما مصمم هستیم که بدون هیچ دلیل محکمی، خودمان را نابود کنیم تنها سؤال جالب که به ذهن می رسد این است که چقدر قبل از این خواهد بود که ما فناوری را برای نابودی کامل خودمان پیدا کنیم .

راسل همیشه برای ابراز مخالفتش در مورد اشتیاق نسبت به ارتکاب به قتل و خودکشی آماده بود، اما در لحظات تحلیلی تر، او دیدگاه های متفاوت و مفصل تری را  پیشنهاد می کرد.

این دیدگاه، فرضیه دوم سیاست راسل بود. او از اصولی می گفت که در حقیقت دو نوع غریزه بودند. غریزه  مالکیت به دنبال مالکیت چیزهای واضح و روشن می باشد که ما را به رقابت با یکدیگر سوق می دهد، در حالی که غریزه خلاق باعث می شود که به دنبال چیزهایی باشیم که هر فردی می تواند داشته باشد، بدون اینکه مانع دیگری شویم. اگر دانشمندان آلمانی قضایای جدید خیره کننده ای را در فیزیک کشف کردند، این باعث کشف کمتر  قضیه های جدید خیره کننده توسط دانشمندان فرانسوی و انگلیسی نشد، در حالی که مستعره آلمان در جنوب غربی آفریقا بسیار بیشتر از فرانسه و انگلیس بدون در نظر گرفتن ساکنان اصلی بود.

اگر مالکیت به شکوه ملی ربط داشته باشد و شکوه ملی پس از آن به عنوان لازمه ی تحقیر دیگر ملل تصور شود، با این روند ما جنگ‌های بی پایانی را در پیش خواهیم داشت. صلح و شادی فقط با تشویق غرایز خلاء و سوق دادن غرایز مالکیت به سمت پایانی سودمند و بی ضرر در هر میزان ممکن تضمین می شوند.

سوم، صحبت از اخلاقیاتی است که راسل آنها را در خودش برای موعظه یافت. بنا بر منظق و تفکر انتقادی، اخلاقیات راسل هیچ دخلی به نظرات بزرگ فلسفی او ندارند.

این نکته ای است که او بارها به آن اشاره کرده است. راسل سخت باور دارد که هیچ دفاع فلسفی خاصی از اخلاقیات نمی تواند داشته باشد؛ فلسفه به موضوعاتی مربوط می شود كه در آن حقیقت در معرض خطر است. قضاوت اخلاقی عبارت است از مدح، تشویق، سرزنش و  بیان نگرش مثبت یا منفی در مورد هر عمل یا ویژگی های شخصیتی که ممکن است مورد بحث باشند.

چیزی که من اعتقاد دارم

جمله “قتل بد است” خاصیت قتل را بیان نکرده و تنها قتل را محکوم می کند. فلسفه اخلاق اصلاً فلسفه نیست. این تنها روشی دراماتیک برای رسیدن به دیدگاهی آشنا است. راسل غالباً تحلیل هایی راجع به منطق گفته های اخلاقی ارائه می داد که در مفهوم مدرن کاملاً فلسفی هستند.

با این وجود، به آسانی می توان فهمید که راسل به چه سمت و سویی رفته است. برای مدت مدیدی، او باور داشت كه حتی انتزاعی ترین شاخه های فلسفه منطق و مبانی ریاضیات گنجانده شده می خواهند جهان را آنگونه نشان دهند كه واقعاً هست. اما نگرانی اخلاق مربوط به این است که جهان چگونه باید باشد نه این که چگونه است.

با توجه به همه اینها، نظریه اخلاقی راسل شگفت آور نیست. غرایز ما به خودی خود نه خوب هستند و نه بد و  تنها حقایقی بی رحم می باشند. آنها بر طبق روشی که به سایر غرایز ما یا افراد دیگر کمک  کرده یا آسیب می زنند، خوب یا بد هستند.

تمایل من به نوشیدن تا حد مستی، یک خواسته بوده، اما عجیب تر این است که بخواهم صبح بدون خماری از خواب بیدار شوم، در جاده ها با هوشیاری کامل رانندگی کنم و یا بنا به درخواست کارفرما، منشی سرحالی در محل کارم باشم.  

نوشیدن تا حد مستی در بهترین حالت بی احتیاطی و در بسیاری شرایط شرارت است. از طرف دیگر آرزوی همکاری کردن و مفید واقع شدن،  به دیگران کمک می کند تا اهداف شان را تشخیص دهند، اما مانع خواسته های دیگر من نخواهد شد.

بنابراین ما خیرخواهی، مفید بودن و مهربانی را خوب می نامیم. استانداردهای ما از رفتار محتاطانه و اخلاقی قابل قبول متکی به ارزیابی ما از آنچه است که راسل بعداً آن را “امکان پذیری” نامید. ما باید خواسته هایی را پرورش دهیم که به برآورده شدن خواسته ها کمک کنند و آنهایی که ناامید کننده هستند را از بین ببرند.

ارتباط با توضیحات در مورد غرایز خلاق راسل و نفرت او از جنگ، به ندرت نیاز به تلاش فروان دارد. و نه این واقعیت داردکه بیان اخلاقیات وی از نظر برآورده کردن خواسته ها، پایه و اساس یک نظریه سکولار، اخلاقی طبیعی گرایی و هداونیستی را فراهم می کند.

این مسئله بحث برانگیز است که اگر راسل در این مورد  محکم و استوار بود آن را باید به خوانندگان خود نیز انتقال می داد. اما در واقع او چنین کاری نکرد و آنچه ظهور پیدا کرد سکولار و طبیعی گرایی و نه در دفاع از هدونیسم بود.

چیزی که من اعتقاد دارم

بسیار شبیه پدرخوانده اش جان استوارت میل، راسل به آرمانهای والایی اعتقاد داشت که اندکی به دنبال شادی روزمره در  شجاعت عشق به حقیقت و نگرانی غیر ابزاری برای دنیای طبیعی در میان دیگران بودند.

درست یا غلط، راسل با جان استوارت میل هم عقیده بود كه سقراط ناراضی بهتر از مرد احمق راضی است. کتاب چیزی که من اعتقاد دارم، از پیگیری بی غرض حقیقت به عنوان یک عنصر در زندگی خوب دفاع می کند و پرشورترین انتقاد راسل در مورد دین، این است که پاسخی بزدلانه به نومیدی از جهان می باشد.

برگرفته از کتاب چیزی که من اعتقاد دارم

نوشته‌ی برتراند راسل / ترجمه‌ی شادی فروتنیان

44500تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *