پروپاگاندا
ایلول پروپاگاندا را چیزی فراتر از تلاش رهبران سیاسی برای دستکاری اذهان پیروان میداند: «کسی که در معرض پروپاگاندا قرار دارد بههیچوجه فقط یک قربانی بیگناه نیست.
او بسترساز کنش روانی پروپاگاندایی است که نهتنها خود را در دامان آن میاندازد، بلکه حتی احساس خشنودی و خرسندی هم میکند.
بدون این رضایت قبلی و ضمنی، بدون نیاز به پروپاگاندایی که هر شهروند عصر تکنولوژی عملاً آن را تجربه میکند، پروپاگاندا نمیتوانست فراگیر شود.
مسئله صرفاً این نیست که یک عامل پروپاگاندای شرور ابزارهایی را برای به دام انداختن شهروندان بیگناه تدارک میبیند؛ دقیقتر بخواهیم بگوییم شهروندان از اعماق وجودشان مشتاق پروپاگاندا هستند و عاملان پروپاگاندا به این اشتیاق پاسخ میدهند.»
بهعبارتدیگر، پروپاگاندا هم نیازهای عاملان پروپاگاندا را برطرف میکند و هم نیازهای کسانی که در معرض پروپاگاندا قرار دارند.
پروپاگاندا نتیجۀ اجتنابناپذیر قدرت فزایندۀ تکنیک و روش در جریان برگشتناپذیر تکنولوژی است. پروپاگاندا به حکومتها کمک میکند تا با شهروندانی که بهوسیلۀ رسانههای مدرن از رویدادها آگاه شدهاند بهخوبی وارد بدهبستان شوند.
دیگر نمیتوان بهسادگی آنها را نادیده گرفت، اما حکومتها نیز نمیتوانند در مورد هر موضوعی مرتبط با شهروندانشان اطلاعات کاملی گردآورند یا افکار عمومی را در مورد بسیاری از موضوعات به سود خود تغییر دهند.
در بحبوحۀ سردرگمی و تغییر، پروپاگاندا به شهروندان کمک میکند تا جهان پیرامون خود را به شیوهای رضایتبخش تبیین کنند.
ایلول استدلال میکند که تمامی پروپاگانداهای مدرن، صرفنظر از خالقان دموکرات یا تمامیتخواهشان، اساساً مشابه هم هستند. بااینحال، نظامهای توتالیتر بهمراتب بیشتر از جوامع دموکراتیک از پروپاگاندا انتظار دارند.
اگرچه این نظامها انتظار نتایج فوری را ندارند، اما امیدوارند که با گذشت زمان پروپاگاندا به آنها کمک کند تا نوع متفاوتی از انسان را بسازند؛ انسانی که پیشنیاز آیندهای آرمانشهری است که آنها خیالش را در سر میپرورانند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب کمرهای خمشده
(پروپاگاندای آلمان نازی و جمهوری دموکراتیک آلمان)