تفکر قومی
با گذشت زمان، دانشمندان سعی کردند پاسخ دهند که چرا انسان تمایلات غیر منطقی از خود نشان میدهد. در کتاب «معمای عقل: نظریه جدیدی از درک انسان»، نوشته «هوگو مرسیه» و «دن اسپربر» این تعصبات، به عنوان صفات تکامل یافته توصیف میشود. به گفته آنها، مشخصترین ویژگی انسان، توانایی همکاری آن است. توانایی شکل دهی اجتماعی به آنها کمک میکند تا بر دوش کسانی که قبل از آنها زیستهاند بایستند.
به آنها این امکان را میدهد که در بیشتر موارد بهترین اقدام را انجام دهند. با تکیه بر دانش موروثی و مشترک، نیازی نیست که خودشان با بیشتر مشکلات، شخصا کنار بیایند. بلکه آنها به عنوان جوامع، توسعه یافتند تا مشکلات ناشی از زندگی در گروههای جمعی را برطرف کنند. جنبه hyper sociebility رفتارِ آنها به عنوان تعیین کنندهترین ویژگی، تکامل یافته است.
بسیاری از این موارد در واقع با انتقاد «دیویی» از ایده آل «لیپمن» درمورد یک جامعه همه کاره همراه بوده است. «دیویی» نیز مانند «مرسیه» و «اسپربر» معتقد بود که این غیر منطقی بودن انسان نیست که ویژگیای تعیین کننده است، بلکه توانایی ایجاد اجتماع است. انتظار اینکه افراد از عقلانیت کاملی استفاده کنند یا اطلاعات کاملی داشته باشند منطقی نیست. بلکه با وجود همدیگر، آنها میتوانند از فواید قبیله بهرهمند شوند.
با این حال، مردم با این توهم پیش میروند که خیلی بیشتر از آنچه که واقعاً میدانند، میدانند. دانشمندان علوم شناختی، «اسلومن» و «فرنباخ» این را illusion of explanatory depth خواندند. انسانها در اعتماد به مهارت یکدیگر بسیار ماهر هستند، اما اغلب آنها نمیتوانند تشخیص دهند که درک دیگری کجا پایان مییابد و کجا آغاز میشود. از این نظر، روشهای جدید کار، یا ابزارها و فناوریهای جدید، لزوماً رگههای جدیدی از جهل به همراه دارد تا زمانی که افراد بتوانند از نحوه کارکرد فناوری جدید، دریافت بهتری داشته باشند.
«مرسیه» و «اسپربر» استدلال میکنند که محیط خیلی زود تغییر کرده است تا انتخاب طبیعی را جبران کند. با این حال، دانستن چگونگی رانندگی با اتومبیل بدون یادگیری نحوه کار آن با رأی دادن درباره همه پرسی در مورد یک مسئله سیاسی بدون اطلاع کافی از آن متفاوت است. جامعه مبتنی بر دانش نیز برای مشکلات سیاسی کار نمیکند. اگر ذهنیاتی که به آنها اعتماد میکنیم هیچ پایه منطقی نداشته باشند، وابستگی ما به ذهنهای دیگران مفید نخواهد بود. با این وجود، به دلیل ماهیت بیش از حد اجتماعی بودنمان، به دیگران اعتماد میکنیم. دیگران نیز به نوبه خود به ما اعتماد خواهند کرد.
نفرت پراکنی وقتی که به گونهای طراحی شود که بتواند زمینههای عقیدتی و سیاسی مردم را به خود جلب کند، بسیار اثرگذارتر است. بنابراین، در محل تلاقی اطلاعات دقیقا مهندسی شده از طریق تبلیغات آنلاینِ کاملاً هدفمند، بهترین عملکرد را دارد… [و] به طور استراتژیک برای افراد هدف گذاری شده است. به طوری که وقتی به این روش، اطلاعات به آنها ارائه میشود، اطلاعات به طور مستقیم بر باورهای منحصر به فرد محلی و فرهنگی مخاطبان مورد نظر خود اثر میگذارد.
زمان انتخابات که پیامهای انتخاباتی ساخته و پرداخته و به اشتراک گذاشته میشود کمپینها به ساختن پیامهایی هستند که چشم مردم دنبال آن است. این بدان معناست که در عصر رسانههای اجتماعی نه تنها برای انتشار، به منابع کمپین اعتماد کنید بلکه پیامهایی، به صورت گسترده (وایرال) منتشر کنید.
این اتفاق زمانی میافتد که کاربران شروع به اشتراک گذاری پستها، توییتها و پیامهای واتساپی کنند.. بیشتر تحقیقات در مورد مغالطات و نفرت پراکنی که بصورت آنلاین به اشتراک گذاشته میشود بر ماهیت فناوری متمرکز است که اشتراک اطلاعات را تسهیل میکند. همراه با تولید محتوا و در دسترس بودن یک بستر فناورانه برای گسترش آن، همچنین به کسی نیاز است تا آن را انتشار دهد. هرچند هستند کسانی که ریزبینانه به نقش اجتماع در انتشار اطلاعات آنلاین نگاه میکنند. بیبی سی این نقش را منفذی در قواره مردم در کانون بسیاری از پروژههای تحقیقاتی و مقالات خوانده است.
سوال کلیدی این است که چرا مردم اطلاعاتی را که اغلب ماهیتی جعلی یا سوال برانگیز دارد، بدون اطمینان از اصالت خبر دوباره به اشتراک میگذارند. پاسخ طبیعی به این رفتار این است که میخواهند جامعه را نسبت به حقایق، خنثی و بیتفاوت جلوه دهند یا مردم این قدر ساده لوح و زودباورند که به راحتی با مغالطات و اخبار دستکاری شده گمراه میشوند. اما وقتی ما از نحوه ارتباط برقرار کردن و واکنش نشان دادن آگاه میشویم میفهمیم این دیدگاه که مردم را خام فرض کنیم بیمعنی است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب شبکه های اجتماعی و سیاست قدرت