حرف و عملمعاشرت با افراد پایین¬تر از خودتان، ممکن است - نشر پیله

حرف و عمل

کتاب فتح خوشبختی
Rate this post

فقط حرف نزنید

معاشرت با افراد پایین­تر از خودتان، ممکن است احساس برتری به شما بدهد. اما معاشرت با افرادی که به شما الهام می­بخشند، باعث لذت شما خواهد شد.

چند ماه پیش، شاید بخاطر اینکه بطور ناخودآگاه تحت تٲثیر افکار برتراند راسل قرار گرفته بودم، از میان پشته­ای از DVD هایی که در خانه، خاک خورده بودند، چشمم به یک نسخه از آلبوم ‘ منطق را کنار بگذارید’ افتاد.

برای آندسته از شما که دهه 1980 را یادتان نمی­آید و دلیل خوبی برای آن دارید، ‘ منطق را کنار بگذارید’ کنسرتی تلویزیونی بود که توسط گروه تاکینگ هدز که به رهبری نابغه گروه، دیوید بایرِن، الهام گرفته و تشکیل شده بود، اجرا گردید.

خیلی از مردم، فیلم را به خاطر صحنه­های پایانی آن به خاطر می­آورند. جایی که بایرِن، برای آهنگ پایانی، در حالی که کت شلوار خیلی بزرگی پوشیده، به حالت دیوانگان مشغول نواختن موسیقی است، گویی که مارلون براندو کله کوچک­ها را دیده است. بخاطر این موضوع و خیلی از مسائل دیگر، او به دلقک موسیقی شهرت پیدا کرده بود.

با تماشای دوباره فیلم، متوجه می­شویم که مسئله اینگونه نبود. چیزی که برای بایرِن و افرادی که با او کار می­کردند، اهمیت داشت، مقصد نبود بلکه لذت سفر بود.

نیاز برای تولید، آنچه که ما امروزه به اجبار، محتوا می­نامیم، استخر کم­عمق استعداد نوازندگان حد متوسط را به سرعت تخلیه می­کند، کسانی که نصفه و نیمه، با سه تا آهنگ خوب و یک سی­دی آهنگ متن مطرح می­شوند و سه سال بعد، آنها را در حالی می­بینی که مشغول ساختن سومین آلبوم خود هستند، در مورد اینکه، چقدر مشهور بودن نامطلوب است و اینکه چقدر نشستن توی استودیو ضبط آهنگ سخت است.

اما بایرِن هرگز چنین کاری نکرد، زیرا او همیشه به منظور الهام­ گرفتن، نگاهش به سمت بیرون بود. در سال 1978، او موج جدیدی از موسیقی که بسیار مبتکرانه بود را در نیویورک به راه انداخت. 

سه سال بعد، او با یک گروه بزرگ تر، در حال سفر به دور دنیا  بود که باعث شد بزرگ ترین نوازندگان  فانک روز، کارهای خود را با آهنگ هایی از برایان اینو ادغام نمایند.

بایرِن صدای ضعیفی داشت و مثل یک عروسک خیمه شب­بازی شکسته، می­رقصید، اما استعداد خارق­العاده­ بزرگی در جستجوی چیزهایی داشت که قبلاً انجام نشده بودند. او آهنگ­هایی برای اُپرا و همچنین متن­هایی برای سازهای بادی برنجی نوشت. در سال 2008، او ساختمانی را به شکل یک آلت موسیقی غول­آسا درآورد.

این اتفاقی نیست که ‘داستان های واقعی’، فیلمی که بایرِن در سال 1986 نوشت و کارگردانی کرد، داستان خوبی، نجابت وعمق وجود توجه نشده مردم عادی مثل ما است، به زبان کسی که واقعاً علاقمند چیزی است که او می­بیند.

همه ما نمی­توانیم مثل دیوید بایرِن باشیم و حتی بحث آن وجود دارد که اگر اینگونه می­بود، جهان غیرقابل تحمل می­شد.

اما همانطوری که او با آدم های با استعدادی مثل این و، توایلا تارپو(طراح رقص) و یا فیلیپ گلس (آهنگساز)، نشست و برخاست کرد و بنابراین هیچوقت درس یاد گرفتن از بزرگان را کنار نگذاشت یا هیچ وقت کهنه نشد، ما نیز می­توانیم در برابر وسوسه نشست و برخاست با کسانی که از آنها متنفریم اما باعث می­شوند خوب به نظر برسیم، مقاوت نماییم.

در یوتیوپ، بایرِن را جستجو کنید و متوجه خواهید شد که او شاهد زنده­ی برای این باور راسل است که رابطه گرسنگی با غذا، درست مثل رابطه شور واشتیاق به زندگی است.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب فتح خوشبختی برتراند راسل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *