حس آگاهی انسان امروزی آن چنان به ابزارهای بیرونی چسبیده است - نشر پیله

حس آگاهی انسان امروزی

کتاب خود کشف نشده
Rate this post

انسان عصر جدید

حس آگاهی انسان امروزی آن چنان به ابزارهای بیرونی چسبیده است. که او تمام مسئولیت ها را متوجه آنها می سازد گویی که تصمیم گیری از طرف آنها صورت گرفته است. اینکه حالت روانی برخی از افراد خاص برای اولین بار از رفتار ابزارها ناشی می شود چیزی است که خیلی کم به آن پرداخته شده است. اگرچه غیر منطقی هایی از این قبیل هر روز مشاهده شده و می توانند برای هرکسی اتفاق بیفتند.

 در انزوا ماندن حس آگاهی در جهان ما در درجه اول به علت فقدان غریزه است وعلت آن برمی گردد به پیشرفت ذهن بشر در اعصار گذشته. هرچه قدرت بشر نسبت به طبیعت بیشتر شد دانش و مهارت او نیز بیشتر و بیشتر گردید. و او وقایع صرفاً طبیعی و اتفاقی و آنچه که منطق از آن گرفته شده است را بیشتر و بیشتر کوچک شمرد. از قبیل روان بی طرف که، همه آن چیزی است که حس آگاهی نیست.

برخلاف خاصیت جانبداری ذهن آگاه، حس ناآگاه بی طرف بوده و اغلب خود را به صورت احساسات، خیال پردازی ها، هیجانات، تکانه ها و رویاها نشان می دهد. که هیچ کدام به اختیار شخص نبوده، بلکه به صورت بی طرفانه به وجود می آیند. حتی امروز، روان شناسی تا قسمت اعظمی، هنوز علم مربوط به  محتویات حس آگاهی است که تا آنجا که ممکن است با استانداردهای جمعی اندازه گیری می شود.

روان فرد تبدیل شده است به یک تصادف محض، به یک پدیده ی اتفاقی،  درحالی که حس ناآگاهی که فقط می تواند خود را درجهان واقعی و در انسان غیرمنطقی نشان دهد، به طور کلی مورد بی توجهی قرارگرفته است.

این نتیجه بی دقتی یا بی دانشی نبود بلکه نتیجه مقاومت تمام عیار در برابر احتمال وجود یک منبع قدرت روانی ثانویه درکنار ego  “خود” بود. این یک تهدید مثبت برای ego “خود” است که حاکمیت و سلطنت او می تواند مورد شک و تردید قرار گیرد. انسان مذهبی، درسوی دیگر، به این تفکر عادت دارد که او تنها ارباب خانه خود نیست.

او معتقد است، او نیست که در آخر کار تصمیم می گیرد بلکه خداوند است. اما چند نفر از ما جرات می کنیم اجازه دهیم اراده خداوند برای ما تصمیم بگیرد و کدام یک از ما احساس خجالت نخواهد کرد اگر مجبور شد بگوید که تصمیم تا چه میزان از طرف خود خداوند بوده است؟

بنابراین انسان مذهبی تا آنجا که شخص می تواند قضاوت کند، مستقیما تحت تآثیر عکس العمل حس ناآگاهی قرار می گیرد. در نتیجه او این را عملکرد وجدان می نامد. اما از آنجایی که همان پیش زمینه های روانی، عکس العمل هایی را موجب می شوند که با عکس العمل های اخلاقی فرق دارند.

فرد مومن وجدان خود را برحسب استانداردهای اخلاقی سنتی و بنابراین با یک معیار ارزش جمعی می سنجد. تلاشی که در آن به شدت از طرف کلیسایش مورد حمایت واقع می شود. تا آنجایی که فرد بتواند کاملاً اعتقادات سنتی خود را حفظ کند و شرایط زمان او مستلزم تاکید قوی تر به اختیار فرد نباشد، می تواند از وضعیت موجود خوشنود باشد.

اما زمانی که انسان دنیابین که تحت تاثیر عوامل بیرونی قرار گرفته و عقاید مذهبی خود را از دست داده است به صورت جمع ظاهر می گردد، وضعیت به شدت تغییر پیدا می کند. همان طوری که وضعیت کنونی چنین است. بنابراین انسان مومن وادار به گرفتن حالت توافقی شده و مجبور می شود در مورد پایه های اعتقاد خود از خود سوال و جواب نماید. او دیگر پایبند قدرت عظیم وسوسه انگیز نظرعموم نیست و از روی تیزهوشی از قدرت رو به کاهش کلیسا و از عدم ثبات فرضیه های متعصب گرانه آن آگاه است.

کلیسا برای تقابل با این مسئله مردم را دعوت به ایمان بیشتر می نماید گویی که این موهبت خدا به نیت خوب افراد و لذت آنها بستگی دارد.

اما جایگاه ایمان، ضمیرخود آگاه نیست بلکه تجربه ی خود انگیخته دینی می باشد که ایمان فرد را به رابطه بلاواسطه با خداوند تبدیل می سازد. اینجا ما باید از خود بپرسیم: آیا من هیچ تجربه ی دینی و ارتباط  بلاواسطه با خداوند و درنتیجه یقینی که مرا به عنوان فرد از گم شدن در جمعیت حفظ نماید را دارم؟

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب خودِ کشف نشده

ناموجود
49000تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *