رادیکال‌ترین گرایش از تفسیر روشنگری رادیکال‌ترین گرایش از تفسیر روشنگری - نشر پیله

رادیکال‌ترین گرایش از تفسیر روشنگری

کتاب امید به عقل
Rate this post

روشنگری

رادیکال‌ترین گرایش از تفسیر روشنگری مبتنی بر نوعی نگاه متافیزیکی به روشنگری است که به هگل بازمی‌گردد. این گرایش فکری-تاریخی کمتر به معنای تاریخ صرف اندیشه است. این گرایش روشنگری آغاز قطعی مدرنیته تلقی می‌شود، به‌ویژه آغاز «عقل‌گراییِ» دوران مدرن که در علم و تکنولوژی ظاهر شده و امروزه پیامدهای ویرانگر و احتمالاً نابودکننده‌ی بشریتِ آن، آشکار شده است.

در روشنگری، اندیشه خود را نه‌تنها از خدا و همه‌ی نظم‌های سنتی اجتماع، بلکه از طبیعت و تاریخ و به‌طور کلی از به رسمیت شناختنِ هر نظمی رها کرده و به عقلِ تهی یا فهمِ صرف بدل شده است. «خود رهابخشی» که هدفش رهایش از همه‌ی وابستگی‌ها است، به «خود مطلق‌سازیِ» عقل فردی و سوبژکتیو منجر می‌شود و درنتیجه به‌طور مستقیم به رفتار مهارگسیخته‌ی اندیشه‌ی رهاشده می‌انجامد، امری که درنهایت، سوژه‌ی رهاشده‌ی این اندیشه و درنتیجه خود را نابود می‌کند. مشکلی که منشأ آن در اینجا به روشنگری نسبت داده می‌شود، درواقع بسیار به‌روز است.

چه ارتباطی بین عقل فردی یا سوبژکتیو انسان با یک نظم ابژکتیو (نظم عقلانی) و به احتمال فراگیر و «خود تعیین‌کن» وجود دارد، خواه این نظم، نظمِ سنت، خواه نظم طبیعت و خواه خود خدا باشد. «خود برگزینی» با «به رسمیت‌شناسی» چه نسبتی دارد؟ با وجود این در اینجا نیز می‌بایست در ابتدا صرفاً از لحاظ تاریخی به این واقعیت پایبند ماند که اگر فرآیند فراگیر رهایشِ عقل، یک فرآیند کلی تاریخی است که وجود داشته، چنین فرآیندی نه با روشنگری، بلکه با «فلسفه آگاهی» مدرن شروع شده است، یعنی با خود برگزینی «می‌اندیشم» یا با علم و تکنولوژی مدرن، یا شاید با سقراط و «سوفیست‌ها» و حتی با آغاز فلسفه «خود مطلق‌سازیِ» عقل است.

با وجود همه‌ی این‌ها اگر به روشنگری به معنای محدودتری نگریسته شود، از یک‌سو می‌بایست گفت که در قرن هجدهم، به‌واسطه‌ی «خودفرمانیِ» عقل، رابطه‌ی عقل با واقعیت، به‌طور کلی به‌شیوه‌ای جدید مشکل‌ساز شده بود. عقل انتقادی در نظم مرسوم یا به عبارت دیگر در برداشت‌های مرسوم از نظم و درنتیجه در همه‌ی جهان تردید وارد می‌کند، عقل در یک معیار دگرگون‌کننده‌ی جهان، منتقد جهان و در عین حال به نقطه‌ی آغازی برای ظهور جهانی جدید تبدیل می‌شود.

با این حال از سوی دیگر می‌بایست اشاره کرد که روشنگری، حتی اگر در شکل یک مسحیت دنیوی‌شده به دنبال نظم باشد، درواقع به دنبال نظمی جدید در معنای عقلانی آن بوده است. روشنگری با اینکه به صورت تمام عیار مخالف سنت نیست، اما چون به دنبال نظمی حقیقی از عقلِ «محض» است، سنت‌محور نیست و آینده‌گرا است؛ روشنگری خواهان یک جهان عقلانی جدید در مفهوم عقل مختص خود است (که البته سنت نیز در آن می‌تواند از جایگاهی سلب‌نشدنی برخوردار باشد.)

روشنگری در ضمنِ این کار، به علوم مدرن نیز استناد می‌کند که از مدت‌ها قبل شروع کرده بودند به تردید وارد نمودن به هر نظمی، اما روشنگری در کل خود را به معنای مدرن (علم طبیعی)، علم نمی‌داند و درواقع علم نیز به شمار نمی‌رود. روشنگران همچنین با اینکه بر فواید و ضروت علوم تأکید دارند، فلسفه را به‌طور کلی «علم» می‌نامند؛ اما خود آن‌ها به‌ندرت دانشمند هستند و بیشتر «نظریه‌پرداز» و منادی آن‌ها محسوب می‌شوند.

بنابراین روشنگری علم نیست، بلکه بیشتر پاسخی به علم جدید و ملاک عقلانیت آن، تا حدی ایدئولوژیِ علم و تا حدی نقد آن است. روشنگری با دانش و تکنولوژی یکسان نیست، حتی نمونه‌ی کامل آن‌ها نیز به شمار نمی‌رود؛ روشنگری مظهر عقل-گرایی مدرن نیز نیست، حتی اگر روشنگری در مفهوم یک عقل «اثبات‌گرایانه» و صرفاً ابزاری درک شود. روشنگری تلاشی است که عقل می‌کند برای فائق آمدن بر پیامدهای نگران‌کننده‌ی عقل مدرن، بر پایه‌ی عقل علمی. روشنگری هم مثل فلسفه، نبردی با هرج‌ومرج تهدیدآمیز است، هرج‌و‌مرجی که به‌واسطه‌ی خودِ فلسفه ممکن شده است، بنابراین روشنگری نظم عقلانی یا حقیقی جریان‌ها است.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب امید به عقل (فلسفه‌ی روشنگری در آلمان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *