آرنت و آگوستین
هانا آرنت در سال 1929 با نوشتن پایان نامهای در مورد «مفهوم عشق نزد آگوستین» دکترا گرفت، پایان نامهای که در همان سال در انتشارات «Springer» در برلین منتشر شد.
این اثرِ نود صفحه ای، عمدتاً یک مطالعه پدیدارشناختی است که سبک نگارش آن به شدت از «هستی و زمان» هایدگر اقتباس شده است.
نقل قولهایی از آگوستین به زبان لاتین، مطالعه این کتاب را دشوار میسازند. در واقع هانا آرنت در این کتاب سبک روایی مختص به خود، که در آثار آتی وی دیده میشوند را هنوز نیافته بود.
این اثر به صورت ظاهری به سه بخش تقسیم میشود. در بخش اول هانا آرنت به «عشق از روی هوس»، در بخش دوم به رابطه بین «انسان و خدا» و در بخش سوم به «زندگی اجتماعی» میپردازد.
وی در هر سه بخش سعی میکند جنبههای غیر نظام مند و متناقض اثر را به یک بنیان مشترک بازگرداند، ضمن اینکه وی نه در نظر داشته تناقضات را آشکار نماید و نه بنیان مشترک را عاری از تناقض اعلام کند.
بلکه بیشتر برای او تأکید بر «نایکپارچگی کل حائز اهمیت بوده است.
تنها تعریف از عشق (که به طور مستقیم از منابع به دست میآید)، عشق در مفهوم هوس است. این تمایل معطوف به چیزی مشخص است و با رسیدن به موضوع دلخواه از بین میرود.
آگوستین در کنار هوس دو شکل دیگر از عشق را نیز توصیف میکند، «نوع دوستی» و «عشق جسمانی»، که صرفاً با توجه به موضوعِ خود، از یکدیگر متمایز میشوند.
در حالی که عشق جسمانی به دنبال دستیابی به امور فناپذیر است و به همین دلیل (همانند هوس) در لحظه تحقق تحت الشعاعِ ترس از دست دادن قرار میگیرد، نوع دوستی در تلاش برای رسیدن به امر ابدی است.
این سه شکل از عشق (هوس، عشق جسمانی و نوع دوستی) همه وجود انسان را تحت تأثیر قرار میدهند.
از سوی دیگر شکل چهارم از عشق «عشق سامان بخش» رابطه سامان بخش با خود و جهان را نشان میدهد، جهانی که شخص عاشق به آن عشق میورزد، گویی که «شخص عاشق در جهان نیست، بلکه کسی است که سامان میبخشد».
نوع دوستی نیز از چنین عشقی سرچشمه میگیرد، در صورتی که آن همنوع به عنوان کسی درک شود که در جهانِ سامان یافته از همان جایگاه برخوردار باشد و همانند عاشق رابطهای مشابه با خدا داشته باشد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب هانا آرنت فیلسوف آزادی