مغلطه و افراط
در هند و نقاط دیگر دنیا، با فرهنگ رو به رشد مغلطه اطلاعاتی، تنفرپراکنی و سوءاستفاده به ویژه در حالت آنلاین، همراه بوده است. این بدان معنا نیست که چنین روندی در رسانههای سنتیتر مثل تلویزیون و رسانههای چاپی وجود نداشته یا نبوده بلکه امروزه ما معمولاً این نوع محتوا را بصورت آنلاین – در رسانههای اجتماعی، سرویسهای پیام رسان آنلاین، وبلاگهایی که خصلت پارتیزانی دارند، وب سایتهای پرهوادار و پلتفرمهای تبلیغاتی مشاهده میکنیم.
فائق آمدن بر سخنان سلبریتیها و چهرههای عمومی در فضای مجازی کار سختی نیست. این کتاب دو نسخه اولیه این سخنان مساله دار را بررسی میکند: نخست مغالطات اطلاعاتی که در فصل 3 بررسی میشوند و شامل پیدایش و گسترش عمدی و غیر عمدی اطلاعات غلط است و دوم جزییات کم اهمیتتری در باب ادبیات افراطی، سواستفاده و خشونتهای آنلاین که از آنها به عنوان نفرت پراکنی یاد میشود. مغلطه اطلاعاتی و ادبیات افراطی معمولاً برای دستیابی به یک یا چند هدف زیر طراحی میشوند:
برای پروراندن موضوعات ایدئولوژیک
از این اطلاعات نادرست برای مطرح کردن موضوعاتی استفاده میشود که مستقیماً با تغییرات ایدئولوژیکی که در بالا توضیح داده شده مرتبط است. مانند تعارضهای مذهبی، مهاجرستیزی و کاستن از ارزش نهادهای دموکراتیک به عنوان موانعی برای رشد اقتصادی. این موارد میتواند درون یک داستان یا روایتی بیان شود که ظاهرا به طرح مشکل میپردازد و اغلب هم با استفاده از تکنیکهای روایت پردازی، شخصیتهای قهرمان و شرور داستان، سریع شناسایی میشوند.
برای رسیدن به یک مقصود مشخص
در آستانه انتخابات، پستهای وایرال شده (انتشار و دیده شدن درسطح گسترده) در حمایت از احزاب مختلف به عنوان پیامهای باینری (زنجیره وار) در دفاع از یک چهره و تخریب چهرهای دیگر شکل میگیرند. این پستها نقش«agenda setting» (ساختاری که دستورکارهای سیاسی را میچیند) را بازی میکنند.
رد گم کردن
نوع بعدی استفاده از این اطلاعات، خنثی و مغلوب سازی است که معمولاً در تلاش برای حفظ یا کنترل روایت رخ میدهد و اغلب با بهره گیری از اشتباهات منطقی به دست میآید، همچنین در بعضی مواقع به سوءاستفاده نیز متوسل میشود. این پدیده به راحتی با رفتاری که در گفتمان آنلاین تحت عنوان فرافکنی (یا سوال را با سوال جواب دادن) توضیح داده میشود، رخ میدهد. این کنش عدم پاسخ به مسالههای خاص، هدفش پرت کردن توجهات از موضوعات اصلی است.
برای تحمیق
سرانجام، چنین نوع گفتاری برای تحمیق و ترور شخصیت نیز به کار میرود. محقق حوزه ارتباطات و انسان شناس، «ساهانا اودوپا»، از کلمه هندی «gaali» برای توصیف این وضعیت استفاده کرده است که به صورت همزمان مرزهای تیره و تار کمدی، توهین، شرم و سوءاستفاده را دربر میگیرد.
مغلطه اطلاعاتی و ادبیات افراطی نشانه جهانی است که جوامع در آن در حال دور شدن از تفکر انتقادیاند. تفکر انتقادی مستلزم این است که قدر پیشینه تاریخی، تعامل غیر سوگیرانه با دیدگاههای مخالف و بررسی حقایق عقلانی را بدانیم. برای اینکه تفکر انتقادی به شکل یک فرایند عمومی به موفقیت برسد، ما نیاز به قالبهایی داریم که نه تنها باعث ترغیب در مشارکت میشوند، تحلیل و گفتگو معنی دار را هم تسهیل میکنند. در گذشته، چنین تفکر انتقادیای در نهادهای آموزشی، رسانههای جمعی و مجامع خصوصی و عمومی سیاسی رخ میداد.
هر یک از قالب ها، ابزار سنجش خاص خودشان را برای بررسی و صحت اطلاعات تبادل شده داشتند. مؤسسات آموزشی به سازوکارهای کنترل کیفیت و سخت گیری دانشگاهی مجهز بودند. سیستمهای حقیقت یاب سعی در سنجش صحت اطلاعات ارائه شده داشتند. در بحثهای شکل گرفته، کدهای قابل فهمی برای مشارکت مدنی وجود داشت.
این سیستمهای نه چندان بینقص برای تکامل و پیشرفت خود زمان کافی در اختیار داشتند. حداقل این شانس را داشتیم که محدودیتهایشان را ارزیابی کرده و راه حلهایی برای آنها در نظر بگیریم اما انتشار سریع و دسترسی گسترده و بیوقفه به اطلاعات که در محیط وب رخ میدهد اساساً با وضعیت قالبهای گفت وگوی قبل از وب متفاوت است.
در زمان نگارش این کتاب، بیش از 600 میلیون کاربر اینترنت در هند وجود داشت که حدود 260 میلیون نفر در فیسبوک و بیش از 200 میلیون کاربر ماهانه در واتساپ فعال بودند. با وجود این حجم انبوه کاربر در فضای مجازی هنوز در مراحل اولیه توسعه دستورالعملهای مربوط به این فضا به سر میبریم و این خلاء، یک تهدید مستقیم برای تفکر انتقادی است و پیامدهای روشنی برای دموکراسی دارد.
نقش جامعه
در سال 1925، «والتر لیپمن»، روزنامه نگار و مفسرسیاسی آمریکایی، کتاب « phantom public the» را منتشر کرد که انتقادی به اصول اصلی سیستم لیبرال دموکراسی بود (زمانی که موانع آزادی برداشته شود یک جامعه فعال و باهوش دارای قدرت بیچون و چرا خواهد شد). لیپمن در زمانی که مشارکت در انتخابات پایین بود و مردم به رای دهی بیاعتنا بودند، از سرزنش آنها به دلیل رأی ندادن خودداری کرد، چرا که معتقد بود عموم مردم برای دستیابی به آرمانی غیرقابل دسترس، ناخواسته تن به مسوولیتی غیرممکن میدهند که از عهده آن بر نمیآیند.
استدلال اصلی لیپمن این بود که فرضیات اساسی نظریه دموکراسی بیاساساند. برمبنای تئوری دموکراسی، شهروندان میتوانند به عنوان یک جمعیت آگاه گرد هم آیند و تصمیمی بگیرند که هم برای کل کشور و هم تک تک افراد جامعه سودمند باشد. بر مبنای این ایده، مطرح میکند که سهیم شدن و اشتراک گذاری اطلاعات و ایدهها در جامعه باعث میشود که مردم تصمیماتی منطقی و با ملاحظه بگیرند. لیپمن استدلال میکند که اگر حتی تعریف دموکراسی هم بینقص بود در عمل به عنوان ابزاری برای حکمرانی، ناکارامد است.
لیپمن بر این عقیده بود که ایده جامعه تصمیمساز به صورت کاملا آگاهانه و منطقی افسانهای بیش نیست. او استدلال میکند که پیچیدگی مسائل پیش روی جوامع مدرن، این عقیده را که از افراد انتظار میرود به شکل معنا داری خود را به یک سوژه خوداگاه و مسئول تبدیل کنند، زیر سوال میبرد. او معتقد بود که هیچ شخصی نمیتواند قادرمطلق و حاکم بر سرنوشت خویش باشد – حتی آنهایی که به مسائلی مانند منافع عمومی میاندیشند و در این مسیر آموزههایی میبینند و اهل پرسشگریاند – چه رسد به کسانی که درگیرروزمرگی خودشانند و خود را ملزم به تفکر در مورد این مسائل نمیدانند.
جامعه در تعامل متقابل با محیط خود نیست چراکه او بخشی از اطلاعات ناقصش را از محیط گرفته است وبخشی را از تخیلات ذهنی اش. این بدین معنی است که افکار عمومی میتواند براساس اطلاعات غیرمستقیم، غیرمحسوس و مبهم درباره چیزهایی که نظر قطعی درباره شان وجود ندارد هم ساخته شود.
این تخیل در اندیشه لیپمن منجر به چیزی شده که او نام «مرد ناامید» بر آن نهاده است. « مرد ناامید» به شهروندی گفته میشود که باید نقش فعالی در مشارکت سیاسی داشته باشد اما نمیتواند زمانی برای این مشارکت پیدا کند و حتی از خود موضوع هم درکی ندارد و اصلا علاقهای هم به آن ندارد. در نتیجه، نظریه دموکراسی، چگونگی دستیابی افراد به «خواست عمومی» را که میتوان آن را « افکار عمومی» نامید، در نظر نمیگیرد.
افکار عمومی در حقیقت در فرایندی موسوم به «تولید رضایت» ایجاد میشود، سرنوشتی که مردم عادی باید با آن زندگی کنند. ایده تولید رضایت قرار بود در رژیمهای دیکتاتوری وجود داشته باشد که در آن مردم هیچ انتخاب واقعی نداشته باشند اما لیپمن معتقد بود که این تولید رضایت در دموکراسیها نیز وجود داشته است و تنها تحت لوای طراحوارههای روانشناسی و با استفاده از قدرت ارتباطات، پیچیدهتر شده است.
پاسخ لیپمن به این چالش یک پاسخ جسورانه غیر نخبه گرایانه ولی تکنوکراتیک بود. او پیشنهاد کرد که اختیار اعمال قدرت و تصمیم سازی به متخصصان وکارشناسان خبرهای که دارای مهارت لازم برای رسیدگی به امور هستند سپرده شود. او میخواست این ایده را جا بیندازد که یک نخبه روشنفکر از مدیریت علمی برای دستیابی به دموکراسی استفاده میکند.
لیپمن وجود یک متخصص داخل گود را به یک تازه کار بیرون گود ترجیح میدهد. راه حل او داشتن طبقهای باهوش و متخصص در علوم اجتماعی برای حمایت از بخشهای مختلف دولت و ارائه راهکار تخصصی برای سمت و سو دادن به تصمیمات بود.
با وجود اختلاف نظر شدید با راه حلهای تکنوکراتیک لیپمن، این کتاب ادای احترامی به کار لیپمن است. دو کتاب «the phantom public» و «افکارعمومی» او همچنان به مشکل چگونگی دسترسی و تبادل اطلاعات میان شهروندان میپردازد و آن را لازمه تمرین انتخابات معنی دار در دموکراسی میداند.
چندین موضوع در کتاب لیپمن دیده میشود که کاملاً با هرگونه تحلیل معاصری از ظرفیت شهروندان برای مشارکت در دموکراسیهای مدرن مطابقت دارد. پیچیدگی جهان و فناوریهای جدید همچنان به تحلیل ظرفیت های شهروندان برای مشارکت در دموکراسیهای مدرن میپردازند. پیچیدگی دنیای مدرن و فناوریهای نوین ظرفیتهای شناختی جامعه را میآزماید. حتی مراکز قدرت در پلتفرمها از صدای به وجود آمده ناشی از خواست عمومی استفاده میکنند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب شبکه های اجتماعی و سیاست قدرت