مارکوزه
بینش مارکوزه، هایدگری بود. باید با شیوه جدید آموزشی و «افزایش آگاهی خود» قابل اعتماد بودن را به آنها یاد میداد. دانشجویان در اجتماعی به نام دانشگاه زندگی کرده و از جامعه بزرگتر دور بودند. آنها تنبلهای ناسپاسی بودند بیشتر نفرت داشتند تا اینکه والدین خود را به خاطر فداکاریهایشان گرامی بدارند. آنها دنبال «چیزی بیشتر» بودند، نوعی از «تحقق خود» که از «تحقق ماده» فراتر رفت.
از دیدگاه مارکوزه این همان ماده اولیه است که سوسیالیسم به وسیله آن در یک جامعه ثروتمند و موفق ایجاد شده است. شاید راهی برای آموزش «فشار آوردن» به آنها وجود داشت تا ناهنجاری معنوی را به نارضایتی سیاسی تبدیل کنند.
مارکوزه مطمئن بود که یک گروه فعال از اساتید میتواند آگاهی یک نسل از دانشجویان را افزایش دهند به طوری که در ذهن خود احساس مظلومیت کنند حتی اگر در واقعیت هیچ ظلمی به آنها نشود. سپس فعالانی میشوند که نه با شخص دیگر بلکه با خود مبارزه میکنند.
البته زمان میبرد تا دانشجوان خودخواه و خودشیفته را تبدیل به فعالان آگاه اجتماعی کنیم. ولی از شانس خوب مارکوزه، دهه 60، دهه جنگ ویتنام بود و دانشجویان به خدمت سربازی خوانده شدند. پس برای مخالفت با جنگ دلایل خودخواهانهای داشتند.
آنها باید میآموختند که ترسوهای فراری از خدمت سربازی نیستند و به این طریق خودخواهی آنها مهار میشد. باید به آنها یاد میدادند که افراد نجیب و مقاومی هستند و جزئی از یک چالش جهانی برای عدالت اجتماعی شدهاند. به این ترتیب «وجدان ناسازگار» در عملگرایی جناح چپ به کار گرفته میشد.
مارکوزه «هو شی مین» سیاستمدار ویتنام و «ویت کنگ» را به عنوان قشر کارگر تهیدست جهان سوم به تصویر کشید که برای رهایی خود از هژمونی آمریکا مبارزه میکردند. این نشانه جابهجایی در طبقهبندی مارکسیستی بود. طبقه کارگر جدید «مدافعان آزادی» ویتنامی بودند.
سرمایهداران بدجنس، سربازان آمریکایی بودند که از جانب آن میجنگیدند. مارکوزه با نبوغ خود به دانشجویان جناح چپ در دهه 1960 آموخت که «مدافعان آزادی» ویتنام بدون آنها پیروز نمیشوند.
مارکوزه در کتاب «مقالهای در مورد آزادی» نوشت: «فقط ضعف داخلی ابرقدرت میتواند سرمایهگذاری را در کشورهای عقبمانده متوقف کند.»
در نگاه مارکوزه، دانشجویان «مدافعان آزادی» در داخل شکم هیولای سرمایهدار بودند. انقلابیون در داخل و خارج با هم در «امتناع بزرگ» همکاری کنند، متحدانه جنگ را به پایان برده، ویتنام را رهایی بخشند.
این رهایی به چه معناست؟ مارکوزه مینویسد: «مالکیت دستهجمعی، کنترل دستهجمعی و طراحی ابزار تولید و توزیع»، یعنی سوسیالیسم کلاسیک.
ما قبلا اینجا در اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم