تفرقه
از آنچه تاکنون گفته شد نتیجه برمیآید که رفض شکافی است که بین انسانهایی که دین واحد دارند پیش میآید؛ این شکاف بر سر آموزهای نظری پدید میآید که در قانون اصلی دین وجود ندارد. با این تعریف، بین آنهایی که تنها انجیل را بهعنوان قانون دین خود میپذیرند، رفض شکافی در اجتماعات مسیحی بر سر آموزههایی است که بهصراحت در کتاب مقدس نیامده است. این شکاف بین مسیحیان ممکن است به دو صورت رخ بدهد:
1. یا وقتی رخ میدهد که بخش بزرگتر کلیسا، یا بخش قدرتمندتر خودش را از باقی بدنه کلیسا جدا میکند چون آنها از شهادت دادن به درستیِ عقاید مشخصی که صراحتاً در انجیل نیامده است امتناع میکنند. آنچه سبب میشود یک گروه رافضی باشد، ربطی به تعداد افراد آن یا وابستگیاش به قدرت حاکم ندارد، یک فرد رافضی است اگر و فقط اگر او بر اساس چنین عقایدی کلیسا را به دو بخش تقسیم کند، نامها و نشانهایی از انشعاب را پایهگذاری کند، و عامدانه به خاطر آن عقاید بین اعضای یک دین شکافی را ایجاد کند.
2. رفض وقتی رخ میدهد که کسی خودش را از اجتماع مسیحی جدا کند زیرا کلیسا بهصورت علنی، عقاید مشخص او را که بهصراحت در کتاب مقدس نیامدهاند شهادت نمیدهد.
هر دو اینها، چه گروه و چه شخص، رافضیاند زیرا آنها دربارهی مسائل اساسی برخطایند و سرکشانه علیه خویشتنداری و علم حرکت میکنند. وقتی آنها مشخص کردند که کتاب مقدس، تنها بنیان دین است، همچنین جایگاهی اساسی به گزارههایی بخشیدهاند که در کتاب مقدس نیست، و چون دیگران این عقاید اضافی را ضروری و اساسی نمیدانند، آنها شکافی در کلیسا ایجاد میکنند یا (2) با خارج شدن از آن یا (1) با اخراج دیگران از آن. فایدهای ندارد که آنها بگویند عقاید مورد پسندشان با کتاب مقدس و احکام دین جور در میآید.
اگر این عقاید از کلمات خود کتاب مقدس برآمده باشد، هیچ جایی برای پرسش نیست، زیرا همه مسیحیان خواهند پذیرفت که آنها چیزهایی هستند که از امر مقدس گرفته شدهاند و در نتیجه اساسی هستند. اما اگر تو (دارم یک رافضی را مخاطب قرار میدهم) میگویی که فقط آن چیزی که تو میخواهی به آن شهادت داده شود، نتایج آن چیزهایی هستند که در متن مقدس است، من میگویم:
به چیزهایی باور داری و شهادت میدهی که به نظر خودت مطابق قاعده دین است، آفرین بر تو! اما تلاش میکنی آن عقاید را به زور به حلق آن مردمانی فرو کنی که به نظرشان اینها آموزه یقینی کتاب مقدس نیست. نفرین بر تو!
اینکه به خاطر اموری از این دست که نه بنیادین هستند و نه میتوانند بنیادین باشند، شکافی ایجاد کنی یعنی اینکه رافضی شدهای. من گمان نمیکنم هیچکسی آنقدر مجنون باشد که به خودش جرأت دهد نتایج و تفاسیر خودش از متن مقدس را بهمثابه وحی الهی مطرح کند و آن اصولی را که خود ساخته است همتراز متن مقدس قرار بدهد. من میدانم که برخی گزارهها چنان بهوضوح با متن مقدس سازگارند که نمیتوان انکار کرد نتایج آن هستند. و در مورد آنها اختلاف نظری وجود ندارد. و تنها به این دلیل، آنها مربوط به بحث فعلی ما دربارهی رفض نیستند، که طبق تعریف در آن همیشه اختلاف آرا وجود دارد. اکنون به آن موضوع بازمیگردیم، و دوباره من اینجا رافضی را مخاطب قرار میدهم: هرچقدر هم که به نظر تو روشن باشد که چیزی از کتاب مقدس برآمده است، نباید آن را بر دیگری تحمیل کنی چون تو باور داری که آن مطابق اصول دین است، مگر اینکه تو هم فکر میکنی عادلانه است که آموزههای دیگران بر تو به همین شکل تحمیل شود. این به معنای آن خواهد بود که تو همه عقاید متفاوت لوتریها، کالوینیها، آرمینیوسیها و آناباپتیستها را بپذیری و به درستی آنها شهادت دهی درحالیکه با یکدیگر متناقضاند و عقایدی هستند که سازندگان نمادها و نظامها و فرقهها بهمثابه نتایج ضروری و اصلی برآمده از کتاب مقدس به پیروان خود منتقل میکنند. حیرت میکنم از حد غرور آدمیان که گمان میکنند بهتر از روحالقدس که خرد جاویدان و بیحد و مرز خدا است، میدانند چه چیزی برای رستگاری ضروری است!
تفرقه چیست؟
دربارهی رفض بسیار گفتیم؛ کلمهای که در کاربرد عمومی زبان، تنها در مورد بخش آموزههای نظری دین است. اکنون تفرقه را در نظر بگیریم که جرمی مانند رفض است، زیرا هر دو این کلمات به انشعابی در اجتماع کلیسایی اشاره میکنند که برآمده از انحراف از دین و طلب چیزهایی است که برای دین ضروری نیستند. اما کاربرد عمومی زبان، که مشخص میکند چه چیزی در زبان صحیح است، نشان میدهد که رفض، به خطاها در آموزهها مربوط است و تفرقه به خطاهایی در مناسک و آیین پرستش. پس من نیز بر اساس همین تفکیک سخن میگویم.
در نتیجه، تفرقه شکافی است که در اجتماع کلیسایی پیش میآید به خاطر چیزی در آیین و مناسک پرستش که از ارکان ضروری دین نیستند. هیچچیزی در آیین پرستش یا مناسک کلیسا نمیتواند برای اجتماع کلیسایی ضروری باشد، مگر آنچه با کلمات بسیار از سوی خود مسیح، قانونگذار ما و یا حواریون تحت الهام از کتاب مقدس فرمان داده شده است.
آنچه میگویم این است: هر فردی که آموزههای صریح کتاب مقدس را انکار نمیکند، و به خاطر چیزی که بهصراحت در متن مقدس وجود ندارد فرقهسازی نمیکند، نه رافضی است و نه اهل تفرقه. و مهم نیست چه تعداد از افراد و فرقههای مسیحی او را متهم کنند که از مسیحیت راستین رویگردان شده است.
شاید بتوان دربارهی این بحث نکات مفصلتری طرح کرد، اما برای داشمند عالی رتبهای همچون شما، همین نکات کفایت میکند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب رساله ای درباره رواداری