هایدگر
هایدگر میگوید آنچه گذشتگان دربارۀ زمان بهعنوان کمیت نشئتگرفته از حرکت میگفتند، جفایی است که در حق زمان و بهدنبال آن در حق آدمی روا داشتهاند.
هستی برای دازاین همواره در افق زمان است که طلوع میکند؛ پس هایدگر نتیجه میگیرد ذات دازاین خودش باید اقتضای زمان بنماید. هایدگر میخواهد دربارۀ زمان نیز به شیوهای بحث کند که دربارۀ جهان بحث کرده است.
او با طرح در جهان بودن دازاین نظرهای گذشتگان در زمینۀ جهان را رد میکند و دربارۀ زمان نیز با یک تخریب میآغازد. او میگوید آنچه گذشتگان در تعقل خود و در ساحت عقل، دازاین را مجرد از زمان فرض میکردند، امکانپذیر نیست. دازاین هیچگاه از زمان به در نمیآید و تا همیشه و برای تمام لحظات در زمان باقی خواهد ماند و زمانمند است.
«هایدگر شرحی را که ارسطو از زمان ارائه میدهد، بهعنوان تبیین کلاسیک زمان بهعنوان جهان – زمان در نظر میگیرد. ارسطو زمان را اندازۀ حرکت میداند. هایدگر اصرار میورزد که این حرکت را نباید صرفاً حرکت مکانی دانست.
به نظر هایدگر ارسطو زمان را صرفاً کمیت حرکت بهلحاظ قبل و بعد میداند؛ بنابراین، ارسطو زمان را با کمیت قابلشمارش برابر میداند. در این برداشت، زمان تغییر درونی وضعیتهای مکانی است؛ ازاینرو، همۀ هستومندهایی که از حالتی به حالت دیگر تغییر میکنند، در زمان هستند.
آنچه در زمان به این معنی نقش کلیدی دارد، همان حال است. ارسطو که زمان را اینگونه بهعنوان جهان – زمان تفسیر میکند، اعتقاد دارد زمان ارتباطی با نفس دارد؛ زیرا نفس شما چیزی است که میتواند شمارش کند و این نکته نشان میدهد ارسطو بی آنکه آگاه باشد، به مفهوم زمان بهعنوان زمانمندی آگاه بوده است» (خاتمی، 1379: 178).
این زمانمندی ناظر بر گذشته داشتن است. همچنین ناظر بر آینده داشتن است. اینکه دازاین میتواند فراپیش خود قرار گیرد – یعنی امکانی را که نیست، از برای خود کند – در محوطهای از زمان شکل میگیرد؛ محوطهای که آینده را در گوش ما نجوا میکند.
«هیچ موجودی جز انسان آیندهمند نیست. ممکن است ما از آیندۀ سنگ یا درخت سخن بگوییم؛ اما مقصود هایدگر از آینده لحظههای بعد نیست و گذشته نیز لحظههای بعد نیست. چنین گذشته و آیندهای جز توالی اکنونها نیست.
گذشته، حال و آینده سه حالت برون خویش است و تنها انسان برون خویش است. موجودات دیگر فروبستهاند و فروافتاده در حال میمانند، مگر زمانمندی دازاین آنها را قربانی کند» (جمادی، 1385: 515).
زمان ساحت جبر و اختیار ماست و ساعت یک شوخی به حساب میآید؛ چراکه ساعت صرفاً در حرکت دایرهای خود آنات را به ما نشان میدهد؛ آنات بیمعنایی که برای دازاین هیچ به ارمغان نمیآورد.
دازاین باید زمانمندی را بر مبنای خودش محقق کند و قراردادهای هولانگیزی مانند ساعتها و ثانیهها. آنها تنها دازاین را به از دست دادن معرفی میکنند؛ اما زمان برای دازاین چنین تعریف نمیشود. صرف ثانیههای پوچ که از کنار ما میروند و دیگر نمیتوان هیچ بهرهای از آنها برد، نیست. آدمی میتواند گذشته داشته باشد و این دارایی او محسوب میشود و نه اتفاقی ازدسترفته ویا باخته شده. یکی از ارکان اصالت همین فهم زمانمندی است.
هایدگر در «هستی و زمان» میگوید: آدمی میتواند و مخیر است میان اصالت و نااصالت و یا حالتی که در آن هیچیک از این دو تفاوتی ندارند را برگزیند. در ادامه میگوید: منظور از اصالت خصوصیتهای ذاتی دازاین است که تا آنها را فراچنگ نیاورده باشد، فهم معین از آشکارگی هستی نخواهد داشت و حال آنکه هایدگر ادعا میکند این زمانمندی است که طریق بودن ما را از دیگران مجزا میکند و امکان اصیلبودن را برای دازاین فراهم میآورد؛ چراکه دازاین دیگر خود را در آنات متوالی و پوچ حس نمیکند؛ بلکه خود را «با زمان» میداند.
زمانمند کردن برای هایدگر «استعلا» به حساب میآید؛ چراکه افق آشکارگی هستی همین زمان است و این را میتوان چنین تصور و تفسیر کرد که در هر مقطع از زمان، هستی خود را بهگونهای خاص بر دازاین منکشف ساخته است و در هر مقطع خاص دازاین این برملاشدگی تکاملی خاص را تجربه کرده است.
چنین نیست که تاریخ را بتوانیم عرصهای بدانیم که از ابتدا در حضیض بوده و آرامآرام پا بهسمت کمال گذاشته و همچنان در یک سیر تکاملی به سر میبرد تا به قلۀ وجود برسد.
آنچه بازی را مشخص میکند، هستی است و رابطۀ هستی و زمان و بهدنبال این، رابطۀ هستی با دازاین؛ برای مثال پیشرفتهای علمی برای هایدگر تعبیر نأمانوسی میآید؛ چراکه نمیتوان دلیلی آورد که چطور شد فناوری از قرن مثلاً هجدهم وارد حیات بشری شد و چرا در زمان ارسطو رخ نداد.
برای مثال چرا باید از ساخت اولین تلفن همراه تا پیچیدهترین نسلهای تلفن هوشمند زمانی کمتر از بیست سال به طول انجامد؛ اما فلسفه و علم باید انتظاری به اندازۀ دو هزار سال را تحمل میکردند تا نخستین تلفن همراه روانۀ بازار شود.
برای هایدگر نسبت هستی و زمان تا این اندازه مهم است که میتواند پاسخگوی چنین سؤالاتی باشد؛ البته با توجه به ارتباطنداشتن این بحث با کتاب حاضر از بیان و تشریح بیشتر آن صرف نظر میکنیم.
باری، دازاین در افق زمانمندی است که میتواند زندگی اصیل را دریابد؛ چراکه فهم او از هستی مشروط به این ماجراست.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب شر و بشر