توتالیتاریسم از نگاه راسل توتالیتاریسم نظریه و شیوه های خود را دارد. - نشر پیله

توتالیتاریسم از نگاه راسل

کتاب تاثیر علم بر جامعه
Rate this post

توتالیتاریسم

توتالیتاریسم نظریه و شیوه های خود را دارد. شیوه توتالیتاریسم این است که گروهی خاص، با داشتن ابزار و وسایل لازم قدرت را به خصوص در عرصه اسلحه و پلیس به دست می آورند و با تنظیم همه چیز به روشی که به آنها بیشترین کنترل را بر دیگران می دهد ، از حداکثر موقعیت خود استفاده می کنند.

اما نظریه آنها چیزی متفاوت است: دکترین دولت ، ملت یا جامعه را قادر می سازد تا از دیگران متفاوت باشند و با افکار یا احساسات افراد فرق دارد. از این آموزه هگل  حمایت کرد، او جلال دولت را می ستود و تصور می کرد که یک جامعه باید تا حد امکان سازمان یافته باشد. او باور داشت در جامعه ای سازمان یافته همه متعالی خواهند بود.

فرد یک سازمان است و ما باور داریم که اجزای آن دارای منافعی جداگانه نیستند: اگر شصت پای او درد کند، انسان و نه فقط انگشت شصت پایش رنج می برد. بنابراین ، در یک جامعه سازمان یافته، خیر و شر متعلق به کل جامعه و نه فرد می باشند. این شکل نظری توتالیتاریسم است.

مشکل چنین نظریه این است که قیاسی غلط را بین سازمان اجتماعی و سازمان فردی گسترش می دهد. دولت ها برخلاف اعضای اجتماع حساس نیستند، از پیروزی خوشحال نمی شود و از متحمل شدن  شکست نیز آزرده خاطر نمی گردند. وقتی پیکر سیاسی جامعه زخمی باشد، درد را  باید اعضای جامعه و نه دولت به عنوان یک کل حس کند. اما در مورد بدن فرد قضیه فرق می کند: همه دردها را مرکزی واحد احساس می کند.

اگر قسمت های متفاوتی از بدن درد داشته باشند که «منِ اندیشنده» حس نمی کند، آنها ممکن است منافعی جداگانه برای خودشان داشته باشند و به پارلمان نیاز دارند تا تصمیم بگیرد که آیا انگشت شصت پا باید در مقابل انگشتان دست تسلیم شوند یا انگشتان دست در برابر پا.

از آنجا که این طور نیست، فرد به تنهایی یک واحد اخلاقی است. هیچ بخشی از فرد یا سازمانهای بسیار متعلق به آنها نمی توانند جایگاه اخلاقی یکسانی را از لحاظ اهمیت به خود اختصاص دهند. خیر کثیر،  مجموعی از خیرها است که افراد آنها را تشکیل می دهند و چیزی جدید و جداگانه نیست.

در حقیقت، وقتی دولت ادعا می کند که منافعی متفاوت از  ملت دارد، منظور این است که منافع دولت یا طبقه حاکم نسبت به سایر افراد از اهمیت بیشتری برخوردار است. چنین دیدگاهی نمی تواند هیچ مبنایی به جزء قدرت خود سرانه داشته باشد.

مهمتر از چنین حدس و گمان های متافیزیکی این سؤال است که آیا یک دیکتاتوری علمی، مانند آنچه ما در نظر گرفتیم، می تواند پایدار باشد یا به احتمال زیاد پایدارتر از یک دموکراسی است.

جدا از خطر جنگ ، هیچ دلیلی نمی بینم که چنین رژیمی ناپایدار باشد. در نهایت، اکثر کشورهای متمدن و نیمه متمدن ذکر شده در تاریخ، طبقه ی بزرگی از برده ها یا کنیزان داشتند کاملاً تابع صاحبانشان بودند. در ذات انسان چیزی وجود ندارد که پایداری چنین سیستمی را غیرممکن کند.

و کل  پیشرفت تکنیک علمی باعث شده تا حفظ حکومت استبدادی یک اقلیت، ساده تر از گذشته باشد. زمانی که دولت توزیع غذا را کنترل می کند، قدرت آن تا زمانی که بتواند بر پلیس و نیروهای مسلح تکیه کند، مطلق باقی خواهد ماند و وفاداری آنها را می توان با دادن برخی از آنها را می توان با دادن امتیازات طبقه حاکم تضمین کرد. من تا به امروز ندیده ام که جنبش و شورشی داخلی بتواند آزادی را برای مستضعفان در یک دیکتاتوری علمی مدرن به ارمغان بیاورید.

اما وقتی صحبت از جنگ خارجی می شود موضوع فرق می کند. با توجه به دو کشور برابر از لحاظ منابع طبیعی، یکی دیکتاتوری و دیگری با آزادی فردی، کشوری که در آن آزادی حم فرماست به طور حتم در طولانی مدت بر تکنیک جنگ برتری خواهدیافت. همانطور که در آلمان و روسیه دیدیم ، آزادی در تحقیقات علمی با دیکتاتوری ناسازگار است.

اگر هیتلر می توانست فیزیکدانان یهودی را تحمل کند، پیروز جنگ بود. روسیه محصولات و غلات بیشتری داشت  اگر استالین بر پذیرش نظریه های لیسنکو اصرار نمی کرد. بسیار محتمل است که به زودی، در روسیه دولت به حوزه فیزیک هسته ای روآورد. شک ندارم که اگر

جنگی در طی پانزده سال آینده رخ ندهد، تکنیک جنگ علمی روسیه، در پایان آن زمان، نسبت به غرب بسیار عقب تر می باشد و این عقب ماندگی مستقیماً در دیکتاتوری نمایان است. بنابراین،  فکر می کنم ، تا زمانی که دموکراسی های قدرتمند وجود داشته باشند، دموکراسی در دراز مدت پیروز م شود.

و بر این اساس، تا حدی نسبت به آینده خوشبین هستم. همچنین، دیکتاتوریهای علمی به دلیل نداشتن دانش کافی از بین می روند.

حال می خواهم فراتر بروم و به این موضوع بپردازم: دلایلی که باعث می شوند دیکتاتوری ها در علم عقب نمانند ضعف های دیگری نیز به وجود می آورند. تمام ایده های جدید به عنوان بدعت دیده می شوند ، به همین ترتیب عدم سازگاری با شرایط جدید وجود خواهد داشت.

طبقه حاکم تمایل دارد به محض احساس امنیت تنبل شوند. از طرف دیگر،  اگر ابتکار عمل در طبقه بالا تشویق می شود، خطر مداوم انقلابهای کاخ وجود خواهد داشت. یکی از مشکلات در اواخر امپراتوری روم این بود که یک ژنرال موفق می توانست با موفقیت امپراطوری خود را بگرداند به طوری که اداره امپراطوری همیشه انگیزه ای برای کشته شدن ژنرال های موفق بود.

این نوع مشکلات به راحتی می توانند در یک دیکتاتوری بوجود آید، همانطور که حوادث قبلاً ثابت شده اند. به همین دلایل مختلف، من اعتقاد ندارم که دیکتاتوری نوعی ماندگار از جامعه علمی  باشد، مگر اینكه (این نتیجه مهم است) بتواند جهانی شود.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب تاثیر علم بر جامعه

قیمت اصلی 72900تومان بود.قیمت فعلی 65500تومان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *