خون و نژاد
اشکال زیادی دارد که هیچ گونه ارتباطی به نژاد ندارند. مخالفت با آدم کشی به نظر میرسد که ریشه در آلودگی دینی ریختن خون قربانی دارد. خدا به قابیل گفت” صدای خون برادرت از زمین نزد من فریاد برآورد”.
بر اساس گفتههای انسان شناسان، نشان قابیل، بهانهای بوده تا مانع پیدا کردن قابیل به عنوان قاتل خون برادرش باشد؛و به نظر میرسد دلیل اصلی پوشیدن لباس عزا نیز به همین دلیل باشد. در بسیاری از جوامع باستانی، بین قتل و آدم کشی غیر عمد، تفاوتی وجود ندارد؛ در هردو مورد آیین انجام غسل ضروری بود.
این تفکر که خون باعث نجاست است، هنوز نیز متداول است، برای مثال درمراسمی که جهت طلب خیر برای زنان زائو در کلیسا برگزار میشود و یا تابوهایی که مربوط به قاعدگی زنان است. این عقیده که خون پدر در فرزند جریان دارد، ریشه در همین باور خرافی دارد. تا جایی که به خون طبیعی مربوط میشود، خون مادر وارد بدن فرزند میشود نه خون پدر. اگر خون تا آن اندازه که فرض میشود مهم باشد، زن سالاری بهترین راه پیدا کردن اصل و تبار است.
در روسیه جایی که تحت تأثیر کارل مارکس بود، و از شروع انقلاب، مردم بر اساس وضعیت اقتصادی شان طبقه بندی میشدند، مشکلاتی که بیشباهت به برتری نژادی ژرمن به نوردهای اسکاندیناوی نبود، به وجود آمد. دو نظریه که میبایستی با هم سازگار میشدند: از یک طرف کارگرها خوب و بقیه مردم بد تلقی میشدند، از یک طرف کمونیستها خوب و بقیه مردم بد بودند. تنها راه دست یابی به سازش، تغییردر معنای کلمات بود.
“کارگر”به معنای حامی حکومت معنا شد؛ لنین اگر چه یک اشراف زاده بود، ولی یک کارگر به شمار میآمد. از طرف دیگر واژه “کولاک” که به دهقانان ثروتمند اطلاق میشد، به معنای دهقانی که مخالف مالکیت اشتراکی بود، به کار رفت. این نوع پوچی و بیمعنایی، زمانی که یک گروه از افراد به صورت ذاتی از گروه دیگر برتر قلمداد میشوند، به وجود میآید.
در آمریکا وقتی میخواهند به شخص مهم رنگین پوستی بعد از مرگش، عزت و احترام بگذارند، میگویند او “سفیدپوست” بود. یک زن شجاع ” مردصفت” نامیده میشود. مکبث در حالی که شجاعت همسرش را ستایش میکند.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب در ستایش شکاکیت