انقلاب و خیانت
انقلاب آلمان در سال 1918 یکی از معدود رویدادهای تاریخیِ دوران مدرن است که در خصوص آن ابهامات و اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. آیا سوسیال دموکراتها که در نهم نوامبر سال 1918 حکومت را در دست گرفتند، انقلاب کردند یا آنها انقلاب را درهم شکستند؟ آیا انقلاب، آلمان را از بلشویسم نجات داد یا به پیروزی ارتجاع کمک کرد؟ آیا این انقلاب نقطهای درخشان در تاریخ آلمان است و یا لکه ننگی در تاریخ این کشور به شمار میرود؟
زباستیان هافنر که به دلیل تحلیلهای دقیق و تفسیرهای تیزبینانه خود در مورد وقایع تاریخی قرن بیستم، به شهرت دست یافته است، در این کتاب رویدادهای بین ماه نوامبر سال 1918 تا ماه مارس سال 1920 در آلمان را به نوعی بازسازی می کند. وی در مقدمه نخستین چاپ این کتاب در سال 1969 نوشته است: «آلمان هنوز هم از خیانت به انقلاب 1918 رنج میبرد». آیا چنین ادعایی بعد از گذشت بیش از یک قرن از این رویداد تاریخی همچنان معتبر است؟
در پاییز سال 1918 مردم آلمان علیه حکومت پادشاهی و نظامیگری، علیه جنگی که از سال 1914 شروع شده بود، علیه فقر، فقدانِ آزادی، سرکوب و تبعیض اجتماعی قیام نمودند، قیامی که منجر به کنارهگیری پادشاه و پیدایش دموکراسی در آلمان شد. رویدادهای پاییز سال 1918 که به انقلاب نوامبر نیز مشهور شدهاند، با وجود اینکه یکی از تأثیرگذارترین رویدادهای تاریخ آلمان به شمار می روند، اما در حافظه تاریخی مردم این کشور از اهمیت چندانی برخوردار نیستند و بسیاری از مورخین، از آن با صفاتی نظیر ناقص، به بنبست رسیده و خیانت شده یاد می کنند. در حقیقت ناکامی انقلاب نوامبر و اتفاقات ناگواری نظیر شکست جمهوری وایمار و به قدرت رسیدن ناسیونال سوسیالیسم، سبب گردیدهاند که نگاهها به این انقلاب تغییر یابند و ارائه تفسیری دقیق از این رویداد تا حدودی ناممکن گردد.
راستگراها و چپگراهای افراطی نیز هر کدام به نوبه خود به این تصور دامن میزده اند که وقایع نوامبر سال 1918 صرفاً یک قیام کمونیستی بوده که با نیت تبدیل آلمان به یک جمهوری شورایی بر اساس الگوی روسیه صورت گرفته است. سایر احزاب میانهرو، نظیر حزب سوسیال دموکرات نیز برای مدتها هیچ علاقهای به ارزیابی عادلانه رویدادهایی که آلمان را به یک جمهوری بدل نمودند، نداشتند. چون با نگاهی دقیقتر مشخص می گردد که این انقلاب مورد حمایت این حزب بوده و از سوی دیگر سران این حزب سعی در متوقف کردن آن داشتهاند. این واقعیت که جمهوری وایمار یک دموکراسی ضعیف از کار درآمد و تنها چهارده سال بعد، از میان رفت را میبایست با انقلاب نوامبر مرتبط دانست، چون پیدایش این جمهوری در آلمان یکی از نتایج انقلاب سال 1918 بوده است.
تصویر به جا مانده از انقلاب سال 1918 آلمان با گذشت بیش از یک قرن دستخوش تغییرات گردیده و شاید این انقلاب به تازگی برای اولین مرتبه بعد از گذشت زمانی طولانی، به درستی درک شده باشد. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد کمتر علاقهای نسبت به این رویداد وجود داشت و به آن بیشتر به عنوان بخشی از درگیریِ بین شرق و غرب نگریسته می شد. در طول این سالها در عمل زباستین هافنر اولین نویسنده «غیر کمونیست» بوده که از نظریه خیانت سران حزب سوسیال دموکرات آلمان به انقلاب نوامبر دفاع کرده است. از نظر وی اگر سران این حزب به جای وحشت از این جنبش توده ای، از آن استفاده میکردند، جمهوری وایمار در سال 1933 دچار فروپاشی نمیگردید و دستکم حکومت در دستان نازیها نمیافتاد.
کتاب پیش رو که برای نخستین مرتبه در س سال 1968 و در پنجاهمین سالگرد انقلاب نوامبر در آلمان به چاپ رسید، بسیار جنجال برانگیز شد و مورد انتقاد روشنفکرانی نظیر گونتر گراس و بسیاری از مورخین قرار گرفت و منتقدین نظریه زباستیان هافنر در مورد خیانت سران حزب سوسیال دموکرات به انقلاب را نادرست دانستند. با این وجود هافنر هرگز از موضع خود کوتاه نیامد و در سال 1993 و در هفتاد و پنجمین سالگرد انقلاب نوامبر، نسخه جدیدی از این کتاب را با عنوان «خیانت» به چاپ رساند. زباستیان هافنر حتی در سال 1997، دو سال قبل از مرگ خویش در آخرین گفتگوی مطبوعاتی خود نیز بار دیگر به دفاع از این نظریه پرداخت: «سران حزب سوسیال دموکرات به انقلاب خیانت کردند، آنها مقصر قتل کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ هستند و بدون آنها آدولف هیتلر به قدرت نمیرسید». در سال 2018 نیز این کتاب بار دیگر به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب نوامبر منتشر شد و باز هم بحثهای فراوانی را در زمینه نقش سران حزب سوسیال دموکرات در سرکوبی این انقلاب به وجود آورده است، البته برخی از سران کنونی حزب سوسیال دموکرات نیز به دست داشتن سران سابق این حزب در سرکوب انقلاب سال 1918، معترف شدهاند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب خیانت به انقلاب