کیسینجر
من و کی. تی. در سال 2015 برای جلسهای با دکتر کیسینجر در دفتر او نشستیم. حافظه او خارقالعاده بود، خصوصاً که در دهه نَود زندگی خویش است و ما از او خواستیم اتفاقاتی را که در نیمه اول زندگی او رخ داده است بهخاطر بیاورد. با نزدیک شدن به پایان ساعت متوجه شدیم که تازه صحبتهای اولیه و سطحی را انجام دادیم.
بنابراین، ما دکتر کیسینجر را ترغیب کردیم که مصاحبه دوم … و سوم … و غیره را انجام دهد. او اهداف استراتژیک و نقاط عطف مهم را بازگو میکرد که همه آنها با حکایات شخصی نشانهگذاری شده بود. [ازاینرو]، مصاحبهها بیشتر به گفتوگوی دوستان و همکاران قدیمی تبدیل شده بود. به گفته دکتر کیسینجر انگار بهنظر میرسید که همه این اتفاقات دیروز افتاده است.
در ابتدای تبادلات ما، دکتر کیسینجر به ما این اطمینان را داد که او هرگز مصاحبهای با عنوان «تاریخ شفاهی» انجام نداده است. و این صحبت او باعث تعجب ما شد چرا که او صدها مصاحبه را در طول دههها انجام داده است و او به وضوح یکی از برجستهترین چهرههای امنیت ملی در دوران پس از جنگ است.
بنابراین، ما تبادلنظر خود را فراتر از زمانی که کیسینجر در دولت بود ارتقاء دادیم که شامل اندیشههای او در مورد دیپلماسی، استراتژی بزرگ و در نهایت درباره رهبری بود. در مجموع، در طی یک سال، شِش مصاحبه رادیویی با کیسینجر انجام دادیم که در دسامبر 2016 به پایان رسید.
هردوی ما به اهمیت تاریخی پروژه خود پی برده بودیم. انجام یک مصاحبه چند بخشی با کیسینجر، به قول خودش، خود به خود و از دیدگاه خودش. اما، این مصاحبهها به شخصه برای ما نیز مهم بودند. من در طول دوره [مسئولیت او] دائماً در کنار کیسینجر بودم، ابتدا در شورای امنیت ملی و سپس در وزارت امور خارجه. کی. تی. جوانترین عضو کارمند شورای امنیت ملی بود.
او در زمان تحصیل در دانشگاه، در ابتدا بهعنوان دبیر نیمه وقت شیفت شب و سپس بهعنوان دستیار تحقیقاتی وی کار میکرد. دوستی ما با دکتر کیسینجر تا به الان در حدود نیم قرن به طول انجامیده است.
درسهایی که ما در حین کار برای دکتر کیسینجر، از وی آموختیم، تفکرات ما را در طول چند دهه شکل داد. در حالیکه، ما هر دو مسئولیت امنیت ملی را در داخل و خارج از دولت برعهده داشتیم. من رئیس شورای روابط خارجی، سفیر چین و دستیار وزیر امور خارجه شدم. کی.تی. نیز در سِمتهای ارشد کمیته خدمات مسلح سنا، در پنتاگون، به عنوان یک تحلیلگر خبری تلویزیونی و مقالهنویس، و اخیراً بهعنوان مشاور امنیت ملی منصوب شدهاست. ما، مانند بسیاری از افراد دیگر، در طول دهههای متمادی بهره دانش خود را بردهایم.
گفتوگوهای ما با دکتر کیسینجر نشان داد که چرا چهل سال پس از ترک دولت، او بهعنوان یک نویسنده پرفروش، کارشناس و معلم همچنان با نفوذ است. دراین مدت، او تقریباً با هر رهبر برجسته آمریکایی و بینالمللی ملاقات کرده است و آنها در راستای [برنامههای خود] خواستار تدبیر او هستند. این یک عملکرد قابلتوجه در درک مهارت، استقامت و قدرت است.
این کتاب نسخه ای از آن شش مصاحبه ویدئویی است که در بالا توضیح داده شد. بیشتر سؤالات توسط کی. تی. پرسیده میشود و تقریباً هر اظهارنظری توسط من مطرح میشود. [ازاینرو] کی.تی دیدگاه خود را در مورد آنچه که از کیسینجر آموخته است ارائه داده است. که من آن را در زیر ذکر کردهام.
قبل از پیوستن به دولت ترامپ بهعنوان مشاور امنیت ملی، من برای مشاوره در مورد سیاستها و روند کار تقریباً دو دهه با مقام سابق شورای امنیت ملی مشورت کردم. حتی اگر من این کار را با دیدگاه جدید در دوران مدرن انجام دادم، مقایسه رویکردهای مختلف دولت در سیاستگذاری خارجی امری طبیعی بود. اما تجربه نیکسون- کیسینجر برجسته بود.
اکثر دولتهای جدید روی کار میآیند و بلافاصله سیاستهای امنیت ملی موجود را مورد بازنگری قرار میدهند تا مُهر خود را بر روی سیاست بگذارند. گاهی اوقات آنها یک تغییر عمده در جهت دارند و گاهی اوقات فقط اطراف لبه سیاستهای موجود را میگیرند. اما بیشتر آنها به سیاست خارجی به عنوان یک سلسله روابط مُنفرد و یک به یک نگاه میکنند که از روابط دوجانبه ما با سایر کشورها جدا شده است.
نیکسون و کیسینجر سیاست خارجی را یک استراتژی کلان میدانند، جایی که روابط دوجانبه بههم پیوسته و مرتبط هستند، بهنظر میرسید که آنها در حال بازی شطرنج سه بعدی هستند جایی که یک حرکت روی صفحه شطرنج جهانی تأثیرات درجه دوم و سوم را برای کشورهای دیگر در پی خواهد داشت.
من دهههاست که کیسینجر را میشناسم، اما در طی این گفتوگو از درخشش ناب ذهن او در محل کار تحت تأثیر قرار گرفتم، اینکه چگونه او درباره یک تصمیم گرفته شده در اواخر دهه 1960 بحث میکند و سپس توضیح میدهد که چگونه آنها تأثیر آن را در یک کشور دیگر، شاید سالها بعد، و نیم قرن بعدتر در نظر میگیرند.
با این روش نگریستن به آینده، نیکسون و کیسینجر توانستند موقعیتها و خطراتی که ممکن است دیگران از آن غافل شده باشند را تشخیص داده و از آنها به نفع آمریکا استفاده کنند.
بسیاری از رهبران [جوامع]، سیاست خارجی را تنها بر اساس آنچه میخواهند میبینند و نیازهای طرف مقابل را نادیده میگیرند. نیکسون و کیسینجر با در نظر گرفتن تعصبات، ترسها و اهداف آنها سعی کردند مسائل را از دیدگاه کشور دیگر ببینند. آنها پی برده بودند که مهم نیست که یک مذاکره کننده ماهر باشد، هیچ توافقی نمیتواند آزمون زمان را تحمل کند، مگر اینکه هر دو طرف برای موفقیت در آن سرمایهگذاری کنند.
نیکسون و کیسینجر هرگز از استراتژی کلان خود غافل نشدند و تصمیمات روزمره خود را در این چارچوب مناسب میدیدند. آنها توانستند در مسیر خود باقی بمانند و هنگام برخورد با مسائل و بحرانهای معمولی که به ناچار برای از بین بردن اهداف استراتژیک به وجود آمدند، منحرف نشوند.
آنها از دامی که بسیاری از دولتها در آن گرفتار میشوند اجتناب کردند، جایی که سریعاًامر مهم را پنهان میکنند. به همین دلیل است که سیاست خارجی نیکسون- کیسینجر معیاری است که تمام دولتهای بعدی با آن سنجیده شدهاند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب کیسینجر در برابر کیسینجر