روابط سیستم ناخودآگاه با سیستمهای نیمهآگاه و خودآگاه مهم است. سیستمهای خودآگاه و نیمهآگاه ممکن است اصلاً نتوانند بر سیستم ناخودآگاه تأثیر بگذارند و به همین دلیل است که مفهوم ناخودآگاه دلالتهای ضمنی مهمی برای درک جامعهشناختی کنش انسان دارد.
سیستم ناخودآگاه
فرایندهای اولیۀ ناخودآگاه میتوانند به گونهای بر عمل افراد تأثیر بگذارند که فراتر از کنترلِ بخش معمولاً خودآگاه است؛ همانطور که در بسیاری از اشکال بیماری روانی و همچنین در سایر اعمال افراد «عادی» – مانند آنچه در رویا رخ میدهد – دیده میشود. هستۀ مرکزی سیستم ناخودآگاه، مجموعهای از تکانههای غریزی آرزو است که ممکن است در قالب تصاویر رویاگونه در بخش خودآگاه بازنمایی گردد.
چنین تکانههایی ممکن است متناقض باشند، اما یکدیگر را خنثی نمیکنند. آنها ممکن است به منظور نیل به یک هدف میانی با هم مصالحه کنند. این فرایند اولیه از دو ویژگی برخوردار است که هر دوی آنها از تحرک انرژی روانی و یا ظرفیت یک تکانۀ غریزی برای گذر از یک چیز به چیز دیگر و در تلاش برای ارضا شدن ناشی میشود. یکی از این ویژگیها جابهجایی و دیگری ادغام است: در اثر فرایند جابهجایی، یک ایده ممکن است کل حجم انرژی روانی خود را به ایدۀ دیگری تسلیم کند، در حالی که در اثر فرایند ادغام ممکن است کل انرژی روانی یک ایده، چندین ایدۀ دیگر را تصاحب کند.
سیستم ناخودآگاه بیزمان است؛ کما اینکه زمان در بسیاری از رویاها مغشوش و ناهمسان است: گاه به آرامی میگذرد و در زمانهای دیگر به سرعت، و دورههای زمانی که یکی از پس دیگری میآیند، کاملاً متفاوتاند. سیستم ناخودآگاه از اصل لذت پیروی میکند و به دنبال حالات لذتبخش روان است، اما بدون هدایت سیستم ادراکی خودآگاه و نیمهآگاه، واقعیت بیرونی را نادیده میگیرد. فروید در مورد برخی از بیماران فکر میکرد که سیستم ناخودآگاه تحت کنترل کافی سیستمهای خودآگاه و نیمهآگاه نیست و بنابراین بیمار خطری بالقوه برای خود یا دیگران است.
یکی از اهداف اصلی درمان روانکاوی این بود که میکوشید ناخودآگاه را بیشتر تحت کنترل خودآگاه قرار دهد تا کارکردهای اصل لذت را با اصل واقعیت منطبق سازد: این یک واقعیت بسیار قابل توجه است که ناخودآگاهِ یک انسان میتواند به ناخودآگاه دیگری واکنش نشان دهد، بدون اینکه خودآگاه اصلاً دخالت داشته باشد.
این اظهارنظر پیامدهای مهمی در نظریۀ تکنیک روانکاوی داشت، تکنیکی که در آن انتقال – به عنوان روشی که روانتحلیلگر عناصر احساسی چهرۀ پدر را در ارتباط با شخص بیمار به خود میگیرد- نقش کلیدی در درک تأثیرات درمانی روانکاوی و همچنین پیامدهای مهمی برای درک عمل درون گروهها دارد. فروید این ایده را در کتابش تحت عنوان روانشناسی تودهای و تحلیل ایگو بسط داد. این اظهار نظر که در هر صورت درست است، در صورتی که پذیرفته شود، پیامدهای مهمی برای جامعهشناسی به همراه دارد. جامعهشناسان بر واقعیت اجتماعی به عنوان محصول فرایندهای خودآگاه و نیمهآگاه توجه داشتهاند، اما برای توسعۀ جامعهشناسی ناخودآگاه کار چندانی انجام ندادهاند.
در این زمینه: فروید و امر ناخداگاه
برگرفته از کتاب فروید و جامعه مدرن