قطع به یقین، هر آنچه که متکی به جلب اقبال عمومی باشد، دیر یا زود به روسپیِ اهداف فایدهگرایانه بدل خواهد شد. نهادهای آموزشی ایالات متحده جلوهی قابلتوجهی از این حقیقت را عرضه میدارند.
مالکیت خصوصی
تقریبا بدون استثناء، بهترین شکل آموزش علوم انسانی، یا به عبارت دیگر، آموزش مبتنی بر ایدهها و ایدئالها، در نهادهایی ارائه میشود که درآمد خود را از منابع خصوصی کسب میکنند. بهرغم محدودیتهایی که سرمایهگذاران خواهان اعمال آن بودهاند، این نهادها توانستهاند تأکید کنند که آموزش نباید تماماً ابزاری برای کسب درآمد باشد.
این بدان معناست که آنها نسبتاً آزاد بودهاند تا دانش ناب را ارتقاء بخشند و به تربیت ذهن بپردازند؛ آنها پرچمدار آخرین مقاومت برای حفاظت از درسهای “ناسودمند”ی مانند لاتین و یونانی بودهاند. نهادهای آموزشی دولتی که همواره مورد لطف مقامات منتخب و عامهی مردم بودهاند، به سبب الزام بر عینی ساختن ثمرات عملی بودجهی مصرفی، همواره و به نحوی غیرقابلکنترل در مسیر تخصصگرایی و حرفهایگری حرکت کردهاند.
- آنها هرگز نمیتوانند بگویند که هر کاری را که بخواهند با دارایی خود انجام خواهند داد، چرا که دارایی آنها خصوصی نیست. بنابراین عجیب نیست اگر بگوییم که روسپی بودن، نقطهی مقابل خصوصی بودن است.
دژ مالکیت خصوصی نهتنها وجود واخواستگری را از نظر فیزیکی ممکن ساخت؛ که همچنین فرصتی فوقالعاده را برای تربیت فضیلتمدار مهیا کرد. از آنجا که فضیلت، حالتی از شخصیت است که با انتخاب نسبت دارد، تنها در حیطهی اراده به شکوفایی میرسد.
دیر زمانی نیست که پیوند بنیادین میان مالکیت خصوصی و آزادی مورد تأکید قرار گرفته است؛ در حوزهی مالکیت خصوصی است که آزادی خردورزانه میتواند انسان آرمانی را محقق سازد؛ در این حوزه است که، چنانکه میلتون بیان کرده است، انسان میتواند فضیلت خود را به اصلی فعال بدل کرده و آن را زندگی کند و به اجرا درآورد.
انسان بدون آزادی چگونه میتواند آزمون زندگی خود را پشت سر بگذارد؟ ثورو، یا هر کشاورز سرسخت دیگری در نیوانگلند دوران ثورو را در نظر آورید و او را با موجود نالان رقتانگیزی که دولتسالاری وعدهاش کرده مقایسه کنید. این مقایسه به این امر اشارت دارد: فضیلت بزرگ قابل تحقق است، اما ما باید ارادهی آن را داشته باشیم تا هزینهی آن را پرداخت کنیم.
در این زمینه: رابطه مدرنیسم و هنر
برگرفته از کتاب: ایده ها پیامد دارند