پیدایش فوتبال
فوتبال از زمان پیدایش خود، فضایی جهت شکوفایی و علنی کردن پتانسیل مقاومتی خود در اختیار داشته است و به دلیل وارونگی اش در دنیای واقعی، مناسب برای تغییر شکلهای نمادین به نظر میرسد. این آمادگی برای مدتی طولانی سبب افزایش جذابیت فوتبال به میزان قابل توجهی شده است.
در گذشته فوتبال فرصتی را در اختیار همه بازیکنان سنت گریز، به شرط خوب بازی کردن قرار میداد. در این زمینه صرفاً نیاز است به بازیکنانی فکر شود که گل هایی عجیب و باورنکردنی به ثمر رسانده اند، بازیکنانی نظیر لوتار امریش، گرت دورفل، اووه زلر، لیبودا و گونتر نتسر.
مدتی است که ویژگیهای بازیکنان فوق العاده نظیر لجاجت و خلاقیت در قیاس با ستارههای گذشته به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. این البته لزوماً به این معنا نیست که کیفیت آنها پایین تر از بازیکنان قدیمی است. ستارههای جدید دنیای فوتبال، بسیار آموزش دیده و صاحب سبک هستند و به نوعی با رسانهها سازگارتر شده اند.
مدیران باشگاهها اغلب احساس خطر میکنند که بازیکنان آنها از واقعیت دور شوند. دلیل چنین استنباطی این است که تصویر آنها بیشتر از سوی کسانی ایجاد میگردد که برای آنها برنامه ریزی میکنند و مصاحبههای آنها در مطبوعات و رسانهها را آماده و کنترل مینمایند. به همین دلیل برای نمونه از بازیکنی استثنایی نظیر ماریو گوتسه هیچ مصاحبه و اظهار نظر تأثیرگذاری دیده نمی شود.
چنین مسئلهای با توجه به فشار و توجه شدیدی که بر روی بازیکنان وجود دارد، قابل درک نیست. از این گذشته، این خطر وجود دارد که بازیکنان تحت هدایت مدیران برنامه خود به محصولات تصویری یک صنعت رسانهای بدل گردند. بازیکن و ستاره لجبازی نظیر ماریو بازلرکه شب قبل از بازی در شهرمونیخ سرگردان است و توسط کارآگاهی خصوصی که از سوی مدیر باشگاه استخدام شده، تحت تعقیب است، به گذشته تعلق دارد.
بازیکنی که عملکرد کیفی وی در روز بعد از چنین اتفاقی بسیار پایین تر از استانداردهای امروزی فوتبال بوده است. در دوران ماریو بازلر، دادههای عملکردی بازیکنان به صورت الکترونیکی اندازه گیری نمی شد، امروزه اما با اندازه گیری عملکرد ورزشی و ارزشهای فوتبالی یک بازیکن، هر نوع زیر نظر گرفتنِ بازیکنان در خارج از مستطیل سبز عملی غیر ضروری به شمار میرود.
با این حال شرکای تجاری بازیکنان و فدراسیونها نیز از چنین عملی استقبال میکنند. برای آنها در درجه اول حذف هر گونه اخلال در ارتباط حائز اهمیت است. در فوتبال بیش از هر ورزش دیگری، به اندازه کافی درگیری وجود دارد، برخورد بازیکنان با یکدیگر به طور معمول خشن است، چون بازیکنان از طریق پا با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.
اگر هر کنش شجاعانه، سخت و خشن از ظاهر فوتبال حذف گردد، تماشاگر صرفاً شاهد محصولی غیر واقعی خواهد بود، تماشاگر بدون ترس از ناکامی، بدون ناامیدی از عملکرد بازیکن محبوب خود، بدون نزاع با سرنوشت، علاقهای به این محصول غیر واقعی نشان نخواهد داد. «دنیای وارونه» مکانی ناامن برای سکونت گزیدن است. حتی اگر این دنیا، تنها دنیای ممکن برای زندگی باشد.
از سوی رسانهها این برداشت ایجاد میگردد که این جهان، بهترین جهان ممکن است. اما روزنامه نگاران در خارج از محل کار خود نظری مخالف دارند. آنچه که انسان در «دنیای وارونه» میآموزد، در «دنیایی معمولی» قابل استفاده نیست. ستارگان سابق دنیای فوتبال، که دیگر نمی داند چه کاری باید انجام دهد، خطری برای خودش به شمار میرود.
ضد آسیب پذیری، یک معجزه موقت
فوتبال صرفاً نه به دلیل بازی، بلکه به دلیل شخصیت متفاوت بازیکنان، ویژگیها و مقاومتهای آنها، درگیریها و اختلافات در تیم و به طور خلاصه به دلیل داستانی که در در طول فصل در مورد هر تیمی میتوان نوشت، جذاب و مسحور کننده است.
اگر روایتها در مورد فوتبال، دیگر با واقعیت تلاقی پیدا نکند، اگر این روایتها دیگر آنچه را که در واقعیت در فوتبال روی میدهند را به تصویر نکشند، بلکه فقط تصویرهایی را ارائه دهند، پس فاقد ارزش میشوند و نمی توانند طرفداران را راضی نگه دارند.
خطر امروز فوتبال این است که ارتباط آن با واقعیت رو به افول است. فوتبال لزوماً به عنوان عامل ایجاد تعادل، نیاز به یک واقع گرایی قدرتمند دارد تا آن ظاهر کاذب که باشگاهها و فدراسیونها با آن فوتبال را احاطه کرده اند، نتواند محتوای واقعی فوتبال را پنهان نماید.
همان گونه که پیش از این بیان گردید، واقع گرایی لازم فوتبال شامل بازیکنانی میشود که در برابر کنشهای خود بتوانند اظهار نظر و موضع گیری نمایند، یعنی بازیکنانی که از خودآگاهی برخوردار باشند. این توانایی در اصل از خودِ بازی درخواست میگردد.
سخت نبودن نسبی قوانین از بازیکنان میخواهد که خود کنش هایشان را به میزان به نسبت زیادی تنظیم نمایند. این مسئله نیازمند خودگردان بودن فعالیتها و کنشهای بازیکنان است. بر طبق این تصور ایده آل بازیکنان خود مراقبت میکنند که بازی مطابق با قوانین شکل گیرد. از آنجا که آنها میخواهند چنین موضوعی را به خوبی انجام دهند، ارزش زیادی برای خود و کنشهای خود قائل میشوند.
مقررات رسمی تصریح میکنند که بازیکنان پیش از شروع بازی باید با یکدیگر دست دهند. اگر آنها چنین حرکتی را جدی بگیرند، این به معنا است که آنها با یکدیگر پیمان یا نوعی قرارداد اجتماعی بسته اند. آنها به یکدیگر اطمینان میدهند که به قوانین، بازی و سایر بازیکنان احترام خواهند گذاشت. واقعیت امروزه از فاصله بسیار زیادی با این تصور ایده آل دارد. به همین دلیل لازم است که این موضوع به خاطر سپرده شود.
اگر بازیکنان با خودآگاهی به فوتبال بپردازند، فوتبال میتواند آموزههای بزرگی در برداشته باشد. میتواند مدل هایی را برای غلبه بر شرایط نامطمئن در زندگی، خطر کردن و به دست آوردن آزادی ارائه دهد. این موارد به ما امکان میدهند تا شکستهای واقعی را تجربه کنیم، نگاهی به «دلیل اصلی زندگی» بیندازیم و نشان دهیم که چگونه میتوان بر مصیبتهای زندگی چیره شد.
چنین مسئلهای قابل تصور است، اگر بازیکنان و تماشاگران بتوانند جهان بینی افسانهای را به کناری نهند و اصول واقعی را به عنوان معیاری برای زندگی خود برگزینند. آیا این مسئله در برابر نیروهایی که بازی و همه بازیکنان را تحت کنترل دارند، امکان پذیر است؟ با توجه به شرایطی که برای آینده محسوس است، این امر نامحتمل به نظر میرسد. با افزایش فشار و استفاده از مقدار پول فراوان، بازار شروع به از بین بردن روابطِ تا کنون معتبر مینماید. مهم ترین شرکت کنندگان (برنامههای تلویزیونی تخصصی فوتبال، مدیران فدارسیونها، مدیران ورزشی و بازیکنان برتر) بواسطه یک فرصت بیسابقه برای کسب منفعت تحریک میشوند. تمایل به شرکت بیپروا در چنین فرصتی میتواند منجر به واژگونی فوتبال با همه دستاورهایش شود.
در بخش هایی از این کتاب فیفا با مافیا مقایسه شد، اما حال منظور از ارائه تصویری متفاوت از فیفا چیست؟
خیر، مافیا عملکرد متفاوتی دارد. مافیا با رشوه دادن یا تهدید افرادی که مسئول نظارت بر اجرای قوانین هستند، به نوعی سبب تضعیف قوانین میشود. فیفا و یوفا اما به همراه شبکههای متمول تلویزیونی بسیار قدرتمندتر هستند. آنها قانون را ابداع میکنند، آنها مقررات تعهدآور برای همه شهروندان را لغو میکنند و مشروعیت خود را به دلخواه تثبیت مینمایند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب زندگی در نود دقیقه