ملی گرایی
شهری که حکایت آن را برایتان بازگو کردم، وجود خارجی ندارد، اما نماد و تمثیلی برای یک شهر، دنیا و یا کشورهای دیگر است. بنابراین میتواند تصویری درست از سیاست اقتصادی که امروزه در همه جای دنیا دنبال میشود را به شما ارائه دهد.
هر کشوری بر این باور است که منافع اقتصادیاش در رقایت با منافع اقتصادی دیگر کشورهاست. و اگر کشورهای دیگر به فقر و تنگدستی برسند، کشور خودش نفع خواهد برد.
در خلال جنگ جهان اول، از انگلیسیها میشنیدم که میگفتند که چقدر تجارت انگلستان به خاطر نابودی تجارت آلمان نفع خواهد برد. یکی از مهمترین ثمرههای پیروزی ما نیز همین بود.
در حال حاضر اگر چه باید به دنبال بازاری در قاره اروپا باشیم، و اگر چه زندگی صنعتی اروپای غربی به معادن زغال سنگ رور وابسته است، ولی ما زیر بارنمی رویم که صنعت زغال سنگ رور بیشتر از مقداری که آلمان قبل از شکست تولید می کرد، فعالیت کند.
کل فلسفه ملیگرایی اقتصادی که هم اکنون پدیدهای جهانی است، بر پایه این اعتقاد نادرست بنا شده است که سود اقتصادی یک کشور الزاما در تقابل با کشورهای دیگر است.
و این اعتقاد نادرست، با پراکندن تخم نفاق و تنفرو رقابت بینالمللی، یکی از موجبات جنگ است و فقط به این دلیل، این عقیده موجه جلوه میکند. زیرا تنها زمانی که جنگ شروع میشود، تقابل منفعت ملی بسیار واقعی میشود.
اگر سعی کنید که برای کسی که در صنعت فولاد فعالیت میکند توضیح دهید که رشد و شکوفایی کشورهای دیگر به نفع اوست، متوجه میشوید که مجاب کردن او کاری غیر ممکن است. زیرا تنها بیگانگانی که او میشناسد، رقبایش در صنعت فولاد هستند.
و همین امر، ریشه روانی ملیگرایی اقتصادی، جنگ، گرسنگی و همه شرهایی است که تمدن ما را به فجیع ترین شکل ممکن به نابودی میکشاند. مگر اینکه افراد نگرش عمیق ترو دوستانه تری نسبت به روابط مشترک پیدا کنند.
عطش و احساس دیگری که موجب شکلگیری عقاید نادرستی که به لحاظ سیاسی مخرب هستند، احساس غرور و افتخار است. افتخار به ملیت، نژاد، جنسیت، جایگاه اجتماعی و یا آیین و مذهب.
جوان که بودم، فرانسه هنوز دشمن دیرینه انگلستان محسوب میشد. و من به عنوان یک انگلیسی به این حقیقت بیچون و چرا پی برده بودم که یک انگلیسی میتواند سه فرانسوی را شکست دهد.
زمانی که آلمان دشمن ما شد، این عقیده تغییر کرد و دیگر انگلیسیها علاقه فرانسویها را به خوردن قورباغه مورد تمسخر قرار ندادند.
اما علیرغم تلاشها و اقدامات حکومت، تعداد انگشت شماری از انگلیسیها توانستند فرانسویها را هم سنگ خودشان ببینند.
آمریکاییها و انگلیسیها زمانی که با بالکانها آشنا شدند و دشمنی و خصومت متقابل بلغارستان و صربستان و یا مجارستان و رومانیها را مورد بررسی قرار دادند، احساس انزجار کردند.
برای آنها روشن است که این خصومتها پوچ و بیاساس است و اعتقاد و باور هر ملیتی به تفوق و برتری خود، هیچ پایه و اساس عینی ندارد.
ما بیشتر در برگه ای دیگر در مورد بخشی از این کتاب مطلب گذاشته ايم
برگرفته از کتاب در ستایش شکاکیت
نوشتهی برتراند راسل / ترجمهی پریسا کلانتری