توده
تأیید ناسیونال سوسیالیسم از سوی هایدگر و نزدیکی یاسپرس به آن هرگز در قلمروی مدرنیسم ارتجاعی صورت نپذیرفت. ورنر زومبارت نوشته است: «جنگ سال 1914، همچنین جنگ نیچه است».
هایدگر و یاسپرس به ویژه آموزه زیر در مورد ارتباط بین تکنولوژی از یک سو و تودهسازی و در نتیجه دموکراسی از سوی دیگر را از نیچه اخذ کردهاند: «ماشین خود نیز وابستگی توده انسانها را آموزش میدهد، به این ترتیب که هر فرد تنها یک کار برای انجام دادن دارد»، به نحوی که افراد خودمختاری خود را از دست میدهند و سرانجام به «یک ماشین» بدل میگردند.
یاسپرس در سال 1938 در تفسیر این آموزه نیچه، ارائه «تصویری وحشتناک» از جهان مدرن با نشانههایی نظیر «ملالآوری فعالیتها، اهمیت ماشین، ماشینی شدن کار و اهمیت ظهور تودهها» را از دستاوردهای نیچه میداند.
هایدگر نیز دو سال بعد به منظور برانگیحتن توجهات به رابطه تنگاتنگ موجود بین «عصر ماشین» و تودهسازی و همچنین انتقاد شدید از «ابتذال کامل علم»، به وضوح و تلخیص نشده، این آموزه از نیچه را نقل قول میکند.
نیچه به گفته یاسپرس «حقیقت تراژیک زندگیِ یونانیان پیشسقراطی» را در برابر جهان مسیحی-مدرن قرار میدهد، جهانی که مشخصه آن فقر نگرانکننده فرهنگی، «سقوط فرهنگ» به نفع جانشین مبتذلِ «هیاهوی یک ذهن ظاهری» و علاوه بر این «دانشی بدون هیجان فکری» است.
به این ترتیب تضاد بین فرهنگ و تمدن بار دیگر نمایان میشود، مسئلهای که در ایدئولوژی جنگ بسیار حائز اهمیت است. هایدگر به صراحت از تمدن صحبت میکند: «تمدن، عصر تسلط افسارگسیخته زد و بندها و محاسبهگریها است؛ تمدن به هیچ وجه نه عصر «افسونزدایی» (کنایهای به ماکس وبر)، بلکه در نقطه مقابل عصر «طلسم شدن» و «جادو شدن» بواسطه تکنولوژی است».
این انتقاد رادیکال از دنیای مدرن تکنولوژی و اندیشه محاسبهگر، ناگزیر منجر به تناقض و تنش با رژیم نازی شد. در تابستان سال 1933 هایدگر ابراز نگرانی کرد که آلمانِ جدید، اهمیت فراوانی برای «سازماندهی» قائل است.
و این نگرانی همواره بیشتر و بیشتر میشود، البته بدون اینکه منجر به گسست با رژیم گردد. رویکرد برخی از مفسران در استفاده از این موضوع برای نشان دادن هایدگر به عنوان مخالف رژیم نازی، به صورت کامل تضادها و مبارزات شدید در داخل جنبش نازی و رایش سوم را نادیده میگیرد.
برگرفته از کتاب هایدگر و ایدئولوژی جنگ
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم