مشروطیت آموزهای است که از دولت مشتق میشود یا حداقل با آن ارتباط سفت و سختی دارد. این آموزه، به آن کسانی که دولتها را میسازند و همچنین به کسانی که درون و بر ساختارهای دولت عمل میکنند، کاربرد دارد. مشروطیت مجموعهای از اصول است – گرچه همانطور که در بخش اول این فصل روشن شد، دربارۀ اینکه کدام اصول باید در این آموزه گنجانده شود، توافق جمعی وجود ندارد.
اصول مشروطه
این اختلاف نظر تا اندازهای گمراهکننده است: مشروطهخواهی بیش از آنچه اکثراً فکر میکنند فراگیر است. تعدادی اصول پیشنهاد شده درون آموزه مندرج است: حاکمیت دولت، تفکیک قوا، دموکراسی – در میان سایرین – همگی وجوهی از مشروطهخواهی است.
- فراگیرندگی مشروطیت ایجابی نگرانکننده است: شاید تفسیر خیلی گسترده است؛ شاید ما ریسک کنیم و تمام فلسفه سیاسی را در مشروطهخواهی آوار کنیم. مشروطیت یقیناً زیرمجموعه فلسفه سیاسی است، ولی رابطۀ بین اصول مشروطیت از سویی، و نهادها و ساختارهای دولت از سوی دیگر، این اصول را از سایر تأملات اخلاقی به هم بسته افراد و گروهها، متمایز میکند.
مشروطیت از دو جهت از سایر وجوه فلسفه سیاسی متمایز میشود. نخست، اصول مشروطیت به دولت ربط دارد – یا سایر بدنههایی که به دولت شباهت دارند. سایر اصول اخلاقی و تعهدات ممکن است به دولت هم به کار بسته شود، ولی این ملاحظات کاربردی وسیعتر دارند – اغلب مناسبت عمومی دارند و به تمام گروهها و نهادها مرتبط و متصلاند.
دوم، اصول مشروطیت ساختاری مشخص و ممیز دارد. آنها اوضاع و احوال، و همچنین الگویی از دولت آرمانی و ناتمام ارایه میکنند که کسانی را که برای ساخت دولت به هم پیوستهاند خطاب قرار میدهند.
در این زمینه: زوال پادشاهی
برگرفته از کتاب: اصول مشروطه خواهی