امور جنسی
در نظریههای بومی مجازات بیبندوباری در امور جنسی، نازایی است و برعکس و تنها تکهمسری است که با درک و پذیرش عموم استقبال میشود و با پاداش همراه است.
وقتی که یک زوج ماجراجو از رتبههای پایین جامعه که ازدواج آنها از نظر سیاسی و اقتصادی در بین مردم اهمیتی ندارد، به هم متصل شده، یک رابطهی چندین ماه را شکل میدهند، گاهی ممکن است با هم ازدواج کنند.
اما طرز تفکر بومی میان عشاق ماهر با تجارب بالا و بیتجربههایی که در این وادی هیچ برجستگیای به جز مردانگیشان ندارند، کاملاً تمایز قائل میشود.
اغلب دختر از اینکه شب را بیرون بگذراند، میترسد، ترس از ارواح و شیاطین، ارواحی که برای خفه کردن آنها میآیند، ارواحی که با قایقها از دهکدهی دیگر به این دهکده آمدهاند تا دختران را گروگان بگیرند، ارواحی که به طور ناگهانی از پشت حمله میکنند و از چیزی هم نمیترسند.
پس دختر ترجیح میدهد در خانه بماند و اگر لازم بود حضورش را اعلام کند. در چنین اوضاعی شخص عاشق به جنگ خانه میرود، لاوالاوی خود (لباس مخصوص) را در آورده، بدنش را با روغن نارگیل چرب میکند تا از انگشتان کسانی که احتمالاً او را دنبال خواهند کرد، به راحتی فرار کرده، ردی نیز باقی نگذارد و دزدکی از پنجره بالا رفته و وارد خانه شود.
تکرار این عمل به شایعهی آشنای افسانه مردم پلینزی دامن میزند؛ یعنی بخت بد که به سبب آن قهرمان بدشانس «تا صبح میخوابد، تا زمانی که طلوع خورشید حضور او را برای دیگر اعضای خانه نمایان کند».
از آنجایی که احتمالاً یک دو جین و شاید بیشتر آدم و چندین سگ در خانه خوابند، ساکت ماندن شرط اصلی احتیاط و آگاهی است. اما این در قرارهای داخل خانه رایج است که طی آن یا خود را مانند یک (متجاوز )زرنگ نجات میدهد یا مجبور به قایم شدن و خزیدن در خانه میشود.
مئوتوتولو، تنها فعالیت جنسی است که یک تصویر کاملاً غیرعادی را به نمایش میگذارد. حتی پیش آمده که اولین ارتباط مردم ساموآ با سفیدپوستان منجر به تجاوز وحشیانه شود، اما بازهم تجاوز مئوتوتولو گزینهای به شدت نامانوس تری برای ساموآییهاست.
نیاز به پنهان شدن، امکان مکالمه را از بین میبرد و خوابیدن در بستر نیز بستگی به این دارد که دختر از شخص عاشق چه انتظاری دارد و آیا بهطور کلی انتظار کسی را میکشد یا خیر؟
اگر دختر به او مظنون شده، احساس انزجار کند، با فریادی بلند کل اعضای خانه را خبردار میکند و همه را به دنبال او میفرستد. گرفتن یک مئوتوتولو نیاز به آمادگی جسمی بالایی دارد و زنانی که فکر کنند امنیتشان به خطر افتاده، در تعقیب او حتی از مردان فعالتر هم هستند.
یک بار در لوما یک جوان بدشانس فراموش کرد که لاوالاوای خود را بردارد، درواقع دختر متوجه حضور او شد و خواهر دختر قبل از فرار بخشی از لاوالاوای او را با دندان کند. فردای آن روز، دختر با غرور آن تکه لباس را در دهکده به نمایش گذاشت .از آنجاییکه پسر آنقدر کند بود که نتوانست لاوالاوای خود را همراه خود ببرد، شواهد باقیمانده او را تبدیل به مضحکۀ دهکده کرد. بچهها برایش شعر متوازن درست کردند و هرجای دهکده که او را میدیدند، برایش میخواندند و میرقصیدند.
قضیه متجاوز زمانی پیچیده میشود که یک پسر از اهالی محل به طرف دختر برود و دختر برای محافظت از خودش شروع به دادوفریاد کند. البته این یک راه فرار فوقالعاده هوشمندانه برای دختر هم محسوب میشود و میتواند هنگامی که با عاشقش در دهکده دیده میشود، فریاد بزند «مئوتوتولو». «مسئلهی مئوتوتولو فقط مربوط به خانه و در سطح دهکده است و یقیناً در قلب دختر یا پسر جایگاهی ندارد».
بهطور کلی این پدیده با دو پیامد همراه است: عصبانیت و شکست عشقی. دختر اهل ساموآیی که اهل عشوهگریست به هرحال در خطر است. «او میگوید، بله من امشب کنار درخت قدیمی نارگیل درست کنار مجسمه سنگی هشتپا و در زمان افول ماه تو را ملاقات خواهم کرد». پسر کل طول شب را منتظر میماند و میماند و میماند… .
هوا بسیار تاریک میشود، مارمولکها روی سرش میافتند و کشتی ارواح نیز به کانال میرسد. پسر که حالا بسیار ترسیده است، آنقدر میماند تا از پا بیفتد، آنقدر که موهایش با شبنم صبحگاهی خیس شود و قلبش به شدت به درد آید، در حالیکه دختر هنوز نیامده است. حالا پسر پس از قرار گرفتن در چنین موقعیتی ،برای انتقام درصدد تجاوز بر میآید، بهخصوص اگر شنیده باشد که دختر در همان شب با کسی غیر از او ملاقات کرده است.
نوع دیگر انگیزانندهها متوجه پسری خاص است که نمیتواند از راه معقول و مشروع به معشوقهی دلخواه برسد و از طرفی هیچ راه دیگری به جز بعضی موارد اتفاقی در دسترس نیست. این موضوع که برخی از پسرانی که بهخاطر تجاوز بدنام شده بودند، درمیان جوانان خوشسیما و دلربای دهکده دستهبندی میشدند، کمی سخت قابل درک است. ظاهراً این جوانان پس از یک یا دو تجربهی ناموفق و پس از آن مشاهدهی موفقیت ظاهری همدورهها و دوستان و البته تحقیر و تمسخر از سوی آنها، راه خود را از خواستگاری و ابراز عشقهای رسمی به سمت تجاوز تغییر دادهاند.
اما یک بار دستگیر شدن، یک بار بدنامی کافیست تا دیگر هیچ دختری به آنها جذب نشود. بعد از آن، آنها باید منتظر بمانند تا پس از تبدیل شدن به مردی مسن با عنوان و موقعیتی که حالا به دست آوردهاند، درصدد اقدام برای خواستگاری برآیند، در غیر اینصورت میتوانند از میان دختران سرکش و کثیف و کسلکننده یا دختر والدین خودخواهی که آیندهی فرزندشان را دنبال نمیکنند، یکی را انتخاب کنند.
اما گذر سالها در این امر مداخله میکند و همزمان با همراهانش که یکی پس از دیگری به مرادشان میرسند، یکی پس از دیگری شانسش را امتحان میکند؛ گاهی موفق، گاهی به دام میافتد و چوب میخورد، توسط اعضای دهکده مسخره میشود و هر بار چالهای عمیقتر زیرپایش میبیند.
گاهی از همنشینی با مردان مسنتر راهحلهای موفقیتآمیزی به دست میآید. چنین نمونهای در دهکده اتفاق افتاد؛ یک متجاوز بدنام و یک جوان خوشنام که امیدوار بود تا قلبش را از توطئههای سیاسی مصون بدارد. شخص متجاوز رابطه و اظهار عشقهای پنهانیای را که به رفتن به خانهی دختر ختم شود، بسیار جذاب و دلربا جلوه میدهد؛ درحالیکه خطر گم شدن، اتفاقات ناخواستهای که ممکن است شخص در بیرون با آن مواجه شود، باران و ترس از ارواح «عشق در زیر درختان نخل» را تبدیل به مسئلهای پیچیده میکند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب بلوغ در ساموآ