مالوی، متا و دیگر دختران من فقط یک پسر بیست ساله به اسم ساسی - نشر پیله

مالوی، متا و دیگر دختران

کتاب بلوغ در ساموآ
Rate this post

جمع دخترانه

مالوی، مِتا، ایپو، وی، مایتا، تینو و لاما دختربچه‌هایی بودند که در نزدیکی سن بلوغ در خانه‌های مختلف زندگی می‌کردند. آن‌ها به شدت با کار بچه‌داری گرفتار شده بودند و با بی‌میلی در حال یادگیری برخی مفاهیم اولیه آداب بودند. به این ترتیب، کم کم وابستگیشان به بازی کردن با بچه‌های کوچک‌تر را از دست می‌دادند.

اما همه‌ی این‌ها نوعی تغییر اجباری در عادات بود، ولی تغییر در رفتار. آن‌ها از موقعیت جدیدشان به عنوان دختران بالغ که می‌توان بهشان اعتماد کرده و کار کشت و ماهیگیری را سپرد، آگاه بودند. زیر لباس‌های کوتاه خود باز هم لاوالاویی پوشیده بودند که اغلب فراموش می‌کردند که چطور باید آن‌ را ببندند و هنگام کار بسیار برایشان دست‌وپاگیر بود.

بیشترشان نسبت به گروه قدیمی‌شان حس دلتنگی داشتند و با اشتیاق به فعالیت‌های اعضای جوان‌تر اقوام نگاه می‌کردند. کارهای عمومی و وظایفشان آن‌ها را از پرداختن به کارهای شخصی کاملاً دور کرده و هیچ انگیزه‌ی شخصی برایشان نداشت. آن‌ها صرفاً دخترک‌هایی با قدرت کافی برای انجام کارهای سنگین و دارای سن کافی برای درک مهارت‌های موردنیاز برای انجام کارها بودند و بنابراین وقت کمتری برای بازی داشتند.

در نگاه کلی رفتارآن‌ها با، تلو، تولیپا، لوآ یا لاتا که دوره قاعده‌گی‌شان همین چند ماه پیش برای اولین بار شروع شده بود، تفاوت چندانی نداشت. هیچ تشریفاتی تفاوت‌های دو گروه را نمایان نمی‌کرد. هیچ گواهی برای بحران‌های قبلی آن‌ها وجود نداشت. درواقع به هنگام قاعدگی از آن‌ها خواسته نمی‌شد که کاوا درست کنند، اما باز هم محدودیت‌هایی که آن‌ها در حال ورود به آن بودند، در نوع خود ناخوشایند بود.

بعضی‌هایشان قبل از بلوغ کاوا درست کرده بودند و بعضی نه و این کاملاً به این بستگی داشت که زمانی که یک رئیس هوس کاوا می‌کند، دختر یا پسری در دسترس باشد که آن را درست کند یا خیر. در بعضی روزها که سخت‌گیری به اوج می‌رسید، یک دختر تا قبل از اولین قاعدگی نه اجازه‌ی ازدواج داشت و نه درست کردن کاوا. اما آن‌ها قبل از آن هم محدودیت را تجربه کرده بودند؛ مثل دختری که به هنگام لمس درد قاعدگی، استرس بلوغ و پاگذاشتن به بزرگسالی را تجربه می‌کرد.

همه این دخترها دردهایی در ناحیه کمر و شکم را تجربه می‌کردند، ولی آن‌قدر نبود که بخواهد در کارهای روزمره‌شان اختلال ایجاد کند. بر اساس آمارهای من، این دردها به گونه‌ای نبود که بخواهد یک دختر را از کار بیندازد، اما باز هم به هیچ وجه قابل مقایسه با درد ناشی از قاعدگی در جامعه‌ی ما نبود. این دردها با سرگیجه و غش یا درد به گونه‌ای که به آه و ناله ختم شود، نبود و وقتی برای یک زن ساموآیی شرح داده می‌شد، باعث تمسخر و تعجب آن‌ها می‌شد و هیچ نگرانی خاصی نسبت به سلامتی و درد فیزیکی و روحی یک دختر در دوران قاعدگی وجود نداشت.

بنا به یک توصیه‌ی خارجی پزشکی، آن‌ها یاد گرفته بودند که استحمام به هنگام قاعدگی خوب نیست و گاهی یک مادر به دخترش هشدار می‌داد که مبادا در دوره‌ی قاعدگی استحمام کند. در مواجهه با تغییرات دوره‌ی بلوغ، نه احساس شرمی وجود داشت و نه نیازی به مشورت احساس می‌شد.

بچه‌های نزدیک به سن بلوغ خبر می‌آوردند که دختری به سن بلوغ رسیده، زنی بچه‌دار شده، قایقی از اوفا آمده، یا خوکی بر اثر سهل‌انگاری و افتادن سنگی رویش کشته شده است. تمام این‌ها شایعات کوچک گمراه کننده‌ای بودند که دختران از طریق شهادت‌هایی با آب و تاب و اغراق از دختران همسایه و گروه‌های افراد می‌شنیدند. رسیدن به سن بلوغ لزوماً به معنای آمادگی برای رابطه‌ی جنسی نبود. ممکن بود یک، دو یا حتی سه سال از بلوغ بگذرد تا دختر بتواند خجالت را کنار گذاشته، به یک پسر بزرگ‌تر با دید عاشقانه بنگرد.

اولین معشوقه‌ی یک دختر باکره بودن، به عنوان نقطه عطف لذت و خواست عاشقانه تلقی می‌شد. بنابراین، اولین معشوقه‌ی دختر بنا به دلایلی نظیر خجالت و کم‌تجربگی، از میان پسران همسن انتخاب نمی‌شد. دختران این گروه به دخترانی ریزجُسه مثل لوآ و دخترانی سر به هوا و درشت هیکل مثل تولو تقسیم می‌شدند که تولو به راحتی و به صراحت می‌گفت دوست ندارد برای قدم زدن با پسرها به بیرون برود و دخترانی نظیر پالا که هنوز باکره است و این وضعیت برایش کسل‌کننده شده و مشتاق تجربه عاشقانه است. از این‌رو، آن‌ها برای مدت زیادی بدون تجربیات عاشقانه مانده‌اند و ممکن بود پسری که مایل بود تا از یک دختر باکره خواستگاری کند، از این بترسد که او را مسخره و «مایل به ازدواج یا برقراری رابطه با فردی بسیار کوچک‌تر از خود» خطاب کنند و دختران نیز همواره با ترس از مواجه شدن با «عشق ناهمسان» روبه‌رو بودند. حمله‌ی مهاجمان میان‌سال به این دختران کم‌سن و سال از طرف جامعه مورد نکوهش بود و از طرفی دختر در دوران بلوغ یک فرصت مناسب برای تنهایی و در نتیجه‌ی آن عادت کردن با وظایف جدید و رشد فیزیکی خود داشت.

مابقی دختران از سنین بالاتر نیز بسته به کارکردن یا نکردن در خانه‌ی کشیش به دو دسته تقسیم می‌شدند. با نگاه کردن به جدول ضمیمه‌ی کتاب متوجه می‌شویم که میان دخترانی که چند سالی را از بلوغ گذرانده‌اند، یک رابطه‌ی معکوس قطعی میان اقامت در خانه و پاکدامنی وجود دارد، به‌جز یک استثنا، الا که بخشیده شد و دوباره به جمع مستخدمین کشیش بازگشت. بهترین دوست الا، تالو دخترخاله‌اش بود که تنها دختر گروه بود که پیش از آغاز قاعدگی، رابطه‌ی جنسی را تجربه کرده بود. البته تالو یک مثال بارز از قاعدگی دیرتر از موعد بود و تمامی نشانه‌های بلوغ را داشت. خاله‌ی او در مواجهه با این عمل تالو، تنها شانه‌هایش را بالا انداخت و هیچ تلاشی برای کنترل او نکرد.

دوستی این دو دختر یکی از مهم‌ترین روابط دوستی میان کل گروه بود. هر دوی این دختران ترجیحات خود را به صراحت اعلام کرده، تجربیات آن‌ها بدون شک در بلوغ زودرس تالو تأثیر داشته، و الا را در تحمل قوانین سختگیرانه مستخدمین کشیش بسیار کمک کرد.

روابط موردی هم‌جنس‌گرایانه‌ی دختران هرگز به عنوان مسئله‌ای با اهمیت در نظر گرفته نشد. در میان دختران در حال رشد و زنان که کارهایشان را با هم انجام می‌دادند،این مساله به عنوان نوعی تنوع طبیعی در نظر گرفته می شد،اما درجایی که حتی روابط معمول جنسی چهارچوب قرص و محکمی نداشت، اهمیت قایل شدن برای روابط نامعمول دور از انتظار است. عبارات و نظریات بومی، منحرف حقیقی را که قادر به برقراری ارتباط معمولی با جنس مخالف نیست، معرفی و توضیح کاملی را برای این موارد نادر ارائه می‌کند.

من فقط یک پسر بیست ساله به اسم ساسی را دیدم که برای وزارت درس می‌خواند. او ظاهری تقریباً زنانه داشت. در کارهای زنانه تبحر داشت و همین ویژگی ها او را نسبت به سایر پسرهای آماده ازدواج در موقعیت بالاتری قرار می داد. ساسی از یک دختر از دختران خانه‌ی کشیش تقاضای ازدواج کرد، اما چون قانونی وجود داشت مبنی بر اینکه دانشجویان علوم دینی باید پیش از دسته‌بندیشان ازدواج کنند، درخواست او رد شد.

من هرگز مدرکی دال بر اینکه او رابطه‌ای با جنس مخالف داشته باشد، پیدا نکردم و نگاه دختران به او نیز نگاه معناداری بود. آن‌ها به او نگاهی جالب و سرگرم کننده داشتند؛ در حالی‌که مردان به او با دیده‌ی همراه با تحقیر و تأسف می‌نگریستند. هیچ دختری نبود که چنین تصویر واضحی را ارائه کند، به جز سه نوع انحراف که در فصل بعد درباره‌ی این انواع ترکیب‌شده بحث می‌کنیم، اگرچه شواهد قانع‌کننده‌ای برای انحراف حقیقی در دست نیست.

پیش‌آمادگی نسبت به رابطه‌ی جنسی، دست‌کم گرفتن و جزئی‌نگری نسبت به رابطه‌ی جنسی، رقص‌های تحریک‌آمیز، گفتگوهای تحریک‌آمیز و شهوانی، آهنگ‌های محرک و جروبحث‌های انگیزاننده، همگی انحرافاتی قابل توجه‌اند که به عنوان دلایل اصلی مؤثر بر رویکرد بومیان نسبت به روابط هم‌جنس‌گرایانه مؤثر است. آن‌ها به سادگی نقش خود را اجرا می‌کنند و نه برانگیختگی شاملشان است و نه توجه زیادی را به خود جلب می‌کند.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب بلوغ در ساموآ

انسان شناسی

کتاب بلوغ در ساموآ

118000تومان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *