نفی، کنشی است که اغلب با استفاده از زبان صورت میگیرد. نفی به معنای انکار کردن، مخالفت کردن و نقد کردن است. ما به عنوان موجودات انسانی، قابلیت نفی کردن، واژگونسازی و واگردانی جنبههای مختلف جهان را دارا میباشیم. این قابلیت نفی با جنبههای مشخصی از زبان ، به ویژه با واژگان منفی مانند “نیست” و “نه” در ارتباط است.
نفی
هر چند که شما میتوانید بدون استفاده از عناصر منفیساز زبان نیز با چیزی مخالفت کنید. مثلا اگر کسی بگوید ” به نظرم او دروغگو است”، شما میتوانید با جملهی “به نظرم او راستگو است” با وی مخالفت کنید. با این همه، ما ادراک بنیادین خود از نفی را به وسیلهی اظهارات منفی به دست میآوریم.
اگزیستانسیالیسم، عمیقا دلمشغول قوهی نفی است، چرا که شاید هیچ موجود زندهی دیگری را نتوان یافت که این قابلیت را، آن گونه که ما در اختیار داریم، داشته باشد.
از آن جایی که فیلسوفان اگزیستانسیالیست بر آنند که بدون توجه به پیش فرضها و محدودیتها، انسان را بررسی کنند، وجود چنین ویژگی مشترک بالقوهای، برای آنها پرسش برانگیز جلوه میکند. اگر هستی انسان با قوهی نفی متمایز گردد؛ این ظرفیت درگیر شدن با جهان در قالب باور نکردن، ندیدن و نپذیرفتن، حکایت از چه چیز در انسان دارد؟
به بیان هایدگر، فاهمهی انسانی، بدون نفی وجود نخواهد داشت. او در ادامه اظهار میدارد که خود مفهوم نفی باید در جای دیگری ریشه داشته باشد.
این واقعیت که زبان متضمن نفی است، باید موضوع عمیقتری را دربارهی جهانی که زبان از آن برآمده به ما نشان دهد. به اعتقاد هایدگر، “ریشهی نفی در نیستی است”. او در این جمله به تقابل اساسی میان “هستی” و “نیستی” در جهان اشاره میکند.
تنها در ارتباط با عدم وجود است که میتوان مفهومی وجودی را شکل داد؛ تنها با مشاهدهی نبود دیگر چیزها میتوان بودن چیزی را دریافت. این موضوع در مورد کلیت جهان صادق است: تنها با تصور عدم وجود جهان و نیستی آن میتوان مفهوم جهان را تصور کرد.
این “نیستی” است که در چارچوب اصطلاحات منفی و روشهای نفی در زبان نفوذ کرده و بدون آن، ما توانایی تعقل نداریم. تعقل ما ریشه در خلاء دارد، خلائی که تجلیگاه همهی چیزهایی است که در فراسوی ادراک عقلانی قرار میگیرند.
در این زمینه: اخلاق اگزیستانسیالیسم
برگرفته از کتاب فرهنگ توصیفی اگزیستانسیالیسم