آگوستین و فردریش شلایر ماخر
از نخستین منتقدان آگوستین، فردریش شلایر ماخر (1768-1734 م) آلمانی است. او میگوید اگر بنا بود خداوند بهعنوان خیر مطلق چیزی جز خیر نیافریند و تمام ذرات و ذوات عالم خوب باشند و انسان نیز ذاتاً خوب آفریده شود و در محیطی نیک قرار بگیرد، پس میتوان سؤال کرد که این شر نخستین بار چگونه جرقه میخورد که آتش به انبار ذوات عالم میزند. «چون آنان در محیطی که از کمال محدودی برخوردار است، زیست میکند؛ درواقع، هرگز مرتکب گناه نخواهند شد؛ ازاینرو، گفته شده است که همین تصور به خطا رفتن خلقت کامل خودبهخودی و بدون علت خود یک تناقض است. این به معنای خودآفرینی شر از عدم است»
و درست همین جاست که برای منتقد نقطۀ عطف است تا دوباره روند بازی را به نفع خود تغییر دهدو تابع الهی مؤمنانه را بهسمت نقطۀ حضیض بکشاند؛ چراکه آگوستین شرور را معلول میداند و علت را به آدمی و موجودات مختار نسبت میدهد؛ حال آنکه علتیابیهایی چنین، بهترین خوراک برای منتقد است؛ چراکه او علتالعلل را خدا میداند و به مجرد شنیدن چنین نکاتی خرده بر خدا میگیرد که اختیار را خلق نمیکرد یا اختیار را چنین خلق نمیکرد و یا اصلاً چرا حاصل اختیار را چنین رنج و درد بزرگی قرار داده است؟
آنها به آگوستین خواهند گفت که یک فلج یا نابینای مادرزاد حاصل کدام اختیاری است که در عالم انجام داده است؟ آیا این محصول اختیار خطای پدرش است؟ یا اختیار نابجای یک پزشک یا رهگذری در خیابان است؟ چطور خدایی تماماً نیک میتواند بر او چنین سرنوشتی بخواهد که او را وسیلهای قرار دهد برای تاوان خطای دیگران؟ همچنین است جنگ و ربودن کودکان و بسیاری نمونههای دیگر که شرایطی را فراهم میآورند که بسیاری از بیگناهان بدون حتی درک اختیار خویش قربانی اختیار دیگران شوند؟
ازطرف دیگر، آگوستین هیچ پاسخ منطقی به منتقد نداده است. او صرفاً برای آدمی واقعیتسازی میکند؛ واقعیتی به نام شرور که حاصل دسترنج خود آدمی است و نمیتواند مخلوق خداوند باشد. او صرفاً فرضیۀ منتقد را پاک میکند و انسان را بهجای آن قرار میدهد؛ حال آنکه وفق چیدمان منطقی منتقد، انسان مخلوق خداست و سازوکار زیستی او هم به طریق اولی مخلوق خداوند است؛ پس این نمیتواند یک پاسخ منطقی به اشکال منتقد باشد. شاید بتوان بحث آگوستین دربارۀ شرور را حاوی نوعی از بیدقتی نیز دانست. آگوستین آنجا که از تغییر سخن میگوید و بنا دارد تغییر را مقدمۀ آغاز شرور بداند، از بستر شرور حرفی به میان نمیآورد. شرور در کدام فضا رشد میکنند و کدام محیط آزمایشی است که اجازۀ نمو را به میکروبهای شرور میدهد؟ این بستر و این ظرفیت که با بیدقتی مغفول مانده است، سؤالساز است: اول اینکه این تغییر چرا به مفسده ختم میشود؟ دوم اینکه ایجاد این ظرفیت و پتانسیل فسادانگیز بر عهدۀ کیست؟
وقتی تمام موجودات، مخلوقات خیر خدا هستند، یعنی مسئولیت تغییر خیر به شر نیز با اوست. خدا میتوانست خلقت را بهگونهای رقم بزند که این تغییر ختم به خیر شود. آگوستین همچنان اصرار میورزد تا شرور را از دایرۀ وجودات و واقعیات بیرون براند و بنای او تأکید بر همین نظام تغییرات است؛ اما دو اشکال پیش روی اوست که به نظر برطرفکردن این دو اشکال دشوار باشد: نخست آنکه اگر این تغییر، تبدیل خیر به شر است، پس بستر این تغییر و این پتانسیل باید از پیش مهیا شود؛ یعنی ظرفیت فسادانگیزی را خدا در موجودات قرار داده و این ناقض چیزی است که آگوستین بهعنوان مطلوب در نظر داشت.
پاسخ آگوستین به این نکته پیشبینیپذیر است. آگوستین تغییر را تبدیل یک ماده به مادۀ دیگر تفسیر نمیکند؛ بلکه در نظر او تغییر، به عدم کشیدهشدن است؛ نورها به پایان میرسند و خاموشی پدید میآید. گرمای خورشید کارآییاش به اتمام میرسد و سرما بر سر ما آوار میشود. بینایی ما آرامآرام کمسو و کمسوتر میشود تا درنهایت، به خواب فرورود و نابینایی از پس این حادثه پلک باز میکند. عاطفۀ ما به ته دیگ میرسد و هیچ مایۀ آرامشی باقی نمیگذارد.
شرافت در ما به اضمحلال خو میکند و انسانیت در ما تباه میشود؛ سپس غولی از شرور سر برمیآورد که زندگان را بسوزد و سر ببرد. اینها حاصل تبدیل از مادهای به مادۀ دیگر نیست؛ بلکه اتفاق، به پایان رسیدن خیرات است. واضح است که آگوستین تصویری از عالم ارائه میدهد که بهصورت پیشینی قابلرؤیت برای خدا بوده است. ازطرفی همان طور که بیان شد، آگوستین شر را با اختیار میآغازد و شرور را یا گناه و یا کیفر گناه میداند؛ درواقع، او نمیخواهد ضرورتی در شرور بیابد و به آن معترف شود؛ بلکه آن را محصول اختیار میداند؛ حال آنکه ظاهر امر چنین میگوید که این حادثه سازوکار عالم است و ارتباط چندانی با اختیار ندارند و اینها در عالم اتفاق میافتادند.
تفاوت این اشکال با نقد شلایر ماخر آن است که او اصل محتوا را متناقض یافته بود و اساساً امکان وجود چنین محتوایی را در عالم نمیپذیرفت؛ اما در اینجا قرار است بپذیریم که این اتفاق میافتد؛ یعنی امکان بروز شرور در عالم وجود دارد؛ اما آنچه اهمیت دارد، رویارویی دوبارۀ شرور با خداست که آگوستین هم نتوانست این ماجرا را حل و فصل کند.
ما بیشتر در این برگه در این مورد مطلبی را منتشر کردهایم
برگرفته از کتاب شر و بشر پاسخ اگزیستانسیالیستی به مسئلۀ شر