نقش الگو پذیری
الگوپذیری به معنای تمایل ذهن انسان به دنبالکردن الگوها و مشاهده روابط معنادار و عادی میان مردم، اشیاء، حیوانات و وقایع است. مشاهده الگو با مشاهده تصادفی بودن تناقض دارد. وقایع تصادفی، غیرقابل پیشبینی بوده، ولی وقایع دارای الگو و غیرتصادفی قابل فهم و قابل پیشبینی هستند.
ظرفیت انسان برای جستجوی اتوماتیک الگوها بسیار بالاست و میتواند عواقب کار خود را پیشبینی کند. درواقع، اغلب مردم بدون توانایی دنبالکردن الگوها حتی یک روز هم زنده نخواهند ماند.
من دویدن را خیلی دوست دارم و همیشه آگاهانه انتخاب میکنم که این کار را در پارک انجام دهم. چرا هیچوقت تصمیم نمیگیرم در اتوبان شلوغ بدوم؟ چون الگو و رابطه معنادار میان دویدن در اتوبان شلوغ و کشته شدن را درک میکنم. بدون درک الگو، هدایت جهان مشکل بوده و مردم غیرقابل پیشبینی و مشکلساز میشوند.
هرچند الگوها غالباً کاربرد دارند، اما در راه تمایل ذهن برای جستجوی الگوها مانعی وجود دارد. گاهی علیرغم واقعاً تصادفی بودن یک ماجرا، افراد الگوها را جستجو میکنند.
به این حالت «الگوپذیری خیالی» میگویند که مردم روابط معنادار خیالی تصور میکنند. به عنوان مثال بدون انداختن سکه از شما خواستهاند شیر یا خط را مشخص کنید. کسی این کار را نمیتواند انجام دهده، چون نتیجه شخصی که سعی میکند کار او تصادفی باشد، با نتیجه واقعاً تصادفی فرق دارد. معمولاً مردم بعد از سه بار شیر آمدن مجبور میشوند بعدی را خط بیاورند تا ظاهراً تصادفی به نظر برسد.
اما نتیجه تصادفی اینطور نیست در نتیجه تصادفی بعد از سه بار شیر آمدن، پنجاه درصد احتمال دیگر وجود دارد که در دور بعد شیر بیفتد. پس مردم تناوب چندین پیامد مشابه را در یک پروسه تصادفی، اساساً دستکم میگیرند. (مثلاً با شش بار انداختن در یک دور شیر بیاید) عجیب اینکه چند پیامد مشابه برای ذهن انسان شبیه یک الگو است.
انسان الگوهای خیالی را در مواقعی که با شانس یا پیامدهای نامطمئن روبهروست درک میکند. یک مثال از محلی که افراد مجبور هستند نتایج سراسر وابسته به شانس را پیشبینی کنند، کازینو است. در بازیهایی مثل «بلاک جک» یا «رولت» سعی بر نشان دادن الگو میکنند.
اگر روی دور شانس باشند، روی مبالغ زیادی پول شرطبندی میکنند. اگر بانک کار خود را خوب انجام دهد، میزها را تغییر می دهند، اگر چندین با ردر یک دور نتیجه مساوی بود، پول خود را به میزان نامساوی قرار میدهند. پیروی از الگوهای خیالی منحصر به انسان نبوده و در پنگوئن هم دیده میشود.
«بیاف اسکینر» روانشناس آمریکایی به مطالعه روی شرطیسازی عامل معروف است. او به پنگوئنهای گرسنه در یک وقفه زمانی منظم غذا میداد.
اتفاق قابل توجهی افتاد. پنگوئنها همن کاری را که زمان کوتاهی قبل از غذا گرفتن قبلی انجام دادند، تکرار کردند. ظاهراً آنها یک الگوی خیالی تصور کرده و رفتار خود را مرتبط با غذای بهدست آمده میدانستند: آخرین باری که سرم را تکان دادم، مثل الآن، پاداش خوب دریافت کردم پس باید ادامه دهم. مسلماً آنها غذا را در یک وقت معین میگرفتند و ربطی به کار آنها نداشت.
اسکینر میگوید: این آزمایش، شاید خرافات به نظر برسد. پرنده طوری رفتار میکند که انگار میان رفتار او و دریافت غذا رابطهای وجود دارد، ولی چنین نیست.
تمایل مردم به پذیرش الگوهای تصادفی و الگوهای خیالی بخشی از روانشناسی باور است. اکثر وقایع جهان تصادفاً رخ میدهد و مردم گرایش به ربط دادن آنها به نیروهای ناشناخته دارند. اگر خانه کسی در اثر صاعقه آتش بگیرد آن را به دروغی که هفته گذشته گفته، نسبت میدهد و دروغهایی را که بعد از آتشگرفتن خانه در اثر صاعقه گفته، نادیده میگیرد. گاهی به دوست سابق خود فکر میکنید و همان لحظه او زنگ میزند.
احتمالاً این را تصادفی نمیدانید. زمانهایی را که به آن دوست فکر کردید و او زنگ نزد به یاد نمیآورید. این اتفاق چیست؟ «الگوی خیالی». شفادهندگان معنوی، از این اصل برای متقاعدکردن مردم به تأثیر درمانهای خود استفاده میکنند.
مثلاً یک شفادهنده معنوی چندین بیمار سرطانی را درمان میکند. روزی یکی از این بیماران به او برخورد کرده و خبر از بهبودی خود میدهد.
احتمالاً شفادهنده، موضوع را شاهد تأثیر درمان خود تلقی کند و آن را به پزشکان و مردم به عنوان موجه نشان دادن کار خود نشان دهد. اما او نمیداند که هرچند موارد نادری بهبود یافته باشند، اما هیچ مدرکی برای ادعای او وجود ندارد.
نظریههای توطئه، وقایع کاملاً اتفاقی را به هم ربط میدهند. برخی از نظریههای توطئه یازده سپتامبر، این واقعیت را بزرگنمایی میکنند که «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع وقت آمریکا، موقع برخورد هواپیما به ساختمان پنتاگون در طرف امن ساختمان بوده است.
ممکن است فردی حضور او را در آنجا دلیلی بر عدم آگاهی او از ماجرا بداند. کسی که قصد خودکشی ندارد و از هواپیمای در حال برخورد با ساختمان مطلع است، احتمالاً خود را از آنجا دور کند.
برخی از نظریههای توطئه بین فروپاشی ساختمانن شماره هفت در حملات یازده سپتامبر و پروندههای سری معاملات مالی که ظاهراً در آنجا نگهداری میشد، رابطه معنادار میبینند. اگر در آن ساختمان واقعاً پروندههای اتهامبرانگیزی علیه سران قدرت وجود داشت، من نمیدانم آیا نابود کردن اسناد راهحل بهتری نسبت به دزدیدن چهار هواپیمای مسافربری نبود؟
از نقش پذیرش الگو در باور، این سؤال پیش میآید: آیا احتمال دارد کسانی که مشکوک به باور نظریههای توطئه فوقطبیعی هستند، الگوهای تصادفی را بپذیرند؟ در مورد باورهای فوقطبیعی در سال 1985 برای اولین بار در یک پژوهشی، دو محقق به شرکتکنندگان چندین وظیفه محول کردند.
هدف آنها بررسی این بود که آیا نتایج بهدست آمده شانسی بوده یا از طریق یک پروسه غیرتصادفی بهدست آمده؟ کسانی که معتقد به پدیدههای فوقطبیعی نبودند، بهتر از معتقدان به آن، تصادفی بودن را درک کردند.
اکثر پژوهشها حاکی از این بود که تفاوت معتقدان به پدیدههای فوقطبیعی و غیرمعتقدان به آن، در استعداد آنها در شناسایی اتفاقها است. ضمناً رابطه باور و استعداد کشف تصادفی بودن در همه شرایط ظاهر نمیشود. بعضی از پژوهشها در فهم رابطه میان باور فوقطبیعی و پذیرش الگوی خیالی ناکام ماندهاند. پس چه چیزی ارتباط باور به یک تمایل عمومی را با پذیرش الگوهای تصادفی، تعیین میکند؟
در دو تحقیق، یک نتیجه جالب ارائه شد. میان باور و الگوپذیری در جامعه نمونه معمولی، ارتباط وجود داشت که در جامعه نمونه با تحصیلات عالی نبود. مردم باسواد شاید نظریههای توطئه فوقطبیعی را کمتر باور کنند.
کسانی که بیش از حد باور فوقطبیعی دارند، ظرفیت کمتری برای پذیرش تصادفی بودن نشان میدهند. برای اثبات اینکه باورهای توطئه در پذیرش الگوهای خیالی ریشه دارند یا نه، مجموعه تحقیقاتی را همراه استاد «کارن داگلاس» روی جامعه نمونه معمولی انجام دادیم.
ما دریافتیم کسانی که در نتایج انداختن تصادفی تاس، الگوها را میبینند، به احتمال زیاد نظریههای توطئه فوقطبیعی را باور کنند. سپس به این پرداختیم که شرکتکنندگان تا چه حدی، در نقاشیهای «جکسون پولاک» که بسیار درهم آمیخته و انتزاعی هستند، الگوها را مشاهده کردند. نقاشیهای او عکسالعملهای متفاوتی را میان دوستداران هنر مدرن برمیانگیزد. بعضیها درون آن اشکال متفاوتی کشف کرده و گروهی دیگر فقط رنگی را که تصادفاً روی بوم پاشیده شده، میبینند.
در نتیجه، هرچه مردم در این نقاشیهای درهم و برهم الگوهای واضحی میدیدند، به احتمال زیاد نظریههای توطئه و باورهای فوقطبیعی را میپذیرند، به نظر میرسد ویژگی اصلی باور «پذیرش الگوی خیالی» یعنی تمایل اتوماتیک فرد به کشف الگوهای تصادفی است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب روانشناسی نظریه های توطئه