الگوهای روانشناختی
از آنجایی که این الگوی روانشناختی بسیار طولانی و سرسخت به نظر میرسد و قابلیت این را دارد که خودش را کاملا در ردایی از دگم بپوشاند، در نتیجه باید در عمق ذات بشر ریشه دوانده باشد. و این مسألهای است که توسط روان کاوان مورد بررسی قرار میگیرد.
با وجودی که من با همه عقاید و آموزههای آنها موافق نیستم ولی فکر میکنم اگر بخواهیم بدی را در عمق خودمان ریشه یابی کنیم، شیوه آنها از اهمیت بالایی برخوردار باشد. من برخلاف روان کاوان دیگر، قایل به ذاتی بودن احساس گناه نیستم.
از دیدگاه من احساس گناه محصول کودکی است. به نظر من اگر این احساس ریشه کن میشد، میزان ظلم و ستم در دنیا به طرز چشمگیری تقلیل مییافت. فرض بر اینکه همه ما گناهکار و مستحق کیفر باشیم، سیستمی که عقوبت و مجازات را فقط برای دیگران و نه خودش روا بدارد بسیار جای نقد دارد.
کالونیستها به لطف بخشش و رحمتی که حقشان نیست به بهشت میروند و با این احساس که گناه کردن مستوجب مجازات است، به نوعی رضایت میرسیدند. کمونیستها نیز دیدگاه مشابهی دارند.
وقتی ما متولد میشویم، خودمان انتخاب نمیکنیم که جزو طبقه سرمایه دار و یا کارگر باشیم، ولی اگردر جرگه دوم قرار بگیریم جزو مقربین هستیم و اگر در طبقه اول باشیم نه.
بدون اینکه حق انتخابی داشته باشیم، به دلیل جبرگرایی اقتصادی محکوم هستیم به اینکه در مسیر درست یا مسیر اشتباه باشیم. پدر مارکس زمانی که مارکس خردسال بود مسیحی شد و بخشی از اصول و تعالیم تعصب آمیزی که او بعدها پذیرفت، ظاهرا در طرز فکر پسرش به بار نشسته است.
ما بیشتر در مورد این کتاب مطلبی را نیز به این آدرس منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب در ستایش شکاکیت
نوشتهی برتراند راسل / ترجمهی پریسا کلانتری