هیتلر در نظام فکری خود بسیار سازشناپذیر و مصمم بود، وی یهودیان را دشمن شیطانی بشریت میدانست و از نظر وی «راهحل نهایی» نمیتوانست عبارت از اجازۀ زندگی به «بانیِ واقعی همۀ رنجها و خطری برای همۀ جهان» در ماداگاسکار یا سیبری باشد.
یهودیان
هیتلر همچنین موضوع «راهحل نهایی» را یک «مأموریت نجاتبخش» میدانست. وی در یک محفل خصوصی توضیح داده است: «اگر ما این بلشویسم یهودی، این طاعون را ریشهکن کنیم، کاری برای بشریت انجام خواهیم داد که مردم هنوز تصوری از اهمیت آن ندارند».
اینکه «جنگ نژادی و جنگ بر سر فضای حیاتی» به چه میزان نمایانگر اهداف قدیمی و جهانبینی هیتلر بودند، از اولویت داشتن ایدئولوژی وی بر هرگونه عقلانیتِ هدفمند آشکار میگردد.
- برای نمونه تصمیم هیتلر مبنی بر نابودی یهودیان به طور دقیق در شرایطی اتخاذ شد که کمبود نیروی کار در اقتصادِ دوران جنگ به اوج خود رسیده بود، در واقع اقتصاد آلمان در آن شرایط حساس نیاز به یکونیم میلیون نفر نیروی کار داشت.
به جای لحاظ کردن این موضوع که یهودیان آلمانی نیروی کار قابل توجهی را تشکیل میدهند، به خدمت گرفتن تعداد زیادی از اسیران جنگی روس برای جبران کمبود نیروی کار در دستور کار قرار گرفت، و فرمان هیتلر در این زمینه در تاریخ سیویک اکتبر سال 1941 صادر شد.
اما نه تنها جزماندیشی نژادی جایگزین ملاحظات جنگی و مصالح اقتصادی جنگی شد، بلکه تلاشها برای مخفی نگهاشتنِ (جنایات) نیز کاهش یافت و حتی اهمیت خود را نیز از دست داد، به طوری که رژیم نازی تغییر دراماتیک رفتار خود در برخورد با یهودیان را علنی کرد.
در این راستا یوزف گوبلز در اواسط ماه نوامبر سال 1941 در سرمقالهای به صورت آشکار، خبر از نابودی یهودیان داد:
- «یهودیان جهان اکنون دچار فرآیند تدریجی نابودی هستند، فرآیندی که ما آن را در نظر داشتیم و هنگامی که قدرت لازم برای این کار را به دست آوریم، بیدرنگ آن را انجام خواهیم داد».
از این منظر نیز رادیکالشِ «جنگ نژادی و جنگ بر سر فضای حیاتی» با رادیکالش در سطوح دیگر مرتبط بود. رژیم نازی از ابتدای تابستان سال 1941، تلاشهای تبلیغاتی فراوانی را جهت تبدیل جنگ به یک «جنگ علیه یهودیان» انجام داده بود، و در پایان ماه اکتبر همان سال به تدریج به صورت علنی شروع به صحبت در مورد نابودی یهودیان نمود.
در این زمینه: لارس لودیکه
برگرفته از کتاب: جهان بینی آدولف هیتلر