مارکوزه یکی از منتقدان سرسخت نظام سرمایه‌داری هربرت مارکوزه - نشر پیله

هربرت مارکوزه

کتاب زمینه هنر شناسی
Rate this post

«هربرت مارکوزه» (1979-1898) فیلسوف و جامعه‌شناس آلمانی- آمریکایی، در کنار هورکهایمر و آدورنو، یکی از چهره‌های اصلی مکتب انتقادی به شمار می‌رود.

او که از شاگردان هایدگر بود با گسترش نظرات مکتب انتقادی در دانشگاه‌های اروپا و آمریکا و همراهی با جنبش‌های جدید دانشجویی، زنان، سیاهان و ضد جنگ شهرتی جهانی پیدا کرد، و گاه از او به عنوان «پدر چپ نو» نام برده می‌شود.

هنر علیه جامعه تک ساحتی

مارکوزه یکی از منتقدان سرسخت نظام سرمایه‌داری و فرهنگ آمریکایی است. او در تکمیل نظرات بنیامین و آدورنو می‌گوید که جامعه مدرن سرمایه‌‌داری با دامن زدن به غرایز منفی و استفاده ابزاری از جنسیت زنان، هنر، سرگرمی و غیره از تکامل و آزادی طبیعی افراد انسانی جلوگیری می‌کند.

  • حاصل این فرایند تبدیل افراد به «انسان تک‌ساحتی» و «جامعه تک‌ساحتی» است. هنر و فرهنگ در چنین جامعه‌ای به ابزار سرکوب و فریب تبدیل می‌شود، اما برای رهایی از این سرکوب و دگردیسی راهی جز توسل به فرهنگ و هنر انتقادی وجود ندارد.

درونمایه اصلی نظرات مارکوزه درباره زیبایی‌شناسی و هنر در این گفته مشهور او خلاصه شده است: هنر نمی‌تواند جهان را تغییر دهد، ولی می‌تواند در تغییر دادن آگاهی و انگیزه مردان و زنانی که قادرند جهان را تغییر دهند سهمی داشته باشد.

از مهم‌ترین آثار پر شمار مارکوزه باید از «خرد و انقلاب» (1941)، «اروس و تمدن» (1955)، «انسان تک‌ساحتی» (1964) و «بعد زیبایی‌شناختی» (1978) نام برد که همه آن‌ها به فارسی ترجمه شده است.

برخی از پژوهشگران زیبایی‌شناسی معاصر کتاب «اروس و تمدن» (1955) را مهم‌ترین اثر هربرت مارکوزه می‌دانند. او در این کتاب کوشیده است که نظرات مارکس و نظرات فروید را درباره تمدن‌ معاصر و چالش‌های آن به هم نزدیک کند.

بخشی از این کتاب به نقش زیبایی‌شناسی و هنر در دوران مدرن مربوط می‌شود. مارکوزه از نظرات انتقادی مارکسیسم و فرویدیسم به این نتیجه رسید که افراد انسانی قربانی قید و بندهایی هستند که خودشان هیچ نظارتی بر آن ندارند.

بنابراین او کوشید فرهنگی را طرح کند که سرکوبگر نباشد و به انسان‌ها فرصت دهد سعادت را دوباره در آغوش گیرند. مارکوزه با تفسیر تازه‌ای از اندیشه‌های مارکس، فروید و دیگران نشان داد که شیوه‌های سرکوب در دوران مدرن بسیار ظریف‌تر و پوشیده‌تر است.

به نظر او آثار هنری و آفرینش هنری نیرویی است که دورنمایی از یک تمدن غیر سرکوبگر را به ما نشان می‌دهد.

بی‌تردید این فرضیه مارکوزه یک آرمانشهر بیش نیست، اما او می‌پرسد آیا این آرمانشهر از عقلانیت کم و بیش نامعقول و یا غیر قابل قبول جوامع مدرن واهی‌تر است؟

آیا این آرمانشهر واهی‌تر از سیاست بازی‌های حکمرانانی است که مدعی‌اند به یاری وحشت آفرینی با بمب‌های اتمی سعادت بشر را تضمین خواهند کرد؟

در این زمینه: تکامل هنرشناسی

برگرفته از کتاب: زمینه هنر شناسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *