یکی از پیامدهای جانبی گسترش و موفقیت نسبی نقد وانوسازانه (نه تنها بلکه بهطور اخص در داخل ایالات متحده) رسیدن به این نتیجهگیری است که وانوسازی یک چیز دانشگاهی نخبگانه و هیجانانگیز محدود به روشنفکران برجعاج نشین است.
تحلیل گفتمان
این نتیجهگیری، از یک طرف، لزوماً نادرست یا بیاهمیت نیست. همانطور که سایمون کریچلی توضیح میدهد، «اولین نکته ضروری، هرچند که پیش پا افتاده بهنظر میرسد، این است که وانوسازی همیشه وانوسازی یک متن است.
اندیشه دریدا همیشه درباره یک متن میاندیشد که نتیجه فرعی آشکارش این است که وانوسازی همواره درگیر خوانش یک متن است». از طرف دیگر، و در عین حال، دریدا هم بر ضرورت گسترش وانوسازی ورای حدود تحلیل گفتمان واقف بود و صحه گذاشت:
«وانوسازی تنها تحلیل گفتمان، تحلیل گزارهها یا مفاهیم فلسفی، تحلیل نشانهشناختی نیست و نباید باشد؛ وانوسازی باید نهادها، ساختارهای اجتماعی و سیاسی، و سختترین سنتها را بهچالش بکشد». این تمایل به گشودن دریچه وانوسازی بهروی چالش گستردهتر «سختترین سنتها» شاید با نحوه تعامل وانوسازی با سنتهای سخت، مصالح بتنی، و موضوع معماری بهتر توضیح داده و مثال زده شود.
در اواسط دهه 1980، وانوسازی بهشکل فزایندهای با موضوع و مصالح معماری در هم آمیخته شد. معمار آمریکایی پیتر آیزنمن شروع به استفاده از کلمه «وانوسازی» برای توصیف و ترویج کار طراحی خود کرد. و خود دریدا از طریق تعاملات شخصی و حرفهای با آیزنمن، برنارد چومی و دنیل لیبسکیند مستقیماً درگیر معماری شد. این استفاده، حداقل آنگونه که دریدا فهمید و توضیح داد، تصاحب یا اهلیسازی ساده وانوسازی نبود.
- «وقتی متون خاص نوشته شده توسط افراد مشغول در فضای فکری چومی و آیزنمن را درباره معماری و پروژههایشان خواندم… در ابتدا سادهلوحانه فکر میکردم نوعی انتقال اندیشه یا کاربست قیاسی است. و بعد متوجه شدم… که این اصلاً آن چیزی نبود که در جریان بود، و در واقع کاری که آنها تحت عنوان معماری وانوسازانه انجام میدهند، واقعیترین و پرشورترین تأییدیه وانوسازی بود».
در این زمینه: اصطلاح سوم دیالکتیکی
برگرفته از کتاب: وانوسازی