وضعیت اسف بار فرد در جامعه کنونی مروری بر کتاب خود کشف نشده اثری از یونگ - نشر پیله

وضعیت اسف بار فرد در جامعه کنونی

کتاب خود کشف نشده
Rate this post

آینده با خود چه به ارمغان خواهد آورد؟

از زمان های خیلی دور که کسی خاطرش نیست این سوال نه همیشه به یک اندازه، اذهان انسان ها رو به خود مشغول کرده است.

از نظر تاریخی، تنها در زمان بحران های زیست محیطی، سیاسی، اقتصادی و روحی است که دیدگان بشر با امیدی توام با نگرانی متوجه آینده می شود. پیش بینی ها، آرزوهای آرمان گرایانه و دیدگاه های مبتنی بر نابودی کامل جهان نیز به آن اضافه می گردند.

به عنوان مثال، ذهن او متوجه توقعات عصر امپراطوری سزار آگاستوس مبنی به ظهور مجدد هزار ساله مسیح در اوایل دوره مسیحیت می گردد یا تغییرات در حال و هوای جهان غرب که با پایان هزاره اول همزمان بود.

امروز که به پایان هزاره دوم نزدیک تر می شویم مجددا در عصری زندگی می کنیم که مملو از عقاید مبتنی بر ویرانی کامل جهان است. اهمیت آن شکاف که با نماد “پرده آهنین” شناخته می شود و انسانیت را به دو نیمه تقسیم کرده است، چیست؟ چه اتفاقی بر سر تمدن ما و به سر خود انسان خواهد افتاد اگر بمب های هیدروژنی شروع به انفجار کنند و یا اینکه تاریکی اخلاقی و  روحی حاصل از استبداد دولت ها بر همه جای اروپا سایه افکند؟

دلیلی بر سبک شمردن این تهدید نداریم. در همه جای غرب اقلیت های شورشی وجود دارند، که در پناه انسان دوستی و حس عدالت خواهی ما، مشعل های آتش افروز خود را در دست گرفته اند و هیچ چیزی مانع گسترش عقاید آنها نیست مگر تعقل انقاد گرایانه، که تنها یک قشر نسبتا باهوش و از نظر روانی در این مورد پایدار است.

با این حال نباید در مورد قدرت این قشر اغراق کرد چرا که از کشوری به کشور دیگر و با توجه به خلق و خو و مزاج ملی آن کشور فرق می کند.

کتاب خود کشف نشده

همه پرسی

این قدرت درسطح منطقه به آموزش همگانی بستگی داشته و تحت تاثیر توزیع شدید عواملی که ماهیت سیاسی و اقتصادی دارند می باشد. اگر معیار ما همه پرسی باشد در یک تخمین خوشبینانه می توان حد بالای این قشر را حدود 40 درصد از رای دهندگان در نظر گرفت.

اگر نظر بدبینانه تری هم  نسبت به این موضوع داشته باشیم، غیر قابل توجیح نخواهد بود زیرا موهبت تعقل و تفکر انتقادگرایانه از ویژگی های بارز بشر نیست و حتی زمانی هم که هست ثابت کرده متزلزل و ناپایدار می باشد.

در نتیجه هرچه بیشتر اینگونه باشد گروه های سیاسی بزرگ تر خواهند بود. جمع باعث می شود بینش و تفکری که هنوز در فرد امکان دارد له شود، آن دولت تسلیم ضعف زود گذرای خود شود.

این لزوماً منتهی به ظلم در عقاید اصولی و فرمانبرداری افراد خواهد شد. گفتکوی منطقی، با احتمال کمی موفقیت را تا زمانی می توان ادامه داد که میزان احساسات حاکم بر آن وضعیت خاص، از یک درجه حساس  خاصی تجاوز نکند.

اگر درجه احساسات از این سطح بالاتر رفت احتمال اینکه تعقل بتواند هیچگونه تاثیرگذاری داشته باشد از بین می رود و جای خود را به شعارها و رویاهای واهی خیال پردازانه می دهد. به عبارتی دیگر می توان گفت یک نوع حالت تسخیر جمعی حاصل می گردد که به سرعت به اپیدمی روانی منجر می شود.

در این حالت تمامی آن عواملی که وجود آنها فقط بخاطر ضد اجتماع بودنشان توجیح پذیر است تحت قانون تعقل به سطح می آیند. چنین افرادی به هیچ وجه جزء افراد خاص کمیاب محسوب نمی شوند که فقط آنها را می توان در زندان ها یا دیوانه خانه ها پیدا کرد.

کتاب خود کشف نشده

وضعیت روحی بشر

در ازای هر مورد آشکار دیوانگی، طبق برآورد من حداقل 10 مورد نهفته وجود دارد که به ندرت به نقطه ظهور آشکار می رسند اما دیدگاه ها و رفتارهایشان، علیرغم ظاهر نرمال و طبیعی شان، تحت تاثیر محرک های ناآگاهانه آزار رسانی و انجام عکس آنچه که گفته می شود می باشد.

البته، بنا به دلایل قابل فهم، هیچ گونه آمار پزشکی در مورد تعداد تکرار روان پریشی نهفته وجود ندارد. اما حتی اگر تعداد آنها 10 برابر هم کمتر از افراد روان پریش آشکار و مجرمین شناخته شده باشد، درصد نسبتا پایینی از جمعیتی که آنها به خود اختصاص می دهند به‌خاطر خطر عجیبی که اینگونه افراد دارند غیر قابل جبران است.

وضعیت روحی آنها شبیه به وضعیت یک گروه تماما هیجان زده است که تحت اداره قضاوت های احساسی و توهمات واهی است. این افراد چون درحالت تسخیر جمعی قرار دارند به این حالت سازش پیدا کرده اند و در نتیجه در آن همانند خانه احساس راحتی می کنند.

آنها از روی تجربیات شخصی خود زبان این حالات را می دانند و نحوه کنترل آن را بلد هستند. عقاید واهی آنها که زائیدهء نفرت تعصب‌گرایانه آنها است به ذائقه ی غیر عقلانی جمع خوش می آید و بستر مناسبی برای رشد پیدا می کند زیرا آنها می توانند تمام آن انگیزه ها و نفرت های خود را که در افراد نرمال تحت پوشش تعقل و بینش نهفته است را آشکارا بیان کنند.

بنابراین این افراد علیرغم تعداد اندکشان در مقایسه با کل جمعیت، خطرناک محسوب می شوند چرا که به راحتی می توانند انسان به ظاهر نرمال را که تنها به درجه اندکی از خویشتن شناسی دست یافته است مبتلا سازند.

کتاب خود کشف نشده

اگو

بیشتر افراد خویشتن شناسی را با دانشی که آنها از ویژگی های خود̗ آگاه* *(conscious ego)خود دارند اشتباه می گیرند. هر کسی که نوعی خودآگاهی از خود دارد اینگونه تصور می کند که خود را می شناسد اما خود، (ego) تنها محتویات خود را می شناسد نه ناخودآگاه و محتویات آن را.

افراد میزان خویشتن شناسی را با آنچه که یک فرد معمولی در محیط اجتماعی خود از خود می داند می سنجند نه با حقایق روانی واقعی که، قسمت اعظم آنها برای آنها پنهان است.

در این خصوص روان همانند بدن و ساختار فیزیولوژیکی و آناتومی آن رفتار می کند که فرد معمولی درباره آن نیز چیز  زیادی نمی داند. اگرچه او در آن و با آن زندگی می کند قسمت اعظم آن برای یک فرد عادی ناشناس است و دانش علمی ویژه ای نیاز است تا خودآگاه را با آنچه که در مورد بدن شناخته است آشنا سازد چه برسد با تمام آنچه که ناشناخته است، ولی وجود دارد.

بنابراین آنچه که معمولا خویشتن شناسی نامیده می شود تنها دانش محدودی است که قسمت اعظم آن به شرایط اجتماعی و آنچه که در روان انسان می گذرد بستگی دارد.

از این رو شخص همیشه با این باور غلط روبرو است که چنین چیزی درمورد ما یا خانواده ما و یا در بین دوستان و آشنایان ما اتفاق نمی افتد و از طرف دیگر شخص به همان اندازه با فرضیه های گمراه کننده‌ای در خصوص حضور اثبات نشده ویژگی هایی روبرو می شود که کاربرد آنها تنها در پوشاندن حقایق واقعی قضیه است.

در این پهنه عریض ناآگاهی که از کنترل و انتقاد آگاهانه مصون است ما کاملا بی دفاع بوده و در معرض تمامی انواع تاثیرات و ابتلائات روانی هستیم. درست مانند سایر خطرها هنگامی می توانیم در برابر خطر ابتلاء روانی حالت دفاعی به خود بگیریم که بدانیم چه چیزی در حال حمله به ما است و این حمله چگونه، کجا و چه زمانی انجام خواهد شد. از آنجایی که خویشتن شناسی موضوع شناسایی حقایق شخصی می باشد بنابراین تئوری ها در این زمینه کمک چندانی نمی کنند.

کتاب خود کشف نشده

تئوری

چرا که هر چه یک تئوری اعتبار جهانی بیشتری داشته باشد به همان اندازه کمتر قادر خواهد بود تا در مورد حقایق شخصی عدالت را رعایت کرده باشد.

هر تئوری که براساس تجربه باشد لزوماً یک تئوری آماری است به عبارتی دیگر آن تئوری میانگین ایده آلی را در نظر می گیرد که تمامی استثناها  را در هر دو طرف قضیه نادیده گرفته و یک میانگین انتزاعی را جایگزین آنها می سازد.

این میانگین کاملا معتبر است اگرچه نیازی ندارد که در واقعیت اتفاق بیفتد. علیرغم این، آن میانگین درخود تئوری به عنوان یک حقیقت اساسی غیرقابل انکار به‌شمار می رود. استثنائات در انتهای دو طرف، اگرچه به یک اندازه حقیقی هستند، به هیچ وجه در نتیجه نهایی ظاهر نمی گردند چرا که همدیگر را کنسل می کنند.

اگر به عنوان مثال، من وزن هرشن را در یک تشک شنی مشخص کنم و به یک وزن میانگین 145 گرم برسم این دانش اطلاعات کمی در مورد ماهیت حقیقی شن ها در اختیار من می گذارد.

هر کسی که فکر کند، براساس این یافته ها، می تواند در اولین بار دانه شنی را جدا کند که 145 گرم وزن داشته باشد با ناامیدی فراوانی روبرو خواهد شد. در حقیقت ممکن است هر چه قدر هم  او تلاش کند تا دانه شنی که دقیقا 145 گرم وزن دارد را پیدا کند موفق به اینکار نخواهد شد.

کتاب خود کشف نشده

شیوه آماری

شیوه آماری، حقایق را به‌صورت میانگین ایده آل نشان می دهد اما تصویری از حقیقت تجربی آنها در اختیار ما نمی گذارد. اندیشیدن در مورد یک جنبه غیرقابل بحث حقیقت، ممکن است خود حقیقت را به شکل گمراه کننده ای تحریف کند.

این مسئله به‌ویژه در مورد تئوری هایی که بر پایه آمار شکل گرفته اند بیشتر صدق می کند. با این حال، جنبه بارز حقایق واقعی فردی بودن آنهاست. اگر بخواهیم صادقانه صحبت کنیم می توان گفت: که تصویر حقیقی چیزی غیر از استثنائات آن قانون نیست و اینکه در نتیجه، ویژگی غالب حقیقت مطلق بی قاعدگی آن است.

هر وقت، از نظریه ای صحبت می شود که به عنوان یک راهنما برای خویشتن شناسی عمل می کند می بایست این ملاحضات را بخاطر سپرد. هیچ خویشتن شناسیی براساس فرضیه های نظری وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد چرا که مفعول خویشتن شناسی، فرد است که خود یک استثنای نسبی و یک پدیده بی قاعده است.

بنابراین این ویژگی های جهانی و باقاعده نیستند که ویژگی او را تشکیل می دهند بلکه ویژگی های منحصر به فرد هستند. او را نباید به عنوان یک واحد تکرار شدنی تصور کرد بلکه باید او را به‌صورت یک واحد منحصر به فرد و خاص تلقی نمود که نهایتا  نه می توان او را شناخت و نه می توان آن را با چیز دیگری مقایسه کرد.

در عین حال، بشر را به عنوان عضوی از گونه خود، می توان و باید به‌صورت یک واحد آماری توصیف نمود، درغیراین صورت هیچ چیز کلی در مورد او نمی توان گفت. برای این منظور او را باید به عنوان یک واحد قیاسی در نظر گرفت.

این نگرش منجر می شود به یک انسان شناسی یا روان شناسی جهانی معتبر، همان طور که می توان این کار را درمورد یک تصویر انتزاعی از انسان به عنوان یک واحد متوسط که تمامی ویژگی های فردی از آن گرفته شده را انجام داد. اما دقیقا این ویژگی ها هستند که برای فهمیدن انسان از اهمیت بالایی برخوردار هستند.

اگر من می خواهم یک انسان خاص را بشناسم باید تمامی دانسته های علمی در مورد انسان متوسط را کنار بگذارم وتمامی نظریه ها را دور بیاندازم تا بتوانم به یک طرز فکر کاملا جدید و ناسوگرایانه دست یابم.

من با توکل به یک ذهن باز و آزاد فقط می توانم  به شناخت او نزدیک شوم چرا که دانش ما از انسان یا آگاهی ما از خصوصیات اخلاقی او، همانند تمامی دانش های مربوط به بشر یک دانش کلی است.

حال، چه مسئله شناخت یک همنوع باشد چه خویشتن شناسی، من باید در هر دو مورد تمامی فرضیه های نظری را کناربگذارم. از آنجایی که دانش علمی نه تنها از اعتبار جهانی بهره می برد بلکه در دیدگان انسان مدرن تنها مرجع روحی و عقلانی بشمار می رود، فهم و شناخت فرد مرا موضف می سازد که مرتکب نوعی “خیانت علمی”*(lèse majestè) شوم یا به عبارتی چشم خود را به یافته های علمی ببندم.

کتاب خود کشف نشده

باورها

این قربانی کردن باور به آسانی انجام نمی گیرد چرا که طرز تفکر علمی نمی تواند به آسانی خود را از حس مسئولیت پذیری خویش فارغ سازد. و اگر یک روانشناس همزمان پزشک هم باشد و بخواهد بیمارش را نه تنها از نظرعلمی طبقه بندی کند بلکه او را به عنوان یک انسان نیز درک نماید.

از طرفی با تناقض وظایف بین دو طرز فکر علمی کاملا مخالف و کاملا منحصر تهدید خواهد شد و از طرفی دیگر در فهم و درک او مشکل خواهد داشت. این تناقض با انتخاب ناگزیر یک طرف حل نمی شود بلکه به نوعی تفکر دو طرفه نیاز دارد: یعنی انجام یکی و نادیده نگرفتن دیگری .

 با توجه به این حقیقت که در اصل مزایای مثبت دانش نسبت به نقیصه درک انسان بسیار زیاد هستند، قضاوت حاصل از آنها ممکن است به نوعی تضاد منجر شود. از نظر علمی، فرد چیزی نیست مگر یک واحد که خود را تا ابد تکرار می سازد طوری که می توان او را به صورت یکی از حروف الفبا مشخص نمود.

اما از طرف دیگر برای درک او، این فقط شخص منحصر به فرد است که در صورت عریان کردن او از ویژگی های سازش پذیری و تابع قواعد بودن که در قلب یک دانشمند بسیار عزیز هستند، عالی ترین و  تنها شیء واقعی قابل  تحقیق است. با همه این حرف ها، پزشک باید با این تناقض آشنا باشد.

از طرفی او مجهز به حقایق آماری مربوط به آموزش علمی خود می باشد و از طرف دیگر، او با مسئولیت درمان یک شخص مریض روبرو است که به ویژه در مورد ناراحتی های روانی، نیازمند درک فردی است. هرچه درمان با برنامه تر باشد، به درستی، مقاومت های بیشتری در بیمار ایجاد می کند و درمان بیشتر به خطر می افتد.

روان درمانگر خواسته یا ناخواسته خود را مجبور می بیند که فردیت بیمار را به عنوان یک حقیقت لاینفک قضیه ببیند و شیوه های درمان خود را با توجه به آن مرتب نماید. امروزه  در تمامی شاخه های پزشکی، این مسئله به رسمیت شناخته است که مسئولیت پزشک درمان شخص بیمار است نه درمان یک بیماری انتزاعی.

این وضعیت که در مورد پزشکی دیده می شود تنها نمونه بارز مشکل آموزش و تربیت در حالت کلی است. آموزش علمی اصولا بر اساس حقایق آماری و دانش انتزاعی بنا شده و بنابراین یک تصویر غیرحقیقی و منطقی از جهان را ترسیم می کند که در آن فرد، تنها به عنوان یک پدیده حاشیه ای هیچ نقشی برای ایفا ندارد.

با این وجود، فرد به عنوان یک داده غیرمنطقی، تنها حامل واقعی و موثق حقیقت است، منظور انسان قابل لمس است و نه انسان ایده آل غیر واقعی و نه انسان نرمالی که مرجع یافته های علمی است.

علاوه بر این بیشتر علم های طبیعی سعی دارند نتایج تحقیقات خود را طوری نشان دهند که گویی آن نتایج بدون دخالت بشر به وجود آمده اند طوری که نقش روان به عنوان یک عامل لاینفک در آن نامشهود باقی می ماند.* ( یک استثنا در این خصوص فیزیک مدرن است که اعتقاد دارد مشهود از شاهد جدا نیست).

بنابراین در این خصوص نیز، علم تصویری از جهان را انتقال می دهد که به نظر می رسد روان حقیقی انسان از آن گرفته شده است که کاملا برخلاف بشریت است.

 تحت تاثیر فرضیه های علمی، نه تنها روان بلکه هر فرد به خصوص و در حقیقت تمامی رویدادهای خاص، هرآنچه که باشند از یک پسرفت و فرایند مبهم سازی رنج می برند که تصویر حقیقت را برهم زده به یک میانگین مفهومی تبدیل می کند.

ما نباید تاثیر روانشناختی تصویر جهان آماری را دست کم بگیریم چرا که فرد را رانده و آن را همانند واحدهای ناشناسی در نظر می گیرد که جمع می گردند تا تشکیلات بزرگ تری را به وجود آورند. علم به جای فرد قابل لمس، نام سازمان ها و در بالاترین درجه، ایده انتزاعی دولت را به عنوان اصل حقیقت سیاسی در اختیار ما قرار می دهد.

بنابرین در این صورت مسئولیت اخلاقی فرد به ناچار جای خود را به  سیاست دولت می دهد یعنی “منافع ملی”*(raison d᾿état) . به‌جای در نظر گرفتن  تفاوت های اخلاقی و روحی افراد، رفاه عمومی و بالا رفتن استانداردهای زندگی مد نظر واقع می شود.

کتاب خود کشف نشده

هدف و معنای زندگی

هدف و معنای زندگی فرد (که تنها زندگی حقیقی است) دیگر تکامل فرد نیست بلکه سیاست آن دولت است که ازبیرون به فرد تحمیل شده و بر پایه اجرای یک ایده نظری قرار گرفته که نهایتا هدف آن جذب تمامی زندگی به خود است.

فرد به شدت از گرفتن تصمیم اخلاقی که چگونه زندگی خود را زندگی نماید محروم می شود و به‌جای آن به عنوان یک واحد اجتماعی اداره گردیده، تغذیه شده، لباس پوشانده شده و آموزش داده می شود و در واحدهای ساختمانی مناسب اسکان داده می شود و با توجه با استانداردهایی سرگرم می شود که هدف آنها جلب رضایت و سرگرمی جمع است.

رهبرها نیز به نوبه خود به همان اندازه افراد اداره شده عناصر اجتماعی هستند و تنها این حقیقت آنها را از دیگران متمایز می سازد که آنها زبان ناطق سیاست های دولت هستند.

نیازی نیست که آنها شخصیت هایی باشند که قادر به قضاوت هستند بلکه، متخصصین تمام عیاری هستند که خارج از خط وظیفه خود قابل استفاده نمی باشند. این سیاست دولت است که مشخص می کند چه چیزی باید تدریس شود و چه چیزی باید مورد مطالعه قرارگیرد.

سیاست به ظاهر تمام وکمال دولت به سهم خود تحت عنوان سیاست دولت توسط افرادی که بالاترین مناصب را در دولت در دست دارند یعنی جایی که تمامی قدرت متمرکز شده اداره می گردد.

هرکس که از طریق انتخابات یا از روی طمع قدرت به یکی از این جایگاه ها می رسد دیگر تابع حکومت نیست چرا که او خود سیاست دولت است و در محدوده موقعیت خود می تواند براساس تصمیم خود پیش برود.

همانند لویی چهاردهم (پادشاه افسانه ای فرانسه) می تواند بگوید که “من خود دولت هستم”(l᾿état c᾿est moi). بنابراین او تنها فرد یا حداقل یکی از آن افراد انگشت شماراست که می توانند از امتیاز فردیت خود استفاده کنند به شرط آنکه بدانند چگونه خود را از برنامه های سیاسی دولت جدا سازند.

با این حال احتمال فراوان وجود دارد که آنها برده خیال پردازی های خود شوند. چنین تک-سویی همیشه از نظر روانشناسی منجر به پیدایش تمایلات خرابکارانه ناآگاهانه می شود به همین خاطر برده داری و شورش دو مقوله جدا نشدنی هستند.

از این رو رقابت برای قدرت و بی اعتمادی محض تمام سازمان را از بالا به پایین در بر می گیرد. علاوه بر این، جمع برای اینکه به بی شکلی آشفته خود سر وسامان دهد دست به انتخاب رهبر می زند که او هم معمولا بدون استثنا قربانی حس آگاهانه خود بادشده خود می شود که در  تاریخ مثال های بیشماری برای این مورد هست.

این حالت از نظر منطقی از لحظه ای اجتناب ناپذیر است که فرد با دیگران جمع گشته و از رده خارج می گردد. جدا از بهم پیوستن توده های عظیم مردم، که در آن فرد به شکلی ناپدید می گردد، یکی دیگر از عوامل اصلی که از نظر روانشناختی منجر به گرایش فرد به سمت ذهنیت جمعی می گردد منطق گرایی علمی است که بنیان و کرامت فرد را از وی می دزدد.

در این هنگام او به عنوان یک عنصر اجتماعی فردیت خود را از دست داده و تبدیل به یک عدد انتزاعی محض در ارقام آماری اداری می گردد.

او فقط می تواند نقش یک عنصر قابل تعویض بی نهایت کم ارزش را بازی کند. اگر از بیرون و از روی عقلانیت بنگریم، او دقیقا همان چیزی هست که دیده می شود و از این زاویه دید کاملا احمقانه به نظر می رسد که او بخواهد به صحبت های خود در مورد ارزش یا معنای فردیت ادامه دهد.

در حقیقت به سختی می شود تصور نمود که انسان چگونه به آن مرحله رسید که بتواند زندگی فردی خود را با این همه کرامت فدا نماید در حالی که حقیقت در مورد عکس قضیه همانند صافی کف دست آشکار است.

اگر از این منظر به قضیه نگاه گردد روز به روز از اهمیت فرد کاسته می شود و هرکه بخواهد در این باره مجادله نماید خیلی زود خود را بازنده خواهد دید. این حقیقت که فرد احساس می کند او یا اعضای خانواده اش یا دوستان ارجمند پیرامونش مهم هستند فقط تاکید بر سوگرایی کمی خنده دار احساس وی دارد.

چرا که تعداد انگشت شمار در مقایسه با ده هزار یا صدهزار چیزی محسوب نمی شود چه برسد به یک میلیون؟ این مسئله مرا به یاد گفته یک دوست اندیشمند می اندازد که با هم درمیان یک جمعیت عظیم گیر افتادیم، ناگهان او فریاد زد : ” قانع کننده ترین دلیل برای باور نکردن جاودانگی اینجاست چرا که همه این مردم می خواهند جاودانه شوند “هرچه جمعیت بزرگ تر باشد فرد به همان اندازه کم اهمیت تر می شود.

کتاب خود کشف نشده

حس کوچک بینی

اما اگر فرد، که مغلوب حس کوچک بینی یا ناتوانی شده حس کند که زندگی او معنای خود را از دست داده است، که این مسئله هرگز به رفاه اجتماعی یا استانداردهای بالای زندگی بستگی ندارد.

در این حالت او از پیش وارد جاده بردگی دولت گردیده و بدون متوجه شدن یا خواستن آن تبدیل به عضو جدید آن شده است. کسی که فقط چشم به بیرون دارد و جلوی گردان های بزرگ تنش می لرزد هیچ سلاحی برای مبارزه با شواهد ناشی از حواس و تعقل خود ندارد.

این همان چیزی است که امروز اتفاق می افتد: ما همگی مجذوب و مغلوب حقایق آماری و ارقام بزرگ شده ایم و هر روز از پوچی و بی ثمری شخصیت فردی بیشتر خبردار می شویم چرا که هیچ سازمان جمعی آنرا به عرصه ظهور و عمل نمی گذارد.

برعکس آن شخصیت هایی که در صحنه جهانی می خرامند و صدایشان از دور دست ها و از اقصی نقاط شنیده می شود از نظر مردم نامنتقد در امتداد برخی از جنبش های جمعی و یا جزر و مد افکار عمومی به دنیا آمده اند و به همین خاطر یا مورد تشویق و یا مورد نفرت قرار می گیرند.

از آنجایی که پیشنهاد جمع در اینجا نقش غالب را بازی می کند اینکه آیا پیام آنها پیام خودشان است که آنها شخصا مسئول آن می باشند یا اینکه آنها فقط نقش یک بلندگو برای نظر جمع را بازی می کنند جای بحث است.

تحت این شرایط جای شکی نیست که قضاوت فردی به شدت نسبت به خود بی اعتماد شده و مسئولیت تا جایی که ممکن است شکل جمعی پیدا کند یعنی آنکه از گردن فرد ساقط شده و به یک هیات مشارکتی محول  گردد.

به این ترتیب فرد بیشتر و بیشتر به یک عملکرد اجتماعی تبدیل می گردد که به نوبه خود عملکرد حامل واقعی زندگی را غصب می کند.  در حالی که در واقعیت، جامعه به مثال دولت چیزی بیشتر از یک ایده انتزاعی نیست. هر دو آنها ویژگی جسمیت پیدا کرده و به عبارتی مستقل گردیده اند.

به ویژه دولت به یک شخصیت شبه جاندار تبدیل شده که همه چیز از او توقع می رود. در حقیقت، دولت فقط استتاری است برای کسانی که می دانند چگونه آن را اداره نمایند.

بنابراین دولت قانون مدار به آهستگی به سمت وضعیت یک جامعه بدوی به عبارتی اجتماع کمونیست گونه یک قبیله بدوی که در آن هرکس تحت فرمانروایی استبدادی رئیس قبیله یا یک گروه ریاستی است، حرکت می کند.

برگرفته از کتاب خود کشف نشده

نوشته‌ی کارل گوستاو یونگ / ترجمه‌ی رضابابازاده

ناموجود
قیمت اصلی 54200تومان بود.قیمت فعلی 49000تومان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *