کلیسا و سلطه بر اندیشه
از سقوط روم (حدوداً سال 500 پس از میلاد) تا دوران رنسانس (حدود 1500 پس از میلاد) کلیسا بر اندیشه مکاتب حکمرانی میکرد و چنین عقایدی به شدت سرکوب میشدند.
زمانی که محققان میخواستند فراتر از موضوعات خاص الهیات گام بردارند، به آثاری چند از فلاسفهای مانند افلاطون و ارسطو تکیه میکردند که از دوران تاریکی جان سالم به در برده بودند و میتوانستند (حداقل تا حدودی) با الهیات مسیحی سازگار شوند.
شخصیتی که در پایان این دوره با یک دانشمند مدرن قابل مقایسه است، لئوناردو داوینچی است. لئوناردو مهارت هنری را با ذهن شکاک و پرسشگر خود درهم آمیخت تا آناتومی جانورانی از جمله انسانها را با دقت و توجه به جزئیات توصیف کند که برای صدها سال بیرقیب ماند.
مطالعات آناتومی لئوناردو شامل آثاری ظریف و دقیق بود که اندکی به درک مکانیسم و عملکرد بدن نیز اضافه کرده بود. لئوناردو هر چقدر که بزرگ بود، هنوز با دانشمند مدرن فاصله داشت، به این معنا که او هیچ فرضیهای ارائه نمیکرد و آنها را در بوته آزمایش قرار نمیداد.
او یک مهندس چیرهدست و یک مشاهدهگر دقیق بر طبیعت بود. از این منظر، او پیشرو طبیعتگرایان بزرگی بود که در قرن هجدهم و نوزدهم بر علم زیستشناسی تسلط داشتند. حتی در زمان رنسانس که چشماندازهای جدیدی در نجوم، فیزیک، شیمی و فلسفه باز شد، دو مفهوم اساساً اشتباه جلوی پیشرفت زیستشناسی را گرفت.
برگرفته از کتاب تکامل زیست شناسی مولکولی
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم