هنر و تخیل
یک آموزه مهم درباره تخیل هنری و آفرینش هنری این است که اگرچه آثار هنری بر تجربههای فردی هنرمند و تصویرهای جزیی استوار است، ولی به صورتی پیچیدهتر و ظریفتر از قدرت تعمیم و آگاهی کلی برخوردار است.
در دنیای هنر حضور هر شیء، پدیده، شخصیت یا رویداد خاص، در واقع نماد و نشانهای از انبوه اشیاء، پدیدهها، شخصیتها و رویدادهای مشابه دیگر است، که گویی به همه زمانها و مکان مربوط میشود. در واقع قدرتشناختی و جاذبه جادویی هنر در همین تعمیمپذیری تجربه زیباییشناختی نهفته است.
این چنین است که داستان رستم و سهراب، سرگذشت هملت، زن لکاته بوف کور، غزلهای حافظ، دوزخ و بهشت دانته، ماجرای پیرمرد و دریا، و همه آثار هنری برجسته دیگر، به اسنادی ماندگار درباره سرگذشت همه انسانها و روایت رنجها و شادیهای تبار آدمی، در همه زمانها و مکانها، تبدیل میشود.
همگان بر سر ارتباط بین هنر و تخیل توافق دارند، اما سرشت ویژه این رابطه، مانند سرشت خود تخیل، مبهم باقی مانده است. شاید به این دلیل که بین هنرهای مختلف و انواع متفاوت تخیل روابط متعددی وجود دارد. در یک برداشت کلی میتوان تخیل هنری را به دو گونه تقسیم کرد: نوع اول شیوهای از تخیل است که بیشتر به شبیهسازی و بازنمایی واقعیت نظر دارد و میتوان آن را «تخیل بازآفرین» نامید که در بیشتر آثار هنری به کار میرود.
اما نوع دوم از عمق و پیچیدگی بیشتری برخوردار است که همان «تخیل خلاق» نام دارد. اینگونه تخیل اندیشهها و تصویرهای تازه میآفریند و با تغییر در روال عادی و متعارف اندیشهها و هنجارها نوعی دگرگونی عمیق یا «جهش» ایجاد میکند. اگرچه هر دو نوع تخیل نقش مهمی در فعالیتهای هنری دارند ولی سهم تخیل خلاق بسیار بیشتر است که در آثار بزرگ هنری به خوبی دیده میشود (گات، 1393: 183).
در یک جمعبندی کلی تخیل عبارت است از توانایی ایجاد تصاویر ذهنی جدید در آگاهی انسان، براساس تبدیل و ترکیب تجربههای حسی در غیاب آنها. ادراکات حسی و تصاویر ذهنی اگر، به همان صورت تجربه شده اولیه خود، مورد استفاده قرار گیرد همان پدیده سادهای است که به نام «یادآوری» شناخته میشود، ولی تخیل شامل فرایند پیچیدهتری است که با دخالت و دستکاری در تصاویر ذخیرهشده در ذهن همراه است.
قدرت تخیل در جریان تکامل ذهن و اندیشه انسان شکل میگیرد، و از ایننظر پدیدهای روانی، اجتماعی و فرهنگی است که بخش مهمی از فرایند عمومی تفکر را تشکیل میدهد. از نظر روانشناسی میتوان تخیل را به گونههای مختلف تقسیم کرد: از نظر انگیزه (تخیل ارادی و غیرارادی)، از نظر کیفیت (تخیل بازآفرین و خلاق)، از نظر قدرت کاربردی (تخیل علمی، فنی، فکری و هنری). در این میان تخیل خلاق از اعتبار و ارزش بیشتری برخوردار است که سرچشمه علم و هنر و فلسفه را تشکیل میدهد.
هنرمند به کمک تخیل خود به تجرید و تعمیم، تجزیه و ترکیب، و تغییر و تبدیل تصویرهای ذهنی برگرفته از واقعیّت میپردازد و دنیایی تازه میآفریند که آرمانهای انسانی را نشان میدهد. این دنیای آرمانی هنر تصویری از آرزوهای انسانی است، دنیایی که مطلوب انسان است و میتواند و باید جای این دنیای واقعی را بگیرد.
تخیل خلاق، هر چهقدر هم که بغرنج باشد، ریشه در واقعیّت دارد و به انسان یاری میدهد که واقعیّت موجود را ژرفتر بشناسد و آن را تغییر دهد. برعکس تخیل غیرخلاق یا خیالبافی فعالیت ساده و فریبندهای است که حاصل آن چیزی جز تولید آثار شبه هنری همراه با تقلید و تکرار نیست و به سادهاندیشی و بدذوقی دامن میزند.
برگرفته از کتاب زمینه هنر شناسی
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم