آرتور روزنبرگ اولین تاریخ‌نگار جمهوری وایمارتاریخ نگار جمهوری وایمار - نشر پیله

تاریخ نگار جمهوری وایمار

کتاب خیانت به انقلاب
Rate this post

جمهوری وایمار

آرتور روزنبرگ اولین تاریخ‌نگار جمهوری وایمار، انقلاب نوامبر سال 1918 در آلمان را «شگفت‌انگیزترین در میان تمام انقلاب‌ها» نامیده است. «توده‌های حامی اکثریت رایشس‌تاگ، علیه دولت ماکس فون بادن قیام کردند، در واقع علیه خودشان».

تحلیل روزنبرگ در مورد تاریخ و خاستگاه جمهوری وایمار، هنوز هم عمیق‌ترین و تیزبینانه‌ترین تحلیل به شمار می‌رود، با این وجود روزنبرگ دچار یک اشتباه شده است، چون توده‌ها نه علیه حکومت، بلکه به نفع حکومت قیام کردند. واقعیتی که عجیب به نظر می‌رسد.

زمین‌لرزه در دومین هفته از ماه نوامبر با شورش دریانوردان علیه فرماندهی نیروی دریایی شروع شد، اما آنچه باعث این شورش شد، یک شورش دیگر بود؛ شورش فرماندهی نیروی دریایی علیه دولت و سیاست‌های آن.

هنگامی ملوانان و افسران نیروی دریایی قیام کردند، معتقد بودند که به نفع حکومت عمل کرده‌اند. زورآزمایی دراماتیک بین فرماندهی نیروی دریایی و افسران این نیرو که در سی‌ام اکتبر سال 1918 در نزدیکی ویلهمزهافن روی داد و باعث انقلاب شد، در واقع زورآزمایی بین حکومت و انقلاب نبود. شورش افسران نیروی دریایی را می‌توان اولین زورآزمایی بین نیروی مخالف انقلاب با حامیان انقلاب دانست.

پس از توقف جنگ زیردریایی‌ها در بیستم اکتبر که یکی از پیش‌شرط‌های ویلسون رئیس جمهور آمریکا برای پذیرش درخواست آتش‌بس به شمار می‌رفت و دولت ماکس فون بادن هم بر آن اصرار داشت، فرماندهی نیروی دریایی به دنبال جنگی سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده بین ناوگان دریایی آلمان و انگلیس بود.

این تصمیم که از مقامات دولت به شدت مخفی نگه داشته شده بود، در واقع نوعی تمرد از دستورات حکومتی به شمار می‌رفت و هدف آن در حقیقت خنثی کردن سیاست‌های دولت ماکس فون بادن بود. در پس این تصمیم به صورت کاملاً مشخص تمایلی به نادیده گرفتنِ «انقلاب از بالا» نهفته بود، موضوعی که حکومت پارلمانی جدیدِ مستقر در برلین به دنبال آن بود.

بعدها تلاش شد تا تصمیم برای ورود به جنگِ ناوگان دریایی آلمان در روزهای آخر ماه اکتبر، به عنوان یک عملیات امدادی صرف برای کمک به نیروهای ارتش که در جبهه غرب تحت فشار بودند، قلمداد گردد. یک عملیات نظامی معمولی که نیازی به هماهنگی با دولت نداشت.

اینکه چنین مسئله‌ای صرفاً یک تصمیم دفاعی اجتناب‌ناپذیر بوده، اما توجیهی بیش نیست. تأثیر بر روی نبرد زمینی در جبهه غرب که کانون آن از فاصله بسیار زیادی با مرزهای آلمان برخوردار بود، از طریق دریا امکان‌پذیر نبود. چنین اندیشه‌ای تا کنون به ذهن هیچ کس، حتی فرماندهی عالی جنگ نیز خطور نکرده بود.

آنها هرگز از نیروی دریایی برای نیروی زمینی درخواست کمک نکرده بودند، چون چنین تصمیماتی از لحاظ نظامی کاملاً بی‌معنی بودند.

هنگامی که ناوگان دریایی آلمان که در دو سال اخیر عملیات جنگی مهمی انجام نداده بود، ناگهان با قدرت تمام راهی یک عملیات می‌شد، می‌توانست صرفاً یک هدف داشته باشد، نظیر ماه مِی سال 1918 در اسکاگراک (ساحل جنوبی نروژ)، جایی که در آن نیروی دریایی انگلیس توسط آلمانی‌ها به چالش کشیده شد.

یک چنین نبردی در دریا دیگر نمی‌توانست تغییری در سرنوشت جنگ به وجود آورد. حتی در صورت پیروزی نامحتملِ ناوگان دریایی آلمان، در برابر ناوگان دریایی انگلیس نیز تغییری در نتیجه نهایی جنگ قابل تصور نبود، چون حال نیروی دریایی آمریکا که از نیروی دریایی انگلیس حمایت می‌کرد و می‌توانست حلقه محاصره را تنگ‌تر کند.

از این گذشته با توجه به اینکه شرایط جبهه غرب کاملاً مشخص شده بود، محاصره نمی توانست تأثیر خاصی بر روی نتیجه جنگ داشته باشد. اما قربانی‌های فراوان یک نبرد دریایی بزرگ، صرف‌نظر از نتیجه این نبرد، می‌توانست بار دیگر عصبانیت و اراده جنگی قدرت‌های متخاصم را برانگیزاند و همه امیدها برای دستیابی به یک آتش‌بس سریع و سخاوتمندانه که دولت آلمان به دنبال آن بود، را نقش بر آب نماید.

به همین دلیل تصمیم برای انجام این عملیات دریایی، یک تصمیم بسیار سیاسی بود، تصمیمی که صرفاً برای ضربه زدن به سیاست‌های دولت اتخاذ شده بود. این تصمیم در واقع نوعی نافرمانی فرماندهان نیروی دریایی به شمار می‌رفت، تصمیمی که با پاسخ و قیام ملوانان و افسران ساده این نیرو مواجه گردید.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب خیانت به انقلاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *