تحقیقات کلی و جزئی
ماکس وبر قبول داشت که تمام تحقیقات جزئی هستند و «کل» دور از دسترس ماست.
اگر میتوانستم یک اصل جهانشمول در باب امور انسانی بشناسم، چه به شکل قوانین طبیعیِ کلی و همواره یکسان، و چه همچون تمامیّت، یا همچون یک اصل مسلّم و تردیدناپذیرِ تکامل، آنگاه میتوانستم رخدادهای جزئی را همچون پیآمدهای ضروری از آن استخراج کنم.
اما من، در واقع، دانشهایی از قواعد و قوانین در چشماندازهای نسبی کسب میکنم که صرفاً در برخی جنبههای واقعیت به کار میرود و همچنین تنها دانشهایی از کلیتهای نسبی، نه هرگز خود کلیت را، به دست میآورم.
هر واقعیتی متفرد، بیانتها و تمامنشدنی است؛ چنین نیست که ما بتوانیم واقعیت را از قوانین مربوط به آنها استنتاج کنیم.
همچنین ما نمیتوانیم از دولت کلیِ ازلی، اعم از کیهانی یا انسانی، که با پیشامدهای تاریخی آزموده نشده است سخن بگوییم و ادعا کنیم که تفرد تاریخی بهواسطه چنین دولتی شکل گرفته است.
واقعیت در همهٔ زمانها به یک اندازه فردی، تاریخی، و بینهایت متنوع است.
بنابراین هیچ امر کلی یا جهانشمول، چه از حیث مفهومی و چه از حیث زمانی، وجود ندارد؛ هیچ علتالعللی، هیچ جوهری، هیچ وضع انسانیِ آغازینی یا ذات آغازینی و نهایتاً هیچ موجودیتی که بهطور فردی تعین نیافته باشد وجود ندارد که بتوان واقعیت را از آنها استنتاج کرد.
این همان دیدگاه ماکس وبر است هنگامی که میگفت: «زنجیرۀ رخدادهای بیکران بهطرز پایانناپذیری به سوی ابدیت در گردش است.»
بنابراین انسان تنها میتواند واقعیت را بهوسیله علم تجربی درک کند، نه از طریق استنتاج آن و نه از طریق فهم آن همچون یک کل.
نتایج این بینش، از یک طرف، نگرش دقیق به واقعیت تجربی، و از طرف دیگر، انکار همهٔ دخالتهای متافیزیکی در شناخت تجربی است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب ماکس وبر سیاستمدار، دانشمند و فیلسوف