روشنگری تا حدی از اشراف نشأت میگرفت و حتی مورد حمایتشان بود، چنان که اگر روشنگران طبقهی شهری با اشراف همکاری میکردند، حتی به طبقهی اشراف ارتقا مییافتند، و صرفاً در اواخر عصر روشنگری بود که (تا حدی) به صورت صریح به مخالفت علیه طبقهی اشراف پرداختند.
اشراف و روشنگری
بنابراین اگر قرار باشد مبارزه بین دو گروه بزرگ (طبقه) آخرین معیار برای ارزیابی را ارائه دهد، بسیاری از روشنگران، چه از طبقهی شهری و چه از طبقهی اشرافی، در اصل نمیدانستند که چه کاری انجام میدهند، آنها بهجای اینکه بر اساس قانون درونی خود علیه یکدیگر مبارزه کنند، هرکدام خود را نقض میکردند، آنها درواقع بهطور عینی حتی به آرمانهای خود نیز خائن بودند.
- با این حال به نظر میرسد که روشنگری یک نگرش ذهنی نسبتاً مستقل از وضعیت اجتماعی یا به عبارت بهتر مستقل از به اصطلاح مبنای اقتصادی باشد.
روشنگری یک پدیدهی تاریخی است و به هیچ وجه کاملاً سیاسی نیست. با اینکه هدف روشنگری اصلاح جامعه است، اما این هدف بیقیدوشرط نیست و صرفاً بعدها روشنگری از میانبرداریِ طبقهی اشراف را دنبال کرد، روشنگری با شروع از عقل عمومی انسان، به طور طبیعی به قرار دادن همهی اختلافات تاریخی تحت اجبار مشروعیت متمایل بود و این امر بر تمایل روشنگری به یکسانسازی دلالت داشت.
در فرانسه نیز روشنگری، درواقع بعد از میانههای قرن هجدهم، سیاسی شد و در آن زمان نیز روشنگری به طور پراکنده سیاسی، رادیکال، دموکراتیک و انقلابی بود. البته این موارد نیز صحیح هستند که هر جامعهای از گروههای مولد (در حال ارتقا) و گروههای غیرمولد (تثبیتشده) تشکیل شده است، اینکه همواره فشار از پایین بر طبقه حاکم و سلسلهمراتب آن وارد میشود، اینکه این مخالفت در گرایش به نگرشهای ذهنی بیان میشود و اینکه در قرن هجدهم یک توسعهی اجتماعی سریع، یعنی به اصطلاح ظهور طبقهی شهری، وجود داشته است.
تا آنجا که میتوان گفت، طبقهی شهری در اصل از روشنگری حمایت میکرد و به عبارت بهتر «ایدئولوژی» این شهروندان بوده است.
در این زمینه: روشنگری و خرافات
برگرفته از کتاب: امید به عقل