چنان که می‌دانیم زیست جهان فرافکنی و شخصیت بخشی در آفرینش هنری - نشر پیله

فرافکنی و شخصیت بخشی در آفرینش هنری

کتاب زمینه هنر شناسی
Rate this post

شخصیت بخشی هنری

چنان که می‌دانیم زیست جهان انسانی آمیزه‌ای شگفت و درهم تنیده از دو دنیای درونی و بیرونی است که ارتباط دیالکتیکی با هم دارند. ما تجربه‌های دنیای عینی و بیرونی را به حالت‌های درونی تبدیل می‌کنیم و براساس تجربه‌های درونی خود به دنیای بیرون می‌نگریم و آن را تفسیر و ارزیابی می‌کنیم.

به بیان دیگر خویشتن ما در تعامل با واقعیت‌های بیرونی و درونی شکل می‌گیرد و حال و روز ما در نوسان میان این دو دنیا به طور مداوم ساخته می‌شود و تغییر می‌کند. از نظر دانش روان‌شناسی دو فرایند «فرافکنی» و «درون‌فکنی» شرح می‌دهند که چگونه ذهن انسان به دنیای بیرونی و درونی خود سازمان می‌دهد و عواطف گوناگون خود را در جریان فعالیت هنری هدایت می‌کند.

فرافکنی یا برون‌افکنی، در معنای وسیع خود، به فرایندی گفته می‌شود که فرد برخی از افکار، احساسات، انگیزه‌ها و گرایش‌های خود را به اشیاء یا افراد دیگر نسبت می‌دهد. فرافکنی گاه جنبه دفاعی و دور کردن صفات منفی و ناخوشایند را از خود دارد، اما گاهی به منظور ایجاد احساسات مشترک با دنیای پیرامون به کار می‌رود.

به بیان کلی‌تر فرایند فرافکنی نوعی ادراک جهان براساس شخصیت خود است. درون‌افکنی فرایندی برعکس برون‌افکنی است که شباهت زیادی با همانندسازی دارد. از راه درون‌افکنی فرد برخی از صفات و ویژگی‌های مطلوب و پسندیده افراد دیگر، یا عناصر طبیعی و جانوران را به خود نسبت می‌دهد و آن‌ها را درونی می‌کند و به عنوان بخشی از هویت و توانایی‌های خود می‌پندارد.

مانند کسی که خود را به جای قهرمان فیلم یا شخصیت رمان تصور می‌کند و با خیال‌پردازی خود را چون کوه سرسخت و یا شیر دلاور در نظر می‌آورد. در مجموع دو فرایند برون‌افکنی و درون‌افکنی هدف مشترکی دارند و آن ایجاد ارتباط عاطفی و روحی میان انسان و دنیای پیرامون است.

گونه‌ای از فرافکنی به صورت «شخصیت بخشی» عمل می‌کند که نقش بزرگی هم در زندگی روزمره و هم در جریان آفرینش هنری دارد. شخصیت ‌بخشی یعنی نسبت دادن صفات و احساسات انسانی به اشیاء، جانوران و موجودات انتزاعی.

برای مثال در سخن گفتن درباره اشیاء بی‌جان یا جانوران و غیره از واژگانی چون سنگ صبور، کوه مغرور، شیر دلاور، آسمان خسیس، روزگار بی‌رحم، بهار خندان و مانند این‌ها استفاده می‌کنیم. این‌گونه فرافکنی و شخصیت‌بخشی، که در کل نوعی تفکر استعاری است، جایگاه مهمی در هنرآفرینی، به ویژه شعر و ادبیات، دارد.

به همین دلیل در مباحث نقد ادبی و بلاغت، در زبان‌های اروپایی، جایگاه مستقلی به مفهوم شخصیت بخشی اختصاص داده شده است. اما در ادبیات فارسی، با همه غنای آن در خیال آفرینی و تصویرپردازی، عنوان و بحث مستقلی از موضوع شخصیت بخشی در کتاب‌های قدیمی بلاغت وجود ندارد.

این مفهوم به دنبال آشنایی و ترجمه آثار مربوط به ادبیات اروپایی به زبان فارسی راه پیدا کرده و معادل‌هایی چون «تشخیص»، «شخص انگاری»، «چهره بخشی»، «جان بخشی» و «انسان انگاری» در برابر آن به کار رفته است. شفیعی کدکنی از نخستین پژوهشگرانی است که در کتاب «صور خیال در شعر فارسی» درباره این موضوع با عنوان «تشخیص» سخن گفته است.

به نظر وی نسبت دادن حالت‌های انسانی به موجودات بی‌جان یکی از زیباترین گونه‌های صور خیال در شعر است. ذهن شاعر با تصرف در اشیاء و عناصر بی‌جان طبیعت و با نیروی تخیل خود به آن‌ها حرکت و جنبش می‌بخشد. در بررسی کتاب‌های بلاغت و نقد شعر در دوره اسلامی اشاره‌هایی مبهم درباره تشخیص می‌توان پیدا کرد که در ضمن مباحث مربوط به استعاره آمده است.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب زمینه هنرشناسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *