سوسیالیسم آمریکایی
منظورم این نیست که آمریکا سوسیالیست شده است. ما ایالات متحده به سوی سوسیالیسم نیستیم. لااقل تا الآن نیستیم. اما سوسیالیستها اینجا هستند و برنامه کاری آنها بخشی از مباحث ملی است. اگر بدنام کردن سوسیالیسم موضوع جنجالی اواخر قرن بیستم بود، احیاء انتظار سوسیالیسم در ایالات متحده هم در اوایل قرن بیست و یکم مطرح شده است.
تحقیقات نشان میدهد که آمریکاییها سوسیالیسم را بیشتر از قبل جدی گرفتهاند. گالاپ در سال 2019 اعلام کرد 51 درصد بزرگسالان آمریکا گفتند سوسیالیسم چیز بدی است. اما 43 درصد نظر مخالف داشتند. از جنگ جهانی دوم تاکنون تعداد سوسیالیستها اینقدر زیاد نبوده است.
طبق گالاپ، بعد از جنگ دوم جهانی 15 درصد آمریکاییها آرزو دارند کشور را رو به سوی سوسیالیسم ببینند. دو گروه تمایل زیادی دارند. جوانان و دمکراتها. عجیب نیست. شاید جوانان طرحهای سوسیالیستی را بیشتر از بزرگترهای خود قبول دارند. حدود نیم تا دو سوم جوانان به اشکال سوسیالیسم علاقه دارند و از دمکراتها بیشتر الهام میگیرند.
گروه فعال «سوسیال دمکراتها» در آمریکا از حدود هزار نفر به بالای پنجاه هزار نفر رسیدند، که تعدادی از اعضای آن در کنگره ایالات متحده هستند. سوسیالیستها نشریات خودشان را دارند مثل جاکوبین. و کنفرانس ملی خود را برگزار میکنند. جالب است. خیلی از رسانههای ملی موافق آن هستند و بر حزب دمکرات و برنامههای کاری آنها چیره شده است. غلبه سوسیالیسم بر آمریکا ممکن نیست اما نسبت به قبل میل به آن افزایش یافته است.
ناتان رابینسون در مقاله«چرا شما باید یک سوسیالیست باشید» نوشت: «این یک زمان دلگرمکننده است برای سوسیالیست شدن آمریکا» چگونه این اتفاق رخ داد؟ برنی سندرز به عنوان کسی که تلاش زیادی برای پیشرفت برنامه سوسیالیستها در چند سال اخیر انجام داد، در سخنرانی اخیر در دانشگاه جرج واشنگتن پاسخ خود را داد: «معنای سوسیالیسم برای من از سخنان فرانکلین روزولت ناشی میشود، زمانی که برای حقوق اقتصادی تضمینشده برای همه آمریکاییها مبارزه کرد، تقریباً هر چیزی که پیشنهاد کرد، هر برنامه و هر ایدهای، سوسیالیست نامیده شد». سندرز برنامه سوسیالیستی خود را «کار ناتمام نیودیل» عنوان کرد.
در صحنه بالا از «جولیوس سزار» مارک آنتونی یک سؤال معنیدار از مردم روم پرسید. این سؤال یک پاسخ فرضی دارد. «نه»
جمعیت مجبور بودند به جواب نه برسند از یک واقعیت مسلم که سزار سه بار پیشنهاد پادشاه شدن را نپذیرفت. جمعیت لال هستند و چیزی نمیگویند، چون جاهطلبی بخشی از طبیعت انسان و یک ویژگی قابل قبول در رهبران سیاسی و نظامی است. مردم در حیرت ماندهاند. چه کسی قدرت را قبول نمیکند؟ این تقوا و پرهیزکاری است. او یک بشر غیرعادی است.
ولی خود آنتونی و کاسکا که در بین تماشاگران است، میدانند چرا سزار تاج پادشاهی را نپذیرفت. این افراد قبول داشتند که انکار سزار جاهطلبی نیست، بلکه تمرین آن است. این کار سزار شبیه نپذیرفتن رژیم سلطنتی از طرف جرج واشنگتن است. گرچه واشنگتن واقعاً این نوع حکومت را نمیخواست. او میدانست که انقلاب آمریکا فقط عدم پذیرش رژیم سلطنتی بریتانیا نبود، بلکه نپذیرفتن خود حکومت سلطنتی بود. جرج واشنگتن میخواست به عنوان رئیسجمهور خدمت کرده و به زندگی خصوصیاش در ویرجینیا برگردد، همینطور هم شد.
اقدام سزار ظاهراً مثل رفتار واشنگتن ولی انگیزهاش بیشتر ریاکارانه بود. مردم روم از زمانی که پادشاهان «Tarquin» را بیرون کردند، از سلطنت بیزار بودند. مطرح کردن متفاوت این احساس عمومی برای سزار یک ضرورت سیاسی بود. سزار میدانست بهترین راه امپراطور شدن این است که حکومتهای سلطنتی را بدون هیچ عنوانی بهکار برد. خلاصه، سزار بازیگر بسیار خوبی است، آنتونی روابط عمومی بااستعداد و مردم شیفته آنها هستند. جواب صحیح برای آنتونی «بله» است. من این مطلب را به عنوان مقدمه برای موضوع این فصل درنظر گرفتم.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم