انقلاب در دو کشور
در شرف انقلاب آمریکا و فرانسه نظریه قانون طبیعی به نظریه حقوق طبیعی تغییر مسیر داد. انگاره قدیمی که حقوقدانان، فلاسفه و نویسندگان سیاسی در قرون متمادی بهکار برده بودند، با استفاده از کلام پروفسور ویلی، یک اصول رهاسازی، آماده برای انتفاع انسان مدرن در مبارزهاش با نهادهای موجود، شده بود.
حتی آن موقع هم هر دو معنا زنده باقی ماند. آموزه حقوق طبیعی با «قانون بنیادین» که گزینه آمریکایی ایدهقارهای قانون طبیعت بود، بسیار به هم پیوند داشتند. اعلامیه حقوق که منشور ویرجینیا سریال آن را راه انداخت، باور به اینکه یک سند رسمی برای فراهم کردن «زمینه و بنیاد حکومت» ضرورت دارد را بسیار روشن بیان کرده بود.
اما دفاع از حقوق انسان بود که به قانون طبیعی مدرن آن قدرت و انرژی عظیم داد. عقل باوری، فردباوری و رادیکالیسم ترکیب شدند تا به کلمهای کهنه معنایی کاملاً جدید بدهند. انگارهای که برای ساخت نظام جهانی قانون و آمادهسازی شالوده عقلانی اخلاقیات فراخوانده شده بود، یک نظریه حقوق خیرخواه و آرمانگرا که نمیشود به آسانی از قلب انسان غربی جدا کرد، الهام بخشید و صورتبندی کرد.
برای انتخاب عنوان این فصل بین عبارات آغازین اعلامیه استقلال آمریکا و مقدمه اعلامیه حقوق بشر فرانسه بسیار تأمل کردم و در نهایت اعلامیه فرانسوی را برگزیدم. گرچه از درستی اشاره ارنست بارکر آگاهم که «ما هم که در اروپا زندگی میکنیم سال 1789 را سالی میپنداریم که گفته شد: هان، من همه چیز را تازه میکنم». اما نگاه وسیعتر به ما نشان میدهد که آن سال تغییر سال 1776 بود …
مناقشه ارتباط دو اعلامیه، یا آنطور که امروز میگویند دو ایدئولوژی آمریکایی و فرانسوی هنوز هم نُقل مجالس است و ادبیات زیادی، نه فقط به انگلیسی، تولید کرده است که جای بحث آن اینجا نیست. شاید بهترین نشانی این ارتبط را دو سند موجود در کتابخانه کنگره در واشینگتن فراهم کرده باشد که برای اولین بار وسلر توجه را به آن جلب کرد. آنها دو پیشنویس اصلیْ اعلامیه حقوق بشراند که لافایت به جفرسون، سفیر آمریکا در پاریس سال 1789، برای بحث و انتقاد داد: یکی از آنها دستخط اظهار نظرهای او را دربر دارد.
به هر صورت، پاراگرافهای آغازین اعلامیه سال 1776 آمریکا را که در این فصل به آن ارجاعات زیادی دادم در اینجا میآورم:
آنگاه که در گذار رخدادهای انسانی مردمی ناگزیر به گسستن رشتههای سیاسیِ پیوند بین خودشان و مردمی دیگر میشوند و برای خود در میان قدرتهای روی زمین جایگاه جداگانه و برابر میطلبند، اقدام شایسته به افکار عمومی بشریت ایجاب میکند که آنها علل جداییاشان را در برابر بیانیهای که قوانین و خدای طبیعت آنها سزاوارشان دانسته است اعلام کنند. ما این حقایق را بدیهی میانگاریم که همه انسانها برابر آفریده شدهاند و آفریدگارشان حقوق سلب ناشدنی از جمله حق زندگی، آزادی و جستوجوی خوشبختی به آنها اعطا کرده است. و اینکه برای تضمین این حقوق، حکومتهایی در میان انسانها برپا میشوند که اختیارات به حق خود را از رضایت حکومتشوندگان کسب میکنند. و اینکه هرگاه هر شکلی از حکومت پایمالکنندۀ این هدفها شود، حق مردم است که آنها را تغییر دهند یا براندازند و حکومت تازهای با بنیانی چنان اصولی برپا دارند که محتملترین راه برای رسیدن به امنیت و سعادتشان باشد.
ما بیشتر اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب قانون طبیعی مقدمه ای بر فلسفه قانون