پروپاگاندا
دولت توتالیتر به بینش ایدئالی از تاریخ متعهد است و رسالت خود را رساندن جهان به آنجا میداند. دولت توتالیتر حزبی دارد که حاضر است هر کار لازمی را برای رسیدن به اهدافش انجام دهد؛ از رهبری برگزیده از جانب قادر متعال یا قوانین تاریخ تا نوعی جهانبینی که بر تمامی جنبههای زندگی ادعا دارد، اتکای بیپروا به پروپاگاندای تودهای و کنترل مرکزی دستکم اکثر نهادها را برعهده دارد. این تعریف مستلزم آن نیست که دولت توتالیتر باید کاملاً توتالیتر باشد یا که دولتهای توتالیتر به یک اندازه درخور نکوهش هستند.
ایدۀ توتالیتاریسم بهعنوان صورتی از بیان دینی نیز مشکلساز است. اگرچه فصل «مفتش اعظم» داستایوفسکی، پیشگوی قرن آینده، در کتاب برادران کارامازوف زمینه را برای این ایده فراهم کرد و هرچند افراد باایمان تشخیص دادند که هم ناسیونال سوسیالیسم و هم مارکسیسم لنینیسم برای روح و نیز جسم آنها در رقابت هستند، دین در اکثر تحلیلها جایگاهی محوری نداشته است. باوجوداینکه مقایسههای متعددی میان دین و توتالیتاریسم صورت گرفته است، اما معمولاً به کنه مطلب نپرداختند. من میخواهم این قیاس را بهتفصیل شرح و بسط دهم.
ادیان ادعاهایی میکنند که احزاب سیاسی عادی چنین نمیکنند، این ادعاها به یک معنا «توتالیتر» است. مسیحیت و سایر ادیان اصلی جهانبینی هستند. ادعای مسیحیان این است که در آغاز، خداوند آسمانها و زمین را آفرید. هیچ بخشی از خلقت خارج از دسترس خالق آن نیست.
بیشتر مسیحیان انتظار دارند که ایمانشان دربارۀ رفتار شخصی، سیاست اجتماعی، هنر، گذشته و آینده حرفی برای گفتن داشته باشد. هنگام خروج از کلیسا نباید ده فرمان را فراموش کنید. سنتهای مسیحی ایمان را به روشهای متفاوتی تفسیر میکنند، اما مسیحیان عموماً دستکم در اصول موافقاند که مسیحیت در همۀ زندگی و نه فقط در حاشیههای آن به کار میآید.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب کمرهای خمشده
(پروپاگاندای آلمان نازی و جمهوری دموکراتیک آلمان)