روسیه به عنوان اتحاد جماهیر شوروی شوروی منطقه‌ای را در داخل مرزهای خود در - نشر پیله

روسیه به عنوان اتحاد جماهیر شوروی

کتاب از بیسمارک به هیتلر
Rate this post

شوروی

بعد از جنگ جهانی اول روسیه به عنوان اتحاد جماهیر شوروی خارج از سیستم اروپا قرار داشت و به نوعی همانند آلمان طرد شده بود. به همین دلیل این روسیه مطرود تمایل داشت به جای ارتباط برقرار کردن با قدرت‌های غربی با سایر کشورهای به اصلاح طرد شده، از جمله آلمان ارتباط داشته باشد.

آلمان به این ترتیب از موقعیت مستحکم تری نسبت به قبل از جنگ جهانی اول برخوردار شده بود، چون تغییرات فراوانی به نفع این کشور روی داده بود. این استحکام مواضعِ آلمان با توجه به نتایج جنگ جهانی اول و همچنین مفاد پیمان صلح قطعی و غیر قابل برگشت بود، مگر اینکه جنگ جدیدی اتفاق می‌افتاد.

تضعیف آلمان از طریق خلع سلاح و پرداخت غرامت برخلاف ماهیتی که داشت، موقتی بود. در حقیقت ده یا بیست سال پس از پایان جنگ هیچ کشوری قادر نبود با به راه انداختن جنگی جدید، آلمان را به ادامه پرداخت خسارت مجبور نماید و جلوی تجهیز دوبارۀ نظامی و تسلیحاتی آلمان را بگیرد. به این ترتیب در طولانی مدت نتایج حاصل از جنگ جهانی اول سبب تقویت و نه تضعیف موقعیت آلمان می‌شد.

از طرف دیگر قدرت‌های غربی از ابتدا هرگز با یکدیگر اتفاق نظر نداشتند، آنها با دشواری فراوان توانستند بر سر مفاد پیمان صلح به توافق دست یابند. البته بعدها قدرتمندترین عضو متفقین یعنی آمریکا از این پیمان صلح خارج شد؛ این کشور عهدنامه ورسای را تصویب نکرد، از امور مربوط به کشورهای اروپایی فاصله گرفت و از حفظ ضمانتی که قول آن را به فرانسه داده بود، امتناع ورزید.

به این ترتیب معاهده ورسای تنها از سوی دولت‌های فرانسه و انگلیس به اجرا درآمد. این دو کشور همانطور که در جریان جنگ جهانی اول نیز به اثبات رسیده بود، به دشواری توانستند در برابر آلمان ایستادگی نمایند و برای طولانی مدت موفق به پایین نگه داشتن آلمان نشدند.

البته خیلی زود تضادی بین منافع دو دولت انگلیس و فرانسه ایجاد شد. انگلیس از معاهده ورسای راضی بود. ناوگان دریایی آلمان به دلیل شرایط آتش بس به انگلیس تحویل داده شده بودند و بر طبق معاهده ورسای آلمانی‌ها اجازه ساخت کشتی‌های بزرگ جنگی را نداشتند، مستعمرات آلمان نیز تحت سلطه انگلیس قرار گرفته بودند و حتی انگلیس بخش‌هایی از این مستعمرات را نیز به تصرف خود درآورده بود. در مجموع می‌توان مدعی شد که انگلیس به اهداف جنگی خود دست یافته بود.

فرانسه اما بر خلاف انگلیس به اهداف جنگی مورد نظر خود نرسیده بود. فرانسه در آن زمان با جمعیت چهل میلیونی خود و بعد از جنگی خونین که کشته‌هایی فراوان برای فرانسوی‌های به همراه داشت، با آلمانی هفتاد میلیون نفری مواجه بود، آلمانی که تقسیم نشده باقی مانده بود و بعد از عادی شدن شرایط و خلاص شدن از پرداخت غرامت‌های جنگی، می‌توانست باز هم به قدرت برتری بدل گردد.

به همین دلیل فرانسه نیز پس از سال 1919 همانند آلمان خواهان تجدید نظر در معاده صلح ورسای بود. این معاهده به قدر کافی انتظارات فرانسه رابرآورده نکرده بود و این کشور به خاطر منافع خود مجبور بود تلاش کند، تا تجدید نظری در مفاد معاهده ورسای به نفع فرانسه و به ضرر آلمان ایجاد شود.

آلمان نیز از همان ابتدا مصمم بود تا اصلاحی در این پیمان صلح به وجود آید تا این کشور به نحوی از بار سنگین خلع سلاح و پرداخت غرامت خلاصی یابد، دو موضوعی که سدی بزرگ در مسیر تقویت دوباره آلمان محسوب می‌شدند.

در داخل آلمان اما این توافق نظر وجود داشت که پیمان صلح ورسای قابل پذیرش نیست و می‌بایست تجدید نظری در آن صورت گیرد، اما از همان ابتدا اختلاف‌هایی بر سر اولویت مواردی که می‌بایست اصلاح شوند، وجود داشت. آیا می‌بایست برای برای دور زدن مقررات مربوط به خلع سلاح و تبدیل دوباره آلمان به یک قدرت نظامی تلاش نمود، یا اینکه می‌بایست برای رهایی یافتن از جبران خسارت‌های ناشی از جنگ، احیای دوباره اقتصاد آلمان و تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی تلاش کرد؟

تبدیل دوباره آلمان به یک قدرت نظامی، سیاستِ ستاد عالی ارتش آلمان و به ویژه ژنرال فون زِکت فرمانده این ستاد در آن زمان بود. چنین سیاستی در ابتدا غالب بود. فون زکت به دنبال تسلیح مخفیانه ارتش بود و بسیار روشن بود که نیل به چنین هدفی تنها با همراهی روسیه امکان پذیر است.

خیلی زود، در ابتدای دهه 1920 همکاری نظامی مخفیانه‌ای بین ارتش آلمان و ارتش سرخ شوروی شکل گرفت. شوروی منطقه‌ای را در داخل مرزهای خود در اختیار آلمان قرار داد، تا ارتش این کشور بتواند در آنجا تجهیزاتی نظیر تانک، هواپیمای جنگی و سلاح‌های شیمیایی که تولیدشان بر طبق معاهده ورسای برای آلمانی‌ها ممنوع شده بود را آزمایش کند. در عوض ارتش آلمان نیز متعهد به آموزش نیروهای ارتش سرخ با متدهای ستاد عالی ارتش آلمان شد، ارتش سرخ در آن زمان هنوز در حال بازسازی و توسعه بود. ژنرال کوسترینگ نماینده تام الختیار ارتش آلمان در شوروی در سال 1935 و پس از مانور درخشان نیروهای ارتش سرخ گزارش داد:

«ما می‌توانیم از این نمایش راضی باشیم، هر چه باشد دست پرورده‌های ما به رهبران و فرماندهان بزرگ جنگی بدل گشته‌اند.»

علاوه بر این به نظر می‌رسید خیلی زود فرصتی دیگر جهت همکاری نظامیِ آلمانی‌ها با اتحاد جماهیر شوروی فراهم آمده باشد. در سال 1920 جنگی بین شوروی و لهستان درگرفت، جنگی که در ابتدا برای روس‌ها به خوبی به پیش رفت و حتی آنها توانستند تا ورشو نفوذ کنند.

ژنرال فون زکت در این فکر بود که در صورت پیروزی روس‌ها در این جنگ، آلمان نیز به نوبه خود به لهستان حمله کند و سپس بر سر تقسیم این کشور با روسیه توافق دست یابد، در این صورت دست کم هر آنچه که آلمان در مرزهای شرقی خود در سال 1919 بر طبق معاهده صلح ورسای از دست داده بود، بار دیگر به نوعی باز می‌گشت.

اما چنین اتفاقی هرگز روی نداد، چون جنگ بین روسیه و لهستان سرانجام به نفع لهستان خاتمه یافت و نه تنها روس‌ها نتوانستند بخش‌هایی از لهستان را، ضمیمه خاک خود نمایند، بلکه قسمت‌های فراوانی از کشورهای بلاروس و اوکراین به لهستان اضافه شد و این امر تا سال 1939 ادامه یافت. اما چنین تغییر و تحولی نیز به نفع آلمان بود.

چون این مسئله یک دشمنی دائمی بین روسیه و لهستان ایجاد می‌کرد و فرصتی بلند مدت را در اختیار آلمانی‌ها قرار می‌داد تا برای دستیابی به اتحاد با روس‌ها و جنگی روسی – آلمانی علیه لهستان در آینده تلاش کنند. سیاست خارجی آلمان در این سال‌ها دستخوش تغییراتی شده بود و اتحاد ارتش آلمان با ارتش شوروی نیز در همین راستا قابل تفسیر است.

به این ترتیب در سال 1922 با انعقاد قرارداد راپالو بین آلمان و شوروی، اولین جنجال پس از جنگ جهانی اول به وجود آمد. این قرارداد دو جانبه که در جریان یک کنفرانس بین المللی اقتصاد در جنوای ایتالیا به امضاء رسید، سبب ایجاد بی‌اعتمادی برزگی بین قدرت‌های غربی و آلمان شد، مسئله‌ای که امروزه هنوز هم به طور کامل رفع نشده است.

این قرارداد بر اساس مفاد خود، نسبت به قرارداد برست – لیتوفسک (قرارداد قبلی بین آلمان و روسیه)، قراردادی معتدل و منطقی محسوب می‌گشت. در واقع قرارداد قبلی بین آلمان و روسیه بعد از عهدنامه صلح ورسای منتفی شده و اعتبار خود را از دست داده بود، و حال آلمانِ جدید و روسیۀ جدید تصمیم می‌گرفتند روابط دیپلماتیک رسمیِ بین خود را از سر گیرند، روابطی که در آن زمان بین شوروی و قدرت‌های غربی هنوز به وجود نیامده بود. البته هدف این قرارداد که شامل روابط تجاری نیز می‌گردید، برقراری مجدد روابط معمولی بین دو کشور آلمان و روسیه بود.

بر طبق مفاد قرارداد راپالو همکاری‌های نظامی بین آلمان و روسیه که پیش از این مخفیانه دنبال می‌گشت، به نوعی دائمی شد، همکاری‌هایی که تا سال 1933 ادامه یافت. البته ایده جنگی مشترک علیه لهستان نیز در ذهن سران ارتش دو کشور همچنان زنده ماند. به این ترتیب اولویت سران ارتش آلمان که همان دور زدن ضوابط و مفاد نظامی پیمان ورسای بود، از طریق این همکاری نظامی با روسیه تا حدودی تحقق یافت.

با این همه سیاست کلی آلمان از اولویت‌های دیگری برخوردار بود، دولت آلمان در واقع در تلاش بود با خلاص شدن از پرداخت غرامت‌های جنگی، به نوعی فرصتی برای بازسازی دوباره آقتصاد این کشور به دست آورد و به همین دلیل تسلیح دوباره ارتش از اولویت‌های اصلی دولتمردان آلمان در آن زمان به شمار نمی‌رفت. به همین منظور دولتمردان آلمانی به یک فاجعه اجتماعی تن در دادند که تأثیرات مخرب و ویرانگری بر اوضاع و احوال داخلی آلمان داشت، این فاجعه اجتماعی همان تورم افسار گسیخته و مهارناپذیری بود که بین سال‌های 1919 تا 1923 بر اقتصاد آلمان سایه افکند.

حتی پیش از اوضاع عجیب اقتصادیِ سال 1923 که به آن پرداخته خواهد شد، بین سال‌های 1919 تا 1922 نیز از ارزش پول آلمان به شدت کاسته شد. در پایان جنگ جهانی اول نسبت معقولانه و منطقی یک به ده بین مارک آلمان و دلار آمریکا برقرار بود، اما در سال 1922 ارزش هر دلار آمریکا به بیش از دو هزار مارک آلمان رسید و به این ترتیب قدرت پول آلمان به شدت تضعیف شد. به این ترتیب یک بازتوزیع عظیم ثروت به ضرر پس اندازکنندگان و صاحبان پول و به نفع ملاکین و صاحبان زمین انجام گرفت، اتفاقی که به صورت موقت از مزایای اقتصادی خوبی برخوردار بود.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب از بیسمارک به هیتلر

ناموجود
قیمت اصلی 104000تومان بود.قیمت فعلی 94000تومان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *