قانون گراشام، که به ما میگوید پول کثیف پول سالم را نابود میکند، تعریف سادهای دارد، یعنی مردم، ارزش پول سالم را درک، آن را ذخیره، و در عوض پول جعلی چاپ میکنند. این قانون نباید در جهان روشنفکری رواج پیدا کند.
گراشام
- نظریههای خوب باید نظریههای بد را کنار بزنند، زیرا نظریههای خوب آنهایی هستند که ابطال را باقی میگذارند، و معنا باید بیمعنایی را از بین ببرد، زیرا بیمعنایی چیزی برای گفتن ندارد.
با این حال، در علوم انسانی، به نظر میرسد نوعی قانون گراشام وجود دارد: نظریههای بد نظریههای خوب و بیمعنایی معنا را حذف میکنند. دلایل مختلفی برای این مسئله مطرح شده است، برخی از آنها جالب هستند. نکته مهم این است که بقای نظریه ادبی نه به ابطال باقیمانده آن، بلکه به توانایی آن برای ابطال نامطلوب و ناممکن یا هر دو بستگی دارد.
ابطال زمانی نامطلوب است که نظریه با وضعیت سیاسی اثباتشده مقید شود تا تقریباً از آن غیر قابل تشخیص باشد، و زمانی ناممکن است که نظریه با مانع غیر قابل نفوذ بیمعنایی محصور شود.
- بنابراین نظریههای ادبی جدید بهسرعت بر گفتمان آکادمیک غلبه پیدا میکنند، و خواننده از جریانی محروم میشود که با آن ]بتواند[ مخالفتش را نشان دهد.
هیچ امکانی برای صورتبندی، در زبانواره نظریه کُویر، نظریه گفتمان، ساختارشکنی، و غیره، وجود ندارد، باورهای اولیه درباره خصلت انسانی که شالوده فرهنگهای سنتی را تشکیل میدهند: باورهایی درخصوص تفاوتها و قرابتهای عمیق بین مردان و زنان، طبیعی بودن خانواده، نیاز دینی و عطش همنوعان به امر متعالی است.
در این زمینه: دولت ملی
برگرفته از کتاب: فلسفه سیاسی