نیچه و دین
نیچه، که عمیقاً تحت تأثیر واگنر بود، با یک ضد مسیحیت گزنده که- به نظرم- جایگاهش را بهعنوان انسانشناس بیطرف تضعیف میکرد، هسته اصلی دین را نیز در جای دیگری غیر از آموزه قرار داد.
از نظر نیچه آیین پدیده اصلی است، همان چیزی که دین مسیحیت و دین باستانی در آن اشتراک دارند. مردم از طریق آیین صفات ربالنوع را پذیرفته، و بهطور عجیبی با موفقیتها و آزمایشهایش همزادپنداری میکنند.
علت اتخاذ آموزههای مرتبط با آیین این است که جزئی از تجربه قوامبخش هستند، نه اینکه حقیقیاند. اعتقاد بر این است که آنها حقیقیاند زیرا مقوماند- هرچند حقیقت به روشی خاص.
هیچ چیزی نمیتواند آموزهها را نادیده بگیرد، چراکه آنها نه از طریق استدلال عقلی دستیافتنیاند و نه از طریق آن کنار گذاشته میشوند. آنها رمزورازهای مقدسی هستند، نشانهای که در خود آیین ریشه دارد. و آیین ادامه یافته و توسعه مییابد چراکه اجتماع عابدان را تقویت میکند.
به یک معنای مهم آیین به آنها میگوید چه کسی هستند، و به چه کسی تعلق دارند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب فلسفه سیاسی (تأملاتی بر مکتب محافظهکاری)