هیولای سوسیالیسم در حال شکار آمریکا
ما ناگهان با ترکیب عجیبی از شخصیتهای سوسیالیست روبهرو شدهایم شامل: الکساندریا اُکازیو کورتز، رشیده طلیب، ایلهان عمرو برنی سندرز، یک حزب کاملاً سیاسی که ظاهراً به جبهه سوسیالیست کشیده شدهاند. دلیل عجیب بودن آن بدنامی سوسیالیسم در تاریخ است.
راستش را بخواهید بیشتر ایدههای بزرگ و روشهای آنها برای تشکیل جامعه به زبالهدان تاریخ منتهی شدهاند. مثلاً مونارشی یا حکومت مطلقه از میان رفته و فقط به شکل نمایشی و مشروط وجود دارد.
فئودالیسم یا نظام ارباب – رعیتی در چند کشور عقبمانده دیده میشود، ولی برای ما غربیها فقط در دوردست تاریخ مانده است.
مونارشی و فئودالیسم هیچگاه کاملاً بدنام و بیاعتبار نبودهاند. همیشه پادشاهان خوب و بد وجود داشتهاند. در دوران تأسیس آمریکا تقریباً اکثر مردم غرب تصمیم گرفتند که زیر حکومت هیچ پادشاهی زندگی نکنند، حتی پادشاهان خوب.
آنها میخواستند از طریق تشکیل حکومت نمایندگی بر خودشان حاکم شوند. پس مونارشی زمانی برتری داشته است. سیستم فئودال هم اساساً توسط سیستم کاپیتالیسم یا سرمایهگرایی پیش رفت، همانطور که مارکس تشخیص داده بود.
فئودالیسم با سرمایهداری نمیتوانست رقابت کند و شکست خورد. جوامع فئودال هم مثل حکومت مونارشی استبدادی، قبل از نابودی کامل روی خیلی از کشورها تأثیر گذاشتند.
در مورد سوسیالیسم اوضاع به شکل دیگر بود. یک سیستم فکری بسیار عقبمانده مثل بردهداری بود که در مدت کوتاهی از اعتبار افتاد.
بردهداری قبل از معروف شدن به عنوان رژیم خونخوار، قرنها و حتی هزاران سال طول کشید. سوسیالیسم که به سال 1917 برمیگردد (زمانی که لنین اولین دولت سوسیالیست جهان را تأسیس کرد) دوران ماندگاری کمتری داشت. یکی از دلایل فروپاشی سوسیالیسم این بود که مردم آن را نوعی بردهداری میپنداشتند.
رابطه سوسیالیسم و بردهداری را در تمام آثار مربوط به سوسیالیسم میبینیم. نقد فردریک هایک از سوسیالیسم به درستی عنوان «جادهای به سوی بردگی» گرفت.
جرج اورول میزان خشونت سوسیالیستها را در دو رمان جاودانهاش یعنی «مزرعه حیوانات» و «1984» به تصویر کشیده است.
الکساندر سولژنیتسین در مجموعه آثار خود، سوسیالیسم شوروی را به عنوان شبکه گسترده از کمپهای بردهداری معروفی کرده که از اروپا تا دورترین نقاط آسیا کشیده شده بود.
امروزه بردهداری به شکل کلاسیک آن در کل دنیا منسوخ شده، هرچند در انواع دیگر، مثل قاچاق جنسی، به صورت یک عرف و خشن این یادگار ظالمانه ادامه مییابد. امروز هیچ شخص عاقلی نمیتواند از بازگشت بردهداری حمایت کند.
چقدر احمقانه خواهد بود شنیدن این جملات «شکست بردهداری نابودی تمام طرحها است. امروزه ما میخواهیم سوسیالیسم به آمریکا برگردد.
میخواهیم به آن واقعیت ببخشیم. مردم عاقل از آن حمایت خواهند کرد. یک حزب سیاسی مهم به شدت به آن تمایل دادرد و فشار فرهنگی برای آن وجود دارد.» چگونه ممکن است؟ ظاهراً معنای سوسیالیسم این است که شما هیچوقت احساس شرمندگی نخواهید کرد!
سوسیالیسم در هر جای جهان زندگی عادی مردم را به جهنم تبدیل کرده است. فراموش نکنیم که حدود یک قرن بعد از نظریات مارکس و کمتراز نصف قرن بعد از انقلاب بلشویک، نزدیک 60 درصد از مردم دنیا زیر سیطره انواعی از حکومتهای سوسیالیست بودند.
جوشووا موراوچیک با تأکید میگوید: این معروفترین ایده سیاسی شناختهشده تا آن زمان در مورد چگونگی زندگی مردم و سازماندهی جامعه بود.
بزرگترین تجربه سوسیالیست، بلوک شوروی بود و قلمرو آن متشکل از کشورهایی مثل: اتحاد جماهیر شوروی، لهستان، یوگسلاوی، آلبانی، چکسلواکی، مجارستان، رومانی و آلمان شرقی بود.
قبل از اینکه شوروی ناحیه شرقی خود را تصرف کند، آلمان نوع خاص سوسیالیسم خود را اعمال میکرد «سوسیالیسم ملی یا نازیسم» از 1933 تا 1945 در آسیا، ویتنام، لائوس، کامبوج، کره شمالی و چین سوسیالیسم را تجربه کردند.
در آمریکای جنوی دولت های کوبا نیکاراگوئه، بولیوی و ونزوئلا گرفتار آن شدند. اکثر کشورهای آفریقایی بعد از دوران استعمار سوسیالیست شدند شامل: آنگولا، غنا، تانزانیا، بنین، مالی، موزامبیک، زامبیا و زیمبابوه.
من اینجا 25 کشور را نام بردم که سوسیالیسم را تجربه کرده و گرفتار بحران شدند. بدترین نوع آن بهطور بیسابقه، نهتنها تمامیتخواه و مستبد بلکه خونریز و جنایتکار هم بودند.
رژیمهای سوسیالیست فقط در اتحاد جماهیر شوروی، بیش از 20 میلیون نفر از شهروندان خود را کشتند و دهها ملیون تن را اسیر کردند.
سوسیالیستهای چین در دوران «انقلاب فرهنگی مائو» حدود 25 – 20 ملیون نفر را کشتند. نازیها شمار قابل توجهی از قبیل یهودیان، کولیها و دیگر مردم مناطق تصرفشده یعنی لهستانیها، روسها و مردم اروپای شرقی و غیره را کشتند.
توصیف جورج اورول از آینده در کتاب «1984» ظاهراً اینجا کاربرد دارد: «یک چکمه که به صورت بشر کوبیده میشود.»
برگرفته از کتاب آمریکا تحت لوای سوسیالیسم