عشق
* در رشد و شکوفایی انسان در تمامی جنبه ها، درست مانند فردیت انسان، عشق خود به تنهایی به عنوان عامل احساسی تمدن ساز عمل کرده و خودخواهی را به نوع دوستی بدل کرده.
* تمام آنچه اهمیت دارد؛ عشق ورزیدن و کار است.
* در هر مذهبی ولو آنکه آن مذهب عشق باشد، دوست داشتن کسانی که عضوی از آن نیستند بسیار دشوار خواهد بود .
* باید دوست بداریم یا با بیماری ها کنار بیاییم.
* یک رابطه عاشقانه در اوج خود جایی برای علایق و توجه به پیرامون باقی نمی گذارد؛ یک زوج عاشق برای یک دیگر کفایت می کنند.
* زندگی جمعی انسانها دو اصل دارد : یکی اجبار برای کار که به وسیله ی نیاز خارجی به وجود می آید و دیگری قدرت عشق ورزیدن.
* همیشه می توانیم که تعداد زیادی از مردم را با عشق به یکدیگر متصل کنیم، تا زمانی که عده ای باشند که مورد خشم شان قرار گیرند.
* مراحل اولیه همیشه می توانند بازتولید شوند، پس ذهن ابتدایی به معنی واقعی کلمه جاودان است.
* جایی که عشق باشد تقاضا نیست و جایی که تقاضا باشد عشق رخت بر می بندد.
* هیچ هنگام به این میزان در برابر مشکلات بی دفاع نیستیم که در زمان عشق، و هیچ هنگام تا این حد نا امید و محزون نیستیم که هنگام از دست دادن محبت اوبژه عشق.
* عاشق فروتن می شود؛ می توان گفت عشاق از نارسیسیم خود به ودیعه می گذارند.
*هیچ هنگام به این میزان در برابر مشکلات بی دفاع نیستیم که در زمان عشق.
*عشق و کار، کار و عشق تمام چیزی است که وجود دارد.
*باید دو قطبی عشق، نفرت را در نظر بگیریم؛ مشاهدات نشان می دهد که نه تنها عشق به طور منظم و دوقطبی با نفرت می آید، و نه تنها در روابط، نفرت مکررا سراغاز عشق بوده، بلکه در بسیاری موارد عشق به نفرت و نفرت به عشق مبدل می شوند.
*هنگامی که شخص عاشق می شود دچار جنون و دیوانگی می گردد.
برگرفته از کتاب اسرار ذهن ریگموند فروید
نوشتهی زیگموند فروید / ترجمهی امید ساعدی