جامعه
باور رایج “پایان جامعه” به معنای پایان جامعهشناسی نمودار می شود. جامعهشناسی رشتهای است که بر اساس نظر رز: “وجود قلمرو اجتماعی را تایید میکند”؛ به موازات آن که این قلمرو اجتماعی از میان قدرت در حال پدیداری مبتنی بر این توپولوژی نوین زمانی و فضایی حرکت میکند، جامعهشناسی در معرض یک بحران هویت قرار میگیرد.
همچنین تورین استدلال میکند که چارچوب جامعهشناسی کلاسیک در حال فروپاشی است زیرا خود جامعه در حال متلاشی شدن است. او یک فرایند “مدرنیزه زدایی” و از بین رفتن کلیتی که هنوزگاهی آن را جامعه میخوانیم را مورد توجه قرار می دهد.
بهطور دقیق اگر یک جامعه مقید شده وجود ندارد پس چگونه ممکن است نیازهای کارکردی در جامعه شکل گیرد و جامعه در جهت رفع آنها عمل نماید.
بدون آنکه قادرباشیم تا این نیازمندیها راتدارک ببینیم، یک جامعهشناس کارکردگرا در توضیح اثرات سازمانها یا فرایندهای خاص مبتنی بر جامعه، و یا بهنحوی جالبتر، در توضیح پیدایی یا تداوم هر گونهای از چنین سازمانی بهعنوان پیامدهای کارکردی آنها ناتوان خواهد بود.
اما حتی اگر کارکردگرا نباشیم، مشاهده این که چگونه ما میتوانیم هویتهای خاص را در قالبهایی به جزء “کارکردهای” مربوط به جامعه مفهوم پردازی نماییم دشوار است. لذا من نشان میدهم که دولتهای معاصر اساساً در قالب “قاعده”] یا تنظیم گری[ مشخص میشوند.
اما آن کلیتی که تنظیم میشود چیست و چگونه میتوان کارکرد آن را مشخص نمود در حالی که هیچ حد و مرز متمایز کنندهای که بتوان بر اساس آن جامعه را تعریف کرد وجود ندارد. من میکوشم آن جریانها و شبکههای نوین جهانی را مشخص سازم که یک نیاز کارکردی جدید را برای دولتها بهوجود آوردهاند تا پیامدهای عظیم آنها را نظم و ترتیب بخشند.
من نشان میدهم که این نیازمندیهای کارکردی تولید شده بهشکل جهانی، دولتها را متحول میسازند و آنها را از آن چه من به سبک فوکو، تنظیم گریدرونی افراد مینامم، به یک دولت بیرونی تسهیلگر، نظم و ترتیب دهنده و پاسخ دهنده به پیامدهای تحرکهای متنوع دگرگون میسازد.
بدین ترتیب جامعهشناسی، زمانی که ما مرزهای نسبتاً امن یک جامعه به لحاظ کارکردی انسجام یافته و مقید شده، یا بنا به سیاق لومان، یک نظام اجتماعی خود انتظام بخش را رها میسازیم، دچار دگرگونی میشود. گردابی نظری و تجربی بخش اعظم امورقطعی گذرا را که جامعهشناسی تلاش کرده بود آنها را سرپا نگه دارد در خود فرو میبرد.
این کتاب درباره تحرکها است و لذا در بردارنده محو سریع ویژگیهای نسبتاً ثابتی است که جامعهشناسی آنها را در خلال چند دهه گذشته با بیثباتی ایجاد کرده است. در چنین مهلکهای که تحرک اجتماعی و فکری را در برگرفته است، من میپرسم که آیا خصوصیاتی ثابت میتواند پابرجا بماند.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب جامعه شناسی فراسوی جامعه ها